شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی

۴ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

همین اول از همه‌تون بابت پیشنهاداتتون مچکرم. هر کدوم رو که دیدم به همین پست اضافه می کنم.

 

kiki's delivery service/ 1989

       

کیکی یه دختر جادوگره که بنا بر رسم خونوادگیشون قراره توی سیزده سالگی مستقل بشه...

اگه به خودم بود، شاید هیچوقت یا حداقل حالا حالاها نمی دیدمش اما چه خوب شد که به تماشاش نشستم. انقدررر خوب بود که دوست داشتم برم توی دنیای این انیمه و یه دلِ سیر زندگی کنم.

ببینید چقدر از تاریخ ساختش می گذره!!!! ولی هنوزم تر و تازه است و جذابیتش رو حفظ کرده. اگه انیمه بینید بذارید اول لیستتون.

parasite/ 2019

               

یک خانواده فقیر به عناوینی مختلف وارد خونه یک خانواده ثروتمند میشن و داستان شروع نمی شه چون قبل تر داستان شروع شده :دی

بیشتر از هر چیزی شوکه شدم و می تونم بگم داستان گزنده ای داشت! یک تراژدی تمام عیار برای بیان فاصله طبقاتی!

یک چیزی که برای من تو فیلم دیدن خیلی مهمه اینه که با تماشای فیلم، زمان از دستت بره! یعنی تو اصلا متوجه نشی چطور اون چند ساعت و دقیقه سپری شده! درگیر و غرق بشی. این فیلم این ویژگی رو داشت.

جایزه هاشون نوش جونشون :)

Better days/ 2019

        

فیلم درباره ی قلدری‌هاییه که توی مدرسه اتفاق میفتن! و حتی گاهی تا جایی پیش میرن که فردِ  آزاردیده نمیتونه تحمل بکنه و به زندگیش پایان می ده! داستان با یکی از همین خودکشی ها شروع می شه!

فیلم تا حد زیادی روند واقع گرایانه ای داره از این لحاظ که خودِ فرد آزاردیده و حتی بچه های شاهد نادیده اش می گیرن تا دیگه بیش تر از این آزار نبینن و یا به خودشون لطمه ای وارد نشه و پلیس هم بدون مدرک نمی تونه راه به جایی ببره حتی اگه فرد آزار دیده، آزاررسان رو معرفی بکنه!

در عین اینکه عمیقا دردناک بود اما ارتباطِ شکل گرفته بین دو شخصیت اصلی خیلی ملیح و دوست داشتنی بود و همین باعث می شد که بشه فیلم رو ادامه داد.

* این زورگویی ها توی مدارس چین خیلی شایعه و با اون چیزهایی که بعد از پایانِ فیلم گفته می شه، فکر می کنم از یک داستان واقعی اقتباس شده.

* سکانس های خوب زیاد داشت؛ سکانس بارش کاغذهای پاره هم خیلیییی گیرا بود.

* اون پلیس جوونه رو اعصابم بود :/ دلم می خواست تو اون نقطه‌ی حساسِ فیلم یه دست مفصل کتکش بزنم :|||

* از این فیلم هایی که خیلی معروف نیستن ولی یکی برای دیدن کشف و انتخابشون می کنه و خوبن، خوشم میاد :)

* و هنوزم زبان چینی برام به شکل خاصی عجیبه.

بزرگ شدن مثل غواصیه. فکر نکن؛ فقط چشمات رو ببند و بپر داخلش. تو رودخونه شن و ماسه، سنگ و صخره هست و اینطوریه که هممون بزرگ می شیم.

+ اگه به عقب برمی گشتی، دوباره همین کارا رو می کردی؟... جواب بده.

- هیچ اگه ای وجود نداره...تازه «اگه» رو توی این سناریو دوست ندارم.

:)

 

+ میخوای چیکار بکنی؟

- درس بخونم، امتحان بدم، برم یه دانشگاه خوب... موفق باشم و جوابا رو پیدا بکنم و اگه بشه از دنیا محافظت بکنم.

+ می تونی؟

- تلاشم رو می کنم.

+ پس این یه معامله است. تو از دنیا محافظت می کنی، منم از تو.

Tune in for love/ 2019

       

راستش خیلی با سلیقه من جور نبود. تا حدی ریتم آرومی داره و ممکنه خسته‌تون بکنه! دو ساعت خیلی براش زیاد بود. تو نشون دادن گذر زمان به نظر من خیلی موفق نبود! و همینطور توی نمایش شکل‌گیری رابطه‌شون. دور و نزدیک شدن شخصیت ها اذیتم می کرد! و حتی اتفاقی که برای شخصیتِ مرد داستان، توی نوجوونی افتاده بود برایِ منِ مخاطب تا حدی مبهم موند!

The truman show/ 1998

    

«اگه زندگیتون فقط یه نمایش تلویزیونی باشه چی؟» موضوع داستان همینه و شما اینو توی همون چند دقیقه ابتدایی فیلم متوجه می شید.

بسیار خلاقانه بود و با گذشت این همه سال، هنوز تازه و تامل برانگیز.

چقدر سکانس آخرش جذاب و باشکوه بود.

 

ما حقیقت دنیا رو با اون چیزهایی که به ما ارائه شده می پذیریم؛ به همین سادگی!

 

Soul/ 2020

 

مثل همه منم دیدم و پسندیدمش. حال خوب‌کن، پر از حس و زندگی، با داستانی که شخصیت اصلیش یک مرد سیاهپوسته؛ مردی که معلم موسیقیه در حالی که هدفش نوازندگی تو یک گروه معروفه و زمانی که داره به این رویاش میرسه یک حادثه براش اتفاق میفته و روح از بدنش جدا می شه.

۲۲ نظر ۲۸ دی ۹۹ ، ۱۹:۲۵
مهناز

اپیزود اول: عشق


دریافت

İnsan yalnız doğar da 
انسان تنها متولد می شود،
Yalnız ölmezmiş naber
تنها نمی میرد  
Bizden uzak olsun keder  
غم و اندوه از ما دور باشد!
Sormana hiç gerek yok 
نیازی نیست که بپرسی
 Yanmışım tarifi zor
سوخته ام؛ توصیفش سخت است
 Söylerim günde bin kere
روزی هزار بار می گویم
  Yüzün gülünce güneş doğar ya
وقتی می خندی، خورشید طلوع می کند
  Gözlerimi kısarım güller açar bir anda
چشمانم را در مرز بسته شدن باز نگه می دارم، در یک آن گلهای رز شکوفا می شوند
(موقع نگاه کردن به خورشید وقتی چشماتونو تنگ می کنید، پرتوها یه شکل دیگه دیده می شن؛ اینجا هم خنده معشوقش رو به خورشید تشبیه کرده و می گه وقتی چشمامو تنگ می کنم، انگار که گلهای رز باز می شن)
   İşte seninle bir ömür böyle
در واقع،  یک عمر با تو
  Güller güneşler dolu ellerimizde
گلها و طلوع خورشید در دستانمان است
  Söylenmedi hiç sana layık düşler Benden önce
پیش از من هرگز رویاهایی که شایسته تو باشد، گفته نشده است
  tutsak yüreğim 
قلبم گرفتار شده
 Biliyorsun sende, ince ince
تو هم ذره ذره آن را می دانی
  Yangın yeri hep buralar sayende Yok şikayet
 قسمت های شعله ور قلبم اینجاست اما در سایه تو شکایتی از آن ندارم
  Gel bir sarayım aşkın olayım
بیا در آغوش بگیرمت و عشق تو باشم
 

 

اپیزود دوم: جدایی


دریافت
 
Her ayrılık zor Bin yıldır söyler dururum
هزار سال است که می گویم جدایی سخت است
 Öğrenmiyor kalp Görüldüğü üzere durumum 
اما قلبم نمی فهمد و این از حالِ الانم مشخص است
İnsan biraz olsun akıllanmaz mı? Büyümez mi er geç? 
چرا آدمی یک ذره سرِ عقل نمی آید و بزرگ نمی شود؟
Yanardağ gibi için için Sönmez mi bu sinsi ateş? 
انگار که در درون آدمی آتشفشانی برپاست که موذیانه نمی خواهد خاموش شود
Vay, yine mi keder? Ama artık yeter! Yine kapıda kara geceler
وای... باز هم غم! اما دیگر کافی است! باز هم شب های سیاه جلوی در ایستاده
 Vay, çileli başım Ortasında kışın İyice beter 
وای سرِ پردردم وسط زمستان...! دیگر از این بدتر نمی شود!
Bu zor günler de Elbet geçer bir gün
اما این روزهای سخت هم بالاخره یک روزی تمام می شوند
 Herkes farkında Herkes nasıl üzgün
 همه این را می دانند! کسانی که غمگینند!

 

اپیزود سوم: بعد از جدایی


دریافت

Dönüşü yok beraberce karar verdik 

راه برگشتی وجود ندارد؛ با هم تصمیم به جدایی گرفتیم

ayrılmaya Alışmalı arkadaşça yolları ayırmaya 

و باید به این جدایی عادت کنیم

Şimdi artık gözyaşları gereksiz akmamalı

حالا دیگر اشک ریختن بی فایده است

 Alışmalı kendi yaramızı kendimiz sarmaya 

باید عادت کنیم به اینکه زخمهای خودمان را، خود التیام بخشیم

Şimdi artık kelimeler yetersiz anlamı yok 

حالا دیگر کلمات معنایی ندارند

Yitirmişiz anılarla beraber faydası yok 

خاطرات از دست رفته هم فایده ای ندارند

Gel bunları bırakalım artık bir tarafa 

بیا دیگر این ها را رها کنیم

Gerçeği görmeliyiz dostum başka çaresi yok 

بیا واقع بین باشیم دوست من، دیگر چاره ای نیست

Şimdi bana kaybolan yıllarımı verseler 

اگر حالا سال های از دست رفته ام را به من برگردانند

Şimdi bana seninle bir ömür vaad etseler 

حالا اگر یک عمر زندگی با تو را به من وعده بدهند

Şimdi bana yeniden ister misin deseler 

حالا اگر به من بگویند که آیا می خواهی دوباره برگردی

Tek bir söz bile söylemeye hakkım yok 

حق ندارم حتی یک کلمه بگویم...

 

*مثل یک داستان

۰ نظر ۱۷ دی ۹۹ ، ۱۲:۳۲
مهناز

** خطر اسپویل

مون یونگ نویسنده تنهاییه که برای بچه ها کتابِ داستان می نویسه. اون کودکی خوبی رو سپری نکرده! مادرش رو از دست داده و پدرش روانه بیمارستان روانی شده! در نتیجه فضای کتابهاش اندکی تیره است!

کانگ ته پسریه که پدر و مادرش رو از دست داده و وظیفه نگهداری از برادر اوتیسمیش روی دوش هاشه! اون زندگیشو وقف برادرش کرده! 

تا اینکه این دو نفر با همدیگه ملاقات می کنند و بالطبع این ملاقات باعث تغییر روندِ زندگیشون می شه.

 

سریال فراز و نشیب خوبی داره. اتفاقات و هیجانات به خوبی بین تمامی قسمت ها پخش شده؛ بنابراین خسته نمی شه و به نفس نفس نمی افته! از لحاظ روانشناسی محتوای قابل قبولی داره. عاشقانه اش خیلی پررنگ، متفاوت و جذابه. داستانِ کتاب های مون یونگ بسیار عمیق و پرمفهومه و کاملا می تونه تو رو با خودش همراه کنه.

بازیگرها به خوبی انتخاب شدند.  بازیگر نقشِ سانگ ته به خوبی تونسته از پس نقشش که یک فرد اوتیسمیه بربیاد. چهارمین سریالیه که ازش می بینم و واقعا بازیگر با استعدادیه و همه جور نقشی بهش میاد!
کیم سوهیون هم خیلییییییی پیشرفت کرده، بازیش به مراتب بهتر شده و از طرف دیگه قیافه اش هم پخته تر شده و با سئو یه جی هم زوج خیلی جذابی رو تشکیل دادن!
هر چند من با قسمتی از شخصیت عجیب و غریب دخترِ داستان مشکل داشتم ولی خب تا آخر داستان این قضیه یه کم ملایم تر شد. بازیگر بسیار خوبیه. به دلم نشست.
و نگم از طراحی لباسِ سریال! دلمان آب شد!

اما برسیم به یک نقطه ضعف؛ فیلمنامه توی یکی از نقاط عطف داستان یک مشکل اساسی داره! **فردی که مرده و ما روایتِ مرگ و نحوه نیست شدن جسدش رو دیدیم یک دفعه زنده و با شکل و شمایلی دیگه ظاهر می شه و فیلمنامه هیچ چیزی در این باب به ما نمی گه و سکوت می کنه!! از طرف دیگه ممکنه فردِ راوی روایت رو به خاطر مشکلش جور دیگه ای گفته و با توهماتش آمیخته! که حتی در این صورت  هم، باز فیلمنامه نمی تونه ما رو  از این جهت قانع کنه!**

 
ولی در کل سریال بسیار لذت بخشیه. کلا کره ای ها تو سریالای روانشناسانه اشون خوب عمل می کنند.
 
انقدر مدت زیادی اسیر بودم که یادم رفته چطور خودمو رها کنم!
 
بدن صادقه؛ وقتی درد فیزیکی داری گریه می کنی ولی قلب دروغگوئه! حتی وقتی درد می کشه ساکت می مونه!
 
+  اووم... آقای دکتر روحم یه کم درد می کنه.

    بذار برات یه سریال کره ای تجویز بکنم :)

۴ نظر ۱۵ دی ۹۹ ، ۱۷:۱۱
مهناز

"Nar çiçeğim" توی زبان استانبولی، اصطلاح متدوالیه که برای صدا کردن کسی که دوستش دارن، استفاده می کنن.

معادل فارسیش خیلی قشنگتره حتی؛ «گل انارم»...

۸ نظر ۰۷ دی ۹۹ ، ۲۰:۰۰
مهناز