هر روز ذهنم پر و خالی می شه و اگر چه ممکنه این شکل پست ها به قول دوستان از جمله پست های زرد باشه اما حداقل یه فایده کوچیک داره و اون نظم دادن و آرامش بخشیدن به ذهن نویسندشه. بنابراین با تمام احترام به دوستان مایلم هراز گاهی از این جور پست ها بذارم :))) مدتیه موقعیتش پیش نیومده تو وب بنویسم و فکر می کنم قراره زیاد حرف بزنم بنابراین فکر می کنم این پست تنها فایده اش همونی باشه که گفتم. بگذریم...
۱. اول بگم که چه چیزی باعث شد تا این مدت خیلی کم این طرفا پیدام شه؛ یادتونه تو یه پستی از مشکلی که برا کامپیوتر پیش اومده بود، گفتم؟!!! خب این بار مشکل دیگه ای پیش اومد. کامپیوتر و روشن کردم و در عرض ده ثانیه از کیس صدایی شنیدم و بعله دود بلند شد! زودی از برق کشیدم و جایی که دود می کرد رو پیدا کردم و ... از هما به سیمرغ... از هما به سیمرغ... سیمرغ، ققنوس داره دود می کنه😁 هیچی دیگه با راهنمایی سیمرغ قشنگ، اتصال اون قسمت به کیس رو جدا کردیم و خب قسمتی از کابل به خاطر اتصال سوخته و آب شده بود. با راهنمایی سیمرغ دوباره با ترس روشنش کردم و بعد از چند لحظه صدای دیگه ای از کیس رسید و بلی متوجه شدیم که هارد صدا می ده پس دوباره ققنوس را خاموش کرده و گوش به فرمان سیمرغ شدیم که گفت قبل از از بین رفتن اطلاعات باید ازش بک آپ بگیریم و فعلا منتظریم که سیمرغ افسانه ایمان، کوه قاف را ترک بگویند. کسی پر سیمرغ منو ندیده؟! می خوام بسوزونمش بیاد :)))
و اینگونه است که با گوشی در خدمتتونم؛ از غلط غلوط های املایی نگارشیم چشم پوشی کنید لطفا :)
پشت کامپیوتر احساس قدرت می کردم :) حیف!
۲. باید عرض کنم خدمتتون که این مدت هیچ فیلمی ندیدم. تقریبا نت نداشتم به غیر از چند ساعتی و جونم براتون بگه که ایرانسل با یه بار اومدن به بیان یه شارژمو خورد، تازه کمتر از صد تومنی شارژ داشته باشم اجازه نمیده ازش استفاده کنم. منم یه راهی یافتم که یک گیگ اینترنت رایگان بهم داد :) دلم اندکی خنک شد. اگه تا حالا از این روشی که می گم استفاده نکردید حتما بکنید و از نت رایگان لذت ببرید: ارسال ۱ به ۷۰۰۰
۳. و در این مدت که بی سرگرمی مونده بودم باید بگم که تلویزیون رو زیرو رو کردم و متاسفانه توهم نبود که هیچی نداره، واقعا هیچی نداره به غیر از کتاب بازی که تازه شروع شده. از سروش صحت خوشم میاد. یادمه وقتی بیشتر از همیشه ازش خوشم اومد که تو شام ایرانی بامزگی هاش رو دیدم :)) اصلا این حجم از بامزگی به قیافه اش نمی اومد. همون طوری که فکر نمی کردم اینجوری کتابخون باشه :) تازه دکورشونم قشنگ شده.ببینیدش.
غیر از این تنها چیزی که خانوادگی دور هم می بینیم، ستایشه که تنها نکته مثبتش، گوگولی و دوست داشتنی شدن حشمت فردوس و پسر قشنگ خانوم مظفریه😁
این ترور خاموشم نمی بینیم، یکی دوبار سرسری نگاه کردم بسیااااار کسالت بار بود، تنها نکته مثبتی که درش هست صدای جالب توجه سعید راده :))) یه روانشناس جنایی! جذاب.
می شد این قسمت رو با این کلمات شروع کنم: ظاهر بین، دو نقطه :/
۴. شاهنامه رو دوباره شروع کردم اما دلم می خواد این قسمت زودتر تموم شه همش جنگ و خونریزیه!
۵. همه پرسپولیسیید چرا! آخ... استقلال قشنگ من! قشنگ محجوب من 💙
۶. دیشبو اصلا خوایم نمی اومد صبحم زود بیدار شدم! نهایتش ۴ساعت خوابیدم. خواب عجیب غریبیم می دیدم و جمله قصاری هم نثار دوست دوره دبیرستانم کردم. داشتیم امتحان می دادیم، معلم ورقه ها رو جمع می کرد مال اونو گرفت من هنوز داشتم می نوشتم و اصلا هم آمادگی امتحانشو نداشتم. فقط دو سوال جواب داده بودم اینم فکر می کرد کلی نوشتم هی اصرار می کرد معلم ورقه منو زودتر بگیره و گرفت. منم که کفری شده بودم برگشتم بهش گفتم: بعضی از دوستی ها یه روزی باید تموم بشن؛ اینو یادت باشه. :///
۷. عروس فریبکار ات وود رو می خوندم، صد صفحه خوندم و به قول پاییز نتونست از خودش دفاع کنه. گذاشتمش کنار! هفتصد و چند صفحه بود.
۸. آن یکی ننه تازه یاد گرفته خودش با گوشیش تماس بگیره و تقریبا هر روز دلش برای مامان تنگ می شد و اینگونه بود که هر وقت صدای تلفن بلند می شد می گفتیم حتما ننه دوباره دلش برای دخترش تنگ شده... :)))
چنان ذوقی هم داشت که نگو :)
۹. خیلی حرف زدم ولی آخیشششششششش... :))