شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی

۱۰ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است


بالاخره تمومش کردم!
داستان درباره دو تا نوجوون 12، 13 ساله است ک با هم نسبت فامیلی دارن و برای هم نامه می نویسن؛ نامه هایی که تو یه دفترچه برای هم می نویسن و پست می کنن[این قسمتش رو دوست داشتم ] و تو این نامه ها به خیالاتشون پر و بال می دن. در این بین از صنعت چاپ و ترتیب قرار گرفتن کتابها برا اساس سیستم دوی و فایده ی کتاب خوندن و اینا هم حرف زده می شه!
کتاب برای همین محدوره سنی نوشته شده و تا حدودی می تونه جذاب باشه. برای من شکل نامه نگاری، سادگی و تخیلشون دوست داشتنی بود اما راستش کم کم حوصله ام سر رفت!
این دومین کتابیه که از این نویسنده خوندم ولی هنوز معروفترینشون یعنی دنیای سوفی رو نخوندم. نمی دونم چرا در برابر خوندنش مقاومت می کنم. کسی خونده با یه جمله منو هل بده سمتش؟!
و یه چیز جالب اینکه شاید این چهارمین کتابی بود که به شکل نامه نگاری نوشته شده و خوندمش. کتاب این شکلی می شناسین بهم معرفی کنین؟!!!!

+هفته کتاب و کتابخوانی رو بهتون تبریک می گم. 24 ام آبان ثبت نام تو همه ی کتابخونه های عمومی رایگانه اگه خواستید حتما عضو شید ؛) 
این قسمت از کتاب هم بی مناسبت به هفته ای که توش قرار داریم نیست :)  :

«به تماشای دیوارها پرداختم و برای یک آن به نظرم اومد که انگار کتابها زنده ان، به من زل زدن و صداشونو می شنوم که فریادزنان منو به طرف خودشون فرا می خونن، بیا! نترس! بیا این جا! و ناگهان گرسنگی شدیدی بر من غالب شد اما گرسنه ی غذا نبودم بلکه گرسنه ی تمام واژه هایی بودم که در این قفسه ها وجود داشتن».
۸ نظر ۲۲ آبان ۹۷ ، ۱۵:۰۲
مهناز

دیشب خیلی شب بدی بود؛ یه ربع می خوابیدم، نیم ساعت بیدار بودم! یه ربع خواب نیم ساعت بیدار و این توالی تا خود صبح ادامه داشت. تو اون یه ربع هم انقدر نفس هایی که به زور می کشیدم، صدادار بود که سرسام گرفتم... تا به حال سابقه نداشته سرما بخورم و به این شکل وحشتناک خواب بر من حروم بشه!

الان هم با چشمهای ورقلمبیده نشستم پای کامپیوتر انگار زورم کردن :/
اگه از راه دهان نمی تونستیم نفس بکشیم دار فانی رو وداع گفته بودم خلاصه :/
گلویم خشک شده است. نقطه.
۹ نظر ۲۱ آبان ۹۷ ، ۱۰:۲۰
مهناز

دریا

۷ نظر ۲۱ آبان ۹۷ ، ۱۰:۰۰
مهناز

بـس حلــــقه زدم بـــر در و حـــــرفی نشنیــــدم

من هیچ کسم یا که در این خانه کسی نیست؟!! 

#بیدل شیرازی

+:(((((((((((

 

۱۹ آبان ۹۷ ، ۱۳:۱۱
مهناز

+ چند روز پیش چنان شوتی به یخچال زدم که علاوه بر این که یخچال جابه جا شد گفتم دیگه این پا برای من پا نمی شه!!!!! خلاصه که دلم می خواست بشینم زارزار گریه کنم :( یعنی اون روزی که من خودمو به در و دیوار نزنم شب نمی شه. دیگه تو خونه ضرب المثل شدم! هم از این بابت هم بابت هوش و حواسم... یعنی داغونم... یه چیزی می گم یه چیزی می شنوید! امروزم که انگشتم موند زیر مبل و بین میله ی آهنی و پلاستیکی جاروبرقی!!!! سومی رو خدا به خیر کنه!!

+ دیروز بابت پیدا کردن وبلاگی که گمش کرده بودم، انقدر ذوق زده شدم که نگو. چقدر پست داره واسه خوندن؛ دارم می بلعمش :)))))

+ به غیر از کتابخانه ی سحرآمیز بی بی بوکن هییییییییییچ کتابی واسه خوندن ندارم! اینم چون برای نوجوانانه اونقدری که باید توجهمو جلب نکرده هرازچندگاهی چند صفحه می خونم ازش... تنبلم که نمی رم کتابخونه اونقدر که مهلتشو اینترنتی تمدید کردم! با اینکه دلم برای کتاب له له می زنه!

+ کشوی سیدی های قدیمی رو باز کردم و نصفشونو جدا کردم که بندازمشون دور! ذهن شلوغم داره آروم می شه. نمی دونید که دور ریختن چیزای به درد نخور چقدر از این لحاظ تاثیر داره. بعد این وسط ده بیست تا فیلم هندی هست که داریم مرورشون می کنیم به یاد عشق دوره نوجونی! انقدر عاشق فیلم های هندی بودیم که نگو... فیلم های هندی، بازیگرای هندی، آهنگ های هندی، رقصای هندی حتی مجله های هندی :) 

+ نمی دونم چرا اصلا حس نمی کنم امروز جمعه است! روزای هفته رو قاطی کردم :/

+ این سامانِ حوالی پاییز چقدررر ماهه آااااخه :)

+ خواجه می گه:

"الهی چون همه آن کنی که خواهی، از این مفلس بیچاره چه خواهی؟!!"

اینم که دیگه شنیدید:

"اگر بر هوا پری، مگسی باشی و اگر بر روی آب روی خسی باشی، دلی به دست آر تا کسی باشی!"

خب دیگه با خواجه خداحافظی کنید ؛)

۱۰ نظر ۱۱ آبان ۹۷ ، ۱۴:۲۷
مهناز

بنا به قول نویسنده اسم کتاب با توجه به قرآن انتخاب شده که از بعضی رویدادهای گذشته تعبیر به قصه می کنه، قصه هایی که فقط برای آگاهی نیست بلکه برای تفکره. 

کتابی خوب و تقریبا جامع راجع به اتفاقاتی که قبل از عاشورا، در عاشورا و بعد از اون اتفاق افتاده به ضمیمه ی قیام مختار. ترتیب کتاب بر اساس حرکت امام و اهل بیت از مدینه تا مدینه است که خیلی خوبه و همین باعث شده که اتفاقات به ترتیب ذکر بشن. شاید تنها نکته ای که یه کم اذیتم کرد، ذکر نشدن معنای برخی آیاتی بود که تو کتاب استفاده شده بود. در کل کتاب خیلی خوبی بود و برای نوشتنش از حدود صد تا منبع استفاده شده  و اگه می خواید راجع به این حادثه بزرگ و اتفاقاتی که باعثش شد بخونید، توصیه اش می کنم.

یه چیزی که عمیقا متاثر و اندوهگینم می کنه و آدم رو به فکر فرو می بره تعداد نامه های دعوت کوفیان از امامه. فکر کنید دوازده هزااااااااااااار نامه.... دوازده هزااااااااااااار تااااا!!!! بعد همین نویسندگان نامه علاوه بر اینکه بی وفایی می کنند و دعوت امام رو اجابت نمی کنن به صف دشمن هم ملحق می شن! کسایی که پشت سه امام رو خالی کردن و بعدش پشت منتقم کربلارو! دردناکه وقتی عمیقا بهش فکر می کنی!

فقط به نقل دو بیت و حدیثی از این کتاب بسنده می کنم، بالطبع اتفاقات رو می دونید و جزئیات رو باید تو خود کتاب مطالعه کنید:

«امام صادق (ع) فرمود که: حسین بن علی (ع) فرموده است: من قتیل اشکم؛ در حالت غمگینی کشته شده ام و سزاوار است بر خدا که هیچ غمزده ای به نزد من نیاید مگر اینکه شادمان به نزد خانواده خود باز گردد».


«جلوه‌گری به روی نی، سرت چو ماه می‌کند     غروبت ای هلال من عمر تباه می‌کند

درون محمل مرا ز روی نی نگاه کن                  ببین چگونه دخترت تو را نگاه می‌کند»

[یه بیت شعر هم بود تو حماسه حسینی خیلی دوستش دارم فقط یادم نیست مخاطبش حضرت علی اکبر بود یا حضرت قاسم!

 بر فرس* تندرو هر که تو را دید، گفت             برگِ گلِ سرخ را باد کجا می‌برد

* اسب]

+ یادمه بعد از خوندن حماسه حسینیِ استاد مطهری بود که رفتم پیش مدیر گروه معارف و ازش خواستم یه کتاب خوب در این زمینه بهم معرفی کنه و ایشون لطف کردن و چند تا کتاب معرفی کردن که یکیش همین کتاب بود. هی گفتم فردا میرم می گیرم می خونم، فردا، فردا، فردا... تا اینکه چند سال بعد از اون روز خوندمش. فردای من، امروز بود. بعد از چند سال رسید!!!!!!! شما این کارو نکنید ؛) اوصیکم به تنبل نبودن :)

+ پاییز، صالحه، زینب هر سه مسافر کربلان. ان شاالله که زیارتشون قبول باشه و با دلِ خوش و شاد برگردن. کاش منو هم یادشون نره میون دعاهاشون.

+ یه چیزی هم راجع به مختار نامه تلویزیون بگم که حالا جدای از اینکه تو پخشش شورش رو درمیارن می شه گفت تا حدودی کار خوبیه. به جز تو جزئیات، تقریبا عین روایاتیه که تو کتاب خوندم و البته اینم بگم که به نظرم بخش قیام مختار تو کتاب مختصرتر بود و شاید اگه بخواید بیشتر بدونید باید منابع دیگه ای رو هم مطالعه کنید.

+ پست پایینی هم جدیده ؛)

۳ نظر ۰۶ آبان ۹۷ ، ۱۳:۲۴
مهناز
فیلم های که این چند روز دیدم:
هوو: یه قیلم تقریبا بی مزه و شلخته بود. مال سال 84. بعد از چند دقیقه، کسل کننده شد. بازیگر اصلیش رضا عطاران بود. باور می کنید  اصلا دقیق متوجه نشدم موضوعش چی بود؟! فقط می دونم مربوط می شد به خرید و فروش زمین و اختلافاتی که این وسط بین چند نفر به وجود اومده بود و زن رضا عطاران هم یه طرف ماجرا بود و از بس زنه فقط به کار اهمیت می داد، رفت یه زن دیگه هم گرفت و ...
من و شارمین: من فکر می کردم شارمین یه اسم دخترونه است :/  فیلم راجع به دختریه که به ماورا و مخصوصا فال و پیش بینی آینده و این چیزا اعتقاد داره و عمه اش که یه فال گیره، اسم همسر آینده اش رو بهش گفته و اون همه ی موقعیت های خوبی که براش پیش میاد رو نادیده می گیره و دنبال آدمی با اون اسم و مشخصاتیه که عمه بهش گفته!
فقط خوش رنگ و لعاب بود و بعد از بیست دقیقه روندش تکراری می شه و از پا میفته! بازیگراش: ویشکا آسایش، مجیدصالحی،؛ سحر قریشی ، پژمان بازغی و گوهر خیراندیش!
ناهید: دوستش داشتم. بازی ها خوب بود و داستان خوبی هم داشت. شاید بیش از یک بار ارزش دیدن داشته باشه ؛) ساره بیاتِ دوست داشتنی و پژمان بازغی بازیگراش بودن. اولین فیلمی که از نوید محمدزاده دیدم. نمی دونم چرا الکی در برابرش گارد گرفته بودم. بازیش انصافا خوب بود.
فیلم راجع به زنیه که به خاطر اعتیاد همسرش ازش طلاق گرفته و حضانت فرزندش رو به شرطی که ازدواج نکنه گرفته اما الان عاشق مردی شده که وضع خوبی هم داره و باید انتخاب کنه...!
این فیلم کلی جایزه بین المللی هم گرفته.
2012: داستان فیلم از این قراره که طبق پیش بینی های تقویم مایا قراره دنیا نابود بشه و آخرالزمان نزدیکه. کشتی هایی به این منظور ساخته شده تا تعداد محدودی از آدم ها نجات پیدا بکنند و این آدم ها عموما آدم های مهم و ثروتمندند!
حدود دو ساعت و خرده ای بود و  به خاطر طولانی بودنش گاه خسته کننده می شد. برای سرگرم شدن خوبه!
تعدادی از دانشمندان ناسا گفتن این فیلم از لحاظ علمی چرندترین فیلم تاریخ سینماست!
انیمه the girl who leapt through time: مال سال 2006.این انیمه راجع به دختریه که متوجه می شه می تونه تو زمان پرش کنه و به گذشته برگرده. بنابراین کم کم تصمیم می گیره تا بعضی چیزهای کوچیک رو تغییر بده. مثلا سعی می کنه امتحاناتشو خوب بده و اشتباهات کوچیکش رو اصلاح بکنه... تا اینکه متوجه می شه با هر بار تغییر اتفاقات و مسائل جزئی که مربوط به خودشه، باعث تغییر زندگی بقیه هم می شه و روشون تاثیر می ذازه...
 انیمه خوبی بود اما من انتظار بیشتری ازش داشتم... به خصوص اینکه پایانش تقریبا باز بود و پایان های باز انگار رو هوا معلق نگهم می داره! آدمو تو بلاتکلیفی می ذاره!
یه توصیه: انیمه ها رو با زبان اصلیشون ببینید. باور کنید خیلی درصد از قشنگیشون به واسطه زبانشونه ؛)

۹ نظر ۰۶ آبان ۹۷ ، ۱۲:۵۴
مهناز

نمی دونم این موسیقی زیبا رو کی و از کجا دانلود کردم ولی چند روز پیش پیداش کردم که داشت گوشه ی تبلتم خاک می خورد.

بذارید این موسیقیِ دلنواز، روحتون رو نوازش کنه:

 
     دریافت
۲ نظر ۰۳ آبان ۹۷ ، ۱۱:۵۲
مهناز

القصه این که ماجرای کشته شدن سیاوش به گوش کاووس و ایرانیان می رسه. رستم با شنیدن این خبر از هوش میره و بعد از به هوش اومدن با سپاهش نزد کاووس میره و چون دلیل این اتفاق ناگوار رو سودابه و رفتارهاش می دونه با چشمانی اشکبار همه رو به کاووس یادآوری می کنه و میره به حرم کاووس و گیسوی سودابه رو گرفته و سودابه رو با شمشیر به دو نیم می کنه!! کاووس دم نمی زنه!!!!!!!!!

 رستم سوگند می خوره که تا انتقام سیاووش رو نگیره بزم بر وی حرامه پس با پسرش فرامرز و سپاهیانش به جنگ افراسیاب میره و فرامرز همان اول مرزبان توران رو به جهت مطیع نبودن می کشه. پس از این اتفاق، افراسیاب پسرش سرخه رو به میدان می فرسته و فرامرز اونو هم دستگیر می کنه و به نزد پدرش می بره تا در بابش فرمان بده؛ رستم دستور می ده که به همون شیوه ای که سیاوش رو کشتند، سرخه رو بکشند و سر ببرّند و حال افراسیاب به کین سرخه سپاهش رو بسوی رستم هدایت می کنه. پیلسم از افراسیاب می خواد که بذاره تا به نبرد رستم بره و افراسیاب بهش قولِ دختر و دو سوم فرمانرواییش رو می ده به این شرط که در این جنگ پیروز بشه اما پیلسم می میره و رستم به سوی سپاه دشمن پرتش می کنه تا کفن زرد بپوشندش.

در نبرد بعدی رستم تا می خواد افراسیاب رو بکشه هومان به دادش می رسه و فرار می کنند. رستم به کشت و کشتار در شهرهای تحت فرمانروایی اونها مشغول می شه و بعد از مدتی به سرزمین خودش برمی گرده اما از این طرف هم افراسیاب به تلافی این اتفاق به کشت و کشتار ایرانیان مشغول می شه و به واسطه این اتفاقات هفت سال خشکسالی همه جا رو فرا می گیره.

+ فردوسی در باب پناهنده شدن سیاوش به افراسیاب و تاثیرش روی کاووس و ایرانیان سخنی به میان نیاورده تا زمان مرگ سیاوش.

+ ایرانیان در سوگ سیاوش جامه ی کبود و سیاه می پوشند.

+ روزهایی که به جشن یا عزا می پردازند عموما هفت روز بوده.

+ رنگ پرچم رستم ینفش و مال افراسیاب سیاه بوده.

+ و گویا کفن زرد مال جوانان ناکام بوده!

۱ نظر ۰۲ آبان ۹۷ ، ۱۳:۳۴
مهناز

+ منچ بازی کنید؛ انقدر کیف می ده! تازه تاکید می کنه که قانون ها ساخته دست بشره و می تونه تغییر کنه؛ وقتی غلطه یا کارساز نیست. به همین سوی مانیتور قسم که به یه همچین نتیجه گیری فلسفی رسیدم ؛ همچین آدمی هستم ؛)

+ می گه سرم که درد می کنه، پفک می خورم خوب می شه.

تعجب می کنم ولی فقط از این بابت که منم از همین مسکّن استفاده می کنم :)))))))))

ولی گلی از دارویی به اسم لواشک بهره می برد :)

+ سن سنه نه نه نه سن سنه نه نه... جاجاری جاری جاری جاری باون... جاجاری جااااااااا جاری باون... جاااااری باون! 

وقتی گلی آهنگ هندی زمزمه می کند :))))

+ می گه آدم دستاتو که می بینه یاد دستای مادربزرگا میفته :///  و حتی 0_o

+ آقا منصفانه است رب گوجه فرنگی 5 تومنی، 15 تومن بشه!؟؟؟ نه واقعا؟!!!!!!  اصلا مگه غذای بی رنگ چشه؟! والا!

+ کسی می دونه این دونه های معطرِ داخلِ نقل، اسمش چیه؟!!!

+ خواجه عبدالله می گه: الهی چه عزیز است او که تو او را خواهی، ور بگریزد او را در راه آیی. طوبی آن کس را که تو او رایی، آیا که تا از ما خود که رایی؟!!!

(و وقتی خویشتن داری خویش را از دست می دهند، [ خواجه قربانت بروم، شوخیه، به دل نگیر ؛)] ) می فرمایند که:

الهی گفتی مکن و بر آن داشتی و فرمودی بکن و بگذاشتی... الهی اگر ابلیس آدم را بدآموزی کرد، گندم او را که روزی کرد...؟؟؟؟؟!!!!!! 

+ می خوام مثل اون روزی که هوس شعله زرد کرده بودم و خدا برام شعله زرد نذری فرستاد:))) غافلگیر بشم.... 

+ خدا غافلگیرتون کنه الهی... که خنده از رو لباتون محو نشه. آمین.

۸ نظر ۰۱ آبان ۹۷ ، ۱۳:۳۷
مهناز