شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی

۹ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

... - تو چطوری؟ چیکار می کنی؟!
- خودمو به خواب زده بودم.- :| 
حالا چرا خودتو به خواب زده بودی؟!
- من که خوابم نمی بره گفتم خودمو سرگرم کنم.
- :|||||||||||||||خود را به خواب زدن سرگرمی جدیدی است عایا؟!!
- باید یه جوری از خواهری کار بکشم یا نه؟!!!!
به قول فامیل دور: من دیگه حرفی ندارم ...
۲ نظر ۳۰ بهمن ۹۵ ، ۱۳:۳۰
مهناز
آب نبات چوبی/ 1394
بازی سحر قریشی که کاملا فیلم رو نابود کرده. با یه پایان بندی بد هم قشنگ تر نابودش کردن.
دوران عاشقی/ 1393انتظار دیگه ای ازش داشتم ولی خب فیلم بدی هم نبود.
بی خود و بی جهت/ 1391اینم فیلم بدی نبود.
آفریقا/ 1389یکی از افتضاح ترین فیلم هایی که دیدم. همه چی تیره. بازی آزاده صمدی خیلی بد. عشقی که مثلا به خیالشون شکل گرفته اصلا شکل نگرفته. شهاب حسینیم که دو تا دیالوگ درست و حسابی نداره یعنی کاملا مجسمه است. با یه پایان بندی نه چندان خوب.
عروسک/ 1388متوسط. فقط چون طنز بود دیدمش.
کتاب قانون/  1387با اینکه مال خیلی وقته پیشه ولی بازم خوب بود.
+ الان دلم یه فیلم اقتباسی می خواد. یه فیلم قرن نوزدهمی.
۲ نظر ۳۰ بهمن ۹۵ ، ۰۸:۴۸
مهناز
قسمتی از نوشته پشت جلد کتاب:
 ... داستانی است فراموش نشدنی و به نحو فریبنده ای ساده، درباره کودکی و معصومیت از دست رفته و خاطرات مردی اکنون میانسال که با یادآوری گذشته های دور- در دهکده ی آرامی کنار دریاچه ای کوچک و جنگلی انبوه، در سال های پس از جنگ جهانی دوم- از نگاه او روایت می شود. قصه ای ساده و عمیق، روایتی تکان دهنده و ماندگار که پیر و جوان از خواندنش لذت می برند.
یه کتاب107 صفحه ای با ترجمه ی خیلی خیلی روان و دلنشین درباره آقای زومر مردی که فقط راه می رود و از این پیاده روی ها هیچ لذتی نمی برد. انگار که دارد از چیزی فرار می کند...
  هرچند که پایان خوبی نداشت ولی کتاب دل نشینی بود. قسمت هایی از کتاب طنز خیلی جالبی داره. محاله که خنده رو لبتون نیاد.نقاشی ها فوق العاده دوست داشتنی بودند و من کودکانه دلم برای کتابهای نقاشی دار تنگ شده بود حتی و چقدر گاهی احساس می کردم که شبیه این پسرک بامزه کتابم: مثل موقعی که از پرواز می گفت - و منو یاد خاطره ای از دوران کودکیم انداخت که کودکانه داشتیم همین کار رو تمرین می کردیم :)))) اصلا اون گوشه های ذهنم داشت کم کم فراموش می شد- یا درباره خیالاتی بودنش یا برگزاری تشییع جنازه ذهنی... یا لذت بردنش از دوچرخه سواری... یا حتی بالا رفتن از درخت و خجالتی بودنش. خلاصه این که خوشحالم که خوندمش.
+ نقاشی های آب رنگ زیبا و دلنشین کتاب، از ژان ژاک سامپه است.ب
بخشید قسمت انتخابیم از این کتاب کمی طولانیه ولی دوستش دارم:
-کلاسترو فوبیا... کلاسترو فوبیا... آقای زومر کلاسترو فوبیا دارد... معنیش این است که نمی تواند توی اتاقش بند شود و چون نمی تواند توی اتاقش بند شود، مجبور است برود بیرون ول بگردد.  کلاسترو فوبیا دارد و به همین خاطر همه اش مجبور است برود بیرون ول بگردد... ولی اگر کلاستروفوبیا یعنی " نتوانیم توی اتاقمان بند شویم" و "اگر نتوانیم توی اتاقمان بند شویم"، پس "مجبوریم برویم بیرون ول بگردیم"،در این صورت وقتی می گوییم کلاسترو فوبیا داریم، یعنی "مجبوریم برویم بیرون ول بگردیم" ... بنابراین به جای استفاده از کلمه ی قلمبه سلمبه ای مثل"کلاسترو فوبیا" می توانیم خیلی ساده بگوییم "مجبوریم برویم بیرون ول بگردیم". ولی آن وقت نتیجه اش این می شود که وقتی مادرم می گوید " این آقای زومرِ ما مجبور است همه اش برود بیرون ول بگردد چون کلاسترو فوبیا دارد" ، خیلی ساده می تواند بگوید " این آقای زومر ما مجبور است همه اش برود بیرون ول بگردد چون مجبور است برود بیرون ول بگردد" ...
۳ نظر ۲۶ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۳۲
مهناز
 

هر دو فیلم، فیلم های خوبیند با بازیهای خیلی خیلی خوب. از دستشون ندید.

۵ نظر ۲۴ بهمن ۹۵ ، ۰۸:۳۰
مهناز

کتاب به زبان ساده و روون نوشته شده. حدود 170ص است و خیلی خلاصه از زمان کوچ آریایی ها تا پایان سلسله پهلوی رو توضیح داده. از این کتاب استقبال خیلی خیلی خوبی شده و کتابی که من خوندم چاپ دوازدهمش بود. برای آشنایی اولیه با تاریخ ایران کتاب خوبیه و اگه برای کسی قسمت خاصی جالب توجه بود می تونه برای اطلاعات بیشتر به منابع دیگه ای مراجعه کنه.  اگر چه بعضی ها می گن شاید بدبینانه باشه ولی شاید هم ما زیادی خوش بین هستیم درباره گذشته کشورمون. حقیقت همیشه تلخ بوده. مثلا من همیشه انوشیروان رو با صفت عادل می شناختم یا درباره شاه عباس یا سلسله صفوی جور دیگه ای فکر می کردم اما...   

رک و راست درباره پسر و پدر و فرزند کشی ها و قتل و غارت ها و انواع شکنجه ها و اخلاق حاکما و پادشاها حرف زده دیگه... همین!

توصیه ام بهتون اینه که بخونید. من خودم در خصوص مطالعه درباره تاریخ خیلی تنبلم و برام کتاب خوبی بود.

۱ نظر ۱۸ بهمن ۹۵ ، ۰۸:۵۰
مهناز
رفتم بوفه بیمارستان:
- یه آب معدنی لطفا
-بزرگ یا کوچیک.
- بزرگ مرسی...
- طعم دار یا بی طعم؟
-  هوووم!!!!!!.... 
- فرقی نمی کنه.
- حتما چون واسه مریض می برین برا همین فرقی نمی کنه :)))
- :|:|
هیچی دیگه برداشته به جای آب معدنی بهم آب میوه داده.بعد که براش توضیح دادم. می گه خب اینو از اول بگو. میگم همون اول گفتم شما انگار حواستون پرت بوده. می گه پس چرا وقتی می گم چه طعمی باشه می گی فرقی نمی کنه.می گم والا به خدا من فکر کردم حتما جدیده دیگه. آب معدنی طعم دار:|
هیچی دیگه هر دومون زمین رو گاز زدیم از شدت خنده :)
اومدم خونه تعریف کردم می گن پت و مت بودین دیگه...
+ ولی یه سرچی کردم تو اینترنت دیدم نه همچین آب های طعم داری وجود داره انگار :)))
۴ نظر ۱۵ بهمن ۹۵ ، ۱۳:۲۸
مهناز

از جمله ی کتاب هائیه که توضیح پشت جلدش خیلی دوست داشتنیه:
نویسنده ای سوئیسی در کتابخانه ملی شیکاگو با اگنس آشنا می شود: دانشجوی فیزیک و زنی بسیار حساس.اگنس از نویسنده می خواهد تا رمانی درباره او بنویسد. زن مانند مدلی می نشیند و مرد می نویسد؛ ابتدا از سر تفریح و بعد انگار که سرنوشت بخواهد، تخیل مرد آغاز می شود تا واقعیت را دگرگون کند...
داستان شروع تکون دهنده ای داره. خیلی خیلی روونه و ترجمه اش هم خوبه و چون کم حجمه در عرض یک روز می تونید بخونیدش. شروع که کنید فکر نکنم تا موقعی که تموم بشه بزاریدش زمین.من پایان اول رو دوست تر داشتم ولی شاید اونطوری این کتاب این قدر شاخص نمی شد.
-رابطه ما در فکرم خیلی بیش تر از واقعیت پیشرفته بود. شروع کرده بودم در مورد او فکر و خیال هایی بکنم در صورتی که هنوز حتی با هم قرار ملاقاتی هم نگذاشته بودیم.- هر کدوم ما به نوعی پس از مرگمون به زندگی ادامه می دیم. در یاد سایر آدم ها، در یاد بچه هایمان و در چیزی که خلق کردیم.
- هر وقت یه کتاب رو تا آخر می خونم، غمگین می شم.داستان که تموم می شه زندگی آدم هم به آخر می رسه ولی گاهی هم خوشحال می شم وقتی که پایان داستان مثل رها شدن از یک خواب ناراحت کننده است، احساس سبکباری و آزادی می کنم، انگار تازه به دنیا اومده باشم. گاهی از خودم می پرسم یعنی نویسنده ها می دونن که چیکار می کنن؛ با ما چیکار می کنن؟
۵ نظر ۱۳ بهمن ۹۵ ، ۰۷:۳۹
مهناز

انیمیشن های پاندای کنگ فو کار3، رابینسون کروزوئه، آلوین سنجاب و شگفت انگیزان2 رو ببینید. خیلی خیلی قشنگند. نرم از شمال حوصله سر بر بود و هل و بک که نام فارسیش بازگشت از جهنمه کارتون مناسبی برا بچه ها نیست. از هر لحاظ. بخصوص با تصویری که از شیطان ارائه میده.

ناردون رو هم ببینید. خیلی خنده دار و بامزه بود. من سالوادور نیستم درسته که فیلم سطحی ایه! اما حداقل با رضا عطاران می شه مدتی خندید؛ بانمک بود :))کوچه بی نام درباره یه خانواده از طبقه متوسط جامعه است. فیلم متوسطیه و حداقل ارزش یک بار نگاه کردن رو داره.دوربین واقعا هیچ چیزی نداره. می خواستن مثلا یه فیلم فانتزی تخیلی بسازن اما...!آدم باش جزو  بدترین فیلم های تاریخ سینمای ایرانه واقعا. حتی ارزش نداره یک ثانیه از این فیلمو ببینید. بارکد با فلش بک های خیلی زیاد، حوصله اتون رو سر می بره، تنها حسن این فیلم بازی خوب محسن کیاییه.

اما در مورد فیلم های کره ای، توصیه من به شما اینه که اگه خواستید فیلم  کره ای ببینید اصلا فیلم سینمایی نبینید برید سراغ سریال هاشون. فیلم سینمایی هاشون ناراحت کننده است و کلا خوب نیست.خیاط سلطنتی و فراموش نشدنی پایان بدی دارند. عشق. دروغ هم پایان بدی داره اما ترانه هاش شنیدنی بود .  شکارچی بخشنده فیلم بدی نیست؛ برای کسایی که اکشن دوست دارن خوبه.

مجموعه گرگ و میش هم که موضوعش راجع به خون آشام ها و گرگینه ها بود برای منی که تا حالا فیلمی تو این سبک ندیده بودم، متفاوت و جالب بود ولی متاسفانه خانوادگی نیست.

۳ نظر ۱۰ بهمن ۹۵ ، ۰۸:۰۰
مهناز
+هیچ به یاد نمی آورم که در آن روز من و کنراد به هم چه گفتیم، تنها چیزی که می دانم این است که مدت یک ساعت مانند زوج جوان عاشقی که خجالتی و دستپاچه اند با هم پرسه زدیم اما نمی دانستم که این تازه آغاز دوستی ماست و از آن پس زندگی من غم آلود و تهی نخواهد بود بلکه سرشار از شور و امید خواهد شد.+این مرد برای جمع آوری پول به نفع اسرائیل به خانه ی ما آمده بود و پدرم از صهیونیسم نفرت داشت. حتی فکر وجود چنین مشربی به نظرش احمقانه می رسید. بازخواهی سرزمین فلسطین پس از دو هزار سال به نظرش همان قدر بی معنی می رسید که مثلا ایتالیایی ها خواستار پس گرفتن آلمان باشند؛ چرا که زمانی نیروهای روم باستان آن را اشغال کرده بودند. می گفت که تنها پیامد چنین ادعایی خونریزی دائمی است زیرا یهودیان باید با همه ی جهان عرب در افتند.
۱ نظر ۰۴ بهمن ۹۵ ، ۱۳:۰۴
مهناز