شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی

۶ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

جرأت می خواسته تو سال 80 ساختن یه همچین فیلمی. سریال پریا منو یاد این فیلم می اندازه.

- اگه می خوای از من عکس بگیری بیا جلو... بزار یه جای درست وایستم تا خوب منو ببینی، همون طور که واقعا هستم، با سن و سال خودم.

- چقدر به سن و سال فکر میکنی تو!

- همه فکر می کنند. مانی! من و تو کنار هم برا مردم خنده داریم...

- از  نظر منم خیلی از مردم خنده دارند؛ حالا چون خنده دارند باید زندگیاشونو تعطیل کنند؟؟!!!

- بهتره از صورتم عکس بگیری... خوب چین و چروک های صورتمو ببین.

- من این چین و چروک ها رو دوست دارم!

- تو دیوونه ای...

- تو برای من مثل این بنا می مونی. از صد تا ساختمونِ نوسازِ گرون قیمت عزیزتری.

۴ نظر ۳۱ تیر ۹۵ ، ۱۲:۲۰
مهناز

خلاصه ی کتاب: مردی سال خورده سعی در نوشتن نامه ی عذرخواهی خطاب به یک خانم کتابدار رادارد که سی و پنج سال پیش او را مورد تمسخر قرار داده و در خلال داستان مسائلی از زندگی همچون گستاخی، بی پروایی، افسوس و پیری و مشکلاتش را مورد توجه بیشتری قرار می دهد.

حتما خودتان می دانید که رنگ صورتی زمانی که از آن دسته صورتی های تازه و شاداب نباشد، می تواند رنگ ناامید کننده و افسرده کننده ای باشد.مردم به ندرت قادر هستند از ذخایر ذهنی شان و آن چه در افکارشان می گذرد، چشم پوشی کنند.

۲ نظر ۲۷ تیر ۹۵ ، ۱۱:۵۲
مهناز

چند روزی نبودم یعنی بعد از عید فطر تا دیروز روستا بودم البته نه برای تفریح؛ برای کاری رفته بودیم اون جا و من فقط تونستم هول هولکی یه چند تا عکس بگیرم و از بخت بد رم گوشیم رو هم جا گذاشته بودم . خلاصه اینکه نه گوشیم آنتن می داد و نه به اینترنت دسترسی داشتم. با این حال و با خستگی بسیار زیادی که داشتم روزای لذت بخشی بود. همه چیز هم که طبیعی و محلی بود و خوشمزه از نون و کره و ماست و دوغ  تا مرغ و ...تو این چند روز کلی چیز میز یاد گرفتم :) و اینکه فهمیدم کشاورزی خیلی خیلی سخته و کار هرکسی نیست. آدم خاص خودشو می خواد.

خب این شما و این هم تصاویری از نحوه ی نون پختن و قنات زیبای روستا با آب زلال و خنک و گواراش :)))))))))))

روستا 6 روستا 10

روستا 1روستا 9

روستا 2روستا 3

روستا 5روستا 12

روستا 4روستا 11

روستا 7


۸ نظر ۲۲ تیر ۹۵ ، ۰۷:۵۴
مهناز

احادیثی هستند که تو فکر فرو می برنت و برات دوست داشتنی و پررنگ میشن و تو تموم سعیت رو می کنی که بهشون عمل کنی.بعضی از احادیث هم هستند که در رابطه با مسائل بهداشتی هستن و دوست داری که بهشون پایبند باشی.

 دو حدیث از حضرت علی (ع):

- ای مالک! اگر شب هنگام کسی را مشغول گناه دیدی، فردا به آن چشم نگاهش مکن. شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی ...
- آنچه برای خود می پسندی، برای دیگران هم بپسند و آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران نپسند؛ با دیگران چنان رفتار کن که دوست داری با تو رفتار شود»
دو حدیث بهداشتی از پیامبر (ص):
- ای علی! غذای خود را با نمک آغاز کن، چرا که در نمک درمان هفتاد درد است؛ دیوانگی، خوره، پیسی، گلودرد، دندان‌درد و دل درد، از جمله این دردهاست.
- سیر بخورید و با آن مداوا کنید، که هفتاد بیماری را شفا می‌دهد.
 
۹ نظر ۱۲ تیر ۹۵ ، ۱۳:۵۷
مهناز

کتاب خوبیه. چند صفحه ی اول ممکنه ناامیدتون کنه ولی به خوندن ادامه بدید. دوستش خواهید داشت.

- آن که هیچ گاه در حال نزیسته، هیچ نزیسته. تو چه می کنی؟- مگر می شد بین دو نگاهی که با قاطعیت و ثبات به هم برخورد کرده، نمی خواستند همدیگر را رها کنند، قرابتی وجود نداشته باشد؟!- نگوکه طبیعت معجزه نیست و دنیا افسانه نیست.

- ما با ترس هایمان کمابیش تنهاییم.- من از شب هایی مثل امشب که دیگر زنده نخواهم بود، خیلی می ترسم.

- برای ما انسان ها، گاهی از دست دادن چیزی که دوستش داریم، بسیار سخت تر از نداشتن آن از ابتدای امر است.

-  زمانی را در چند میلیارد سال پیش تصور کن که تازه همه چیز به وجود آمده بود. تو در آستانه ی این افسانه بودی و حق انتخاب داشتی. می توانستی یک بار برای زندگی در این سیاره به دنیا بیایی اما نمی دانستی که چه وقت باید زندگی را  شروع کنی و چه مدتی می توانی در آن زندگی کنی؛ البته در هر حال سال های  کوتاهی می شدند. فرض کن فقط همین را می دانستی که اگر تصمیم می گرفتی به این دنیا بیایی زمانی این اتفاق می افتاد که وقتش رسیده بود. این را هم می دانستی که اگر زمان یک دور بچرخد باید دوباره زمان و هر چه که در آن است را  ترک کنی و شاید هم این برایت ناخوشایند باشد ...اگر یک قدرت برتر و مافوق به تو امکان تصمیم گیری می داد، تو چه تصمیمی می گرفتی جرج؟... آیا تو زندگی در این کره ی خاکی را انتخاب می کردی؟! چه کوتاه بود چه بلتد، چه در صد هزار سال بعد بود چه در صد میلیون سال بعد؟!.اگر حق انتخاب داشتی چه تصمیمی می گرفتی؟ آیا زندگی کوتاه در کره ی زمین را انتخاب می کردی تا بعد از مدت کوتاهی همه چیز را بگذاری و بروی و تا ابد اجازه ی برگشتن نداشته باشی؟ یا با تشکر این پیشنهاد را رد می کردی؟؟؟؟             

 خیلی دوست دارم که شما هم به این سوال جواب بدین. منتظرم :)

۶ نظر ۰۸ تیر ۹۵ ، ۱۹:۳۰
مهناز

اگر دعایت مستجاب نشد برو گوشه ای بنشین ... زانو هایت را بغل بگیر و یک دل سیر گریه کن ...                       

شاید لازم باشد میان گریه هایت بگویی:  اَللّهُمَّ اغْفِرْلىَ الذُّنُوبَ الَّتى تَحْبِسُ الدُّعاَّءَ: خدایا ببخش آن گناهم را که دعایم را حبس کرده است.                                                                          

+ التماس دعا

+ فلسفه ی التماس دعاالتماس دعاء یعنی چه؟ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻮسی ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﺑﺎ ﺯﺑﺎنی ﺩﻋﺎ ﻛﻦ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺍی ﺗﺎ ﺩﻋﺎﻳﺖ ﻣﺴﺘﺠﺎﺏ ﺷﻮﺩ !ﻣﻮسی ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩ : ﭼﮕﻮﻧﻪ؟ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﮕﻮ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﺩﻋﺎﻛﻨﻨﺪ ﭼﻮﻥ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﺁﻧﺎﻥ ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺍی !!" در این روز ها و شب ها نگاهم ﺑﻪ ﺩﻋﺎﯾﺘﺎﻥ است..."

۷ نظر ۰۴ تیر ۹۵ ، ۰۷:۰۳
مهناز