شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی

۲ مطلب در مرداد ۱۴۰۲ ثبت شده است

هان ته جو در حال دنبال کردن یک قاتل سریالیه که با یک تصادف می ره به سال 1998 و جزئی از یک اکیپ تقریبا باحال می شه!

فضای 1998 رو حیلی خوب به نمایش گذاشته بودن و حس و حال اون سال رو منتقل می کرد مخصوصا در مقایسه با سریال "اتفاقی دیدمت". پرونده هاشون جذاب و متفاوت بود. تیم بازیگری خوبی داشت و با دو تا بازیگر کاربلد آشنام کرد. کمدی اش جالب بود و چند جا منو به قهقهه واداشت! اما رفته رفته از آب و تاب افتاد و کم شد. از اون طرف واقعا کاراکترهای رومخی هم داشت که تو بعضی سکانس ها روی اعصاب آدم رژه می رفتن مخصوصا اوایل سریال و بدترین نکته سریال، پایانش بود! با اینکه چیز متفاوتی رو رقم زد و اگر اون چند سکانس پایانی نبود سریال جالب غمناکی می شد اما به خاطر اتفاق پررنگ پایانی قابل توصیه به همه نیست و کسایی که حال روحی مناسبی ندارن یا افسرده هستن، بهتره که نبیننش! 

 من خیلی رو پایان حساسم به خاطر همین واقعا تو ذوقم زد و حس سرکار گذاشته شدن رو داشتم! برای همین شاید اگه زمان به عقب برمی گشت نمی دیدمش! قسمت دو حتی یادمه می خواستم دراپ کنم اما چون خیلی خندوندم ادامه دادم.

فلسفه پشت اسمش هم متوجه نشدم!

بعضی وقتا زندگی سخت می شه دیگه نمی دونی باید به کی چی بگی.

کشمکش های درونی از هر چیزی بدتره.

یه قانون واحد برای پولدار و فقیر یه جور دیگه است. چه کشور مزخرفی؛ اگه پولدار باشی بی گناهی اگه فقیر باشی گناهکار!

آدما فقط می تونن 5درصد از خاطره هاشون  رو به یاد بیارن؛ بقیه اش تو ناخوداگاه ثبت می شه. این یه مکانیسم دفاعیه که به آدما کمک می کنه خاطرات بدو به یاد نیارن. بعضی خاطرات بهتره که فراموش بشن تا هی یادآوری بشن!

+ گویا اقتباسیه.

+ چون از جانگ کیونگ هو توی "دوره فشرده عاشقانه" خوشم اومده بود یکی این سریالش رو بهم پیشنهاد داد!جانگ کیونگ هو تو دوره فشرده کراش تره و بازیگریش هم بهتر شده!

اگر به داستان های سفر در زمان علاقه دارید به نظرم "365؛ سال را تکرار کن" انتخاب خیلی بهتریه با همین چاشنی پلیسی معمایی، و بعدتر "اتفاقی دیدمت" و اگر  سفر در زمان تاریخی می خواید سریال "ایمان" خیلی زیباست.

۰ نظر ۳۰ مرداد ۰۲ ، ۱۸:۴۷
مهناز

12 قسمت

درباره مردی از نسل زن یخی که احساساتش خیلی جذاب به شکل برف و بوران و یخ نمود پیدا می کنه! و زنی که همیشه نزد اطرافیانش به خونسرد و بی احساس بودن شناخته شده!

شروع خیلی جذاب و دلنشینی داره که نوید یک انیمه خوب رو می ده اما قسمت به قسمت غرق در اتفاق های روزمره و چرخه تکرار می شه؛ معلوم نیست نویسنده از نوشتنش دنبال چه هدفی بوده! انگار ایده رو داشته و می دونسته قراره یک داستان رومنس رو پیش ببره اما توی چگونه پیش بردنش گیر کرده! داستان هیچ پیشرفت خاصی نمی کنه! به جای اینکه با یک عاشقانه لطیف دلمون رو گرم کنه کم کم ما رو هم گرفتار انجماد می کنه!
پشیمون نیستم از دیدنش؛ حداقل به خاطر ایده اش و کاراکتر فویوتسکی اما چیز دندون گیری هم نبود.
+ یک مثال بزنم از مرد یخی‌مون؛ مثلا استرس و اضظراب می گرفت یخ می زد و نمی تونست حرکتی بکنه! تصویر سازی جذابی بود. [ولی با کاواااااایی کاوایی گفتنش کشت مارو! ]
+ با کاراکتر فویوتسکی سان از خیلی جهات احساس نزدیکی می کردم. طراحی ظاهری زیبا و چشمگیری هم داشت.
۰ نظر ۰۱ مرداد ۰۲ ، ۲۰:۴۷
مهناز