شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی

۴ مطلب در تیر ۱۴۰۲ ثبت شده است

11 قسمت.

اینو لابلای سریال اتفاقی دیدمت، یه قسمت یه قسمت می دیدم :ذی

درباره رابطه چند تا اوتاکو* و گیمر با همه!

[* اوتاکو به کسایی می گن که علاقه خیلی شدیدی به انیمه و مانگا دارن و مشتاقانه دنبالشون می کنن.]

خیلی ساده و کمی تا قسمتی بانمکه و فکر می کنم که اوتاکوها دوستش داشته باشن ولی خب من نمی دونم چرا دانلودش کرده بودم! چون انیمه هامو خیلی وقت پیش دانلود کردم و الان فزصت شده ببینمشون! بد نبودا ولی چیز خاصی هم نبود. یعنی اگه به الان بود، دانلودش نمی کردم! حتی از خلاصه اش هم مشخص بود که مال من نیست :)

+ الان متوجه شدم که 3 قسمت ویژه هم داشته که خب نمی بینمش! اگه کسی دید و اتفاق خاصی افتاد به منم بگه :دی

۱ نظر ۲۴ تیر ۰۲ ، ۱۹:۱۴
مهناز

هه جون یه خبرنگاره که  یه روز با ماشینی مواجه  می شه که می تونه باهاش به گذشته و آینده بره و می تونه جلوی یک سری قتل های سریالی رو بگیره [قتل هایی با این پیام که زنایی که کتاب می خونن، خطرناکن] و یون یونگ هم که یه ویراستاره خیلی اتفاقی باهاش همراه می شه و میره به گذشته والدینش، جایی که هنوز ازدواج نکردن!!

قسمت معمایی سریال خیلی خوب و پرکشش بود و تقریبا تا زمانی که خودش قاتل رو معرفی بکنه اون تعلیق و درگیری ذهنی رو داشت! و اون ارتباط با والدین توی گذشته هم خیلی جذاب بود. پایانش هم خوب بود و جز یک سری سوالات تقریبا جزئی که بی پاسخ موندن، قابل قبول بود. در کل من دوستش داشتم.

بازی ها هم خوب بود انقدر که چند تا از بازیگرای فرعی رفتن تو لیست محبوبام. پسره نقش بک هی سوب خیلی کراش بود :) آینده اش رو درخشان می بینم. دختر کافه چی رو هم خیلی دوست داشتم. بازیگر زن نقش اصلی رو هم اولین بار بود می دیدم و رفت تو لیست محبوبام. ذوونگ ووکم مگه می شه خوب نباشه. هر چند بازیش توی پادشاه خوک ها که کاراکتر خاص تری داشت، خیلی قوی تر بود.

اگه شرایط تغییر نکرد پس ما باید تغییرشون بدیم.

هیچ وقت خیلی دیر نیست چون الان گذشته آینده‌ته.

+ اگه خواستین ببینیدش کنار دستتون حتما پاستیل باشه که آب دهنتون راه نیفته :دی خیلی پاستیل‌خور بودن لعنتیا :)))

+ خیلی قشگ بود که کتاب قشنگم جین ایر رو هم تو خودش داشت.

+ ولی تیتراژ ابتدایی افتضاحی داشت.

+ اگه یه سریال شبیه این با دوز هیجانی بالاتر می خواین 365روز؛ سال را تکرار کن گزینه خیلی خوبیه. اونم دقیقا سفر به گذشته است اما به شکل گروهی و بخش معمایی اش هم دقیقا مثل همین راجع به یک سری قتله.

+ الان هیچ کدوم از در حال پخش های کره ای جالب و قوی نیستن به غیر از  "از گور برخاسته" که با اینکه یکی از بازیگرای محبوبم توشه، اما نوعِ ترسناکش باب میلم نیست و سریالِ دیگه دونگ ووک :)) که منتظرم تموم بشه ببینم خوبه یا نه.

فعلا منتظر سریال جدید جو این سانگم که ماه بعد میاد ^_^

۵ نظر ۲۲ تیر ۰۲ ، ۱۹:۱۴
مهناز

داستان درباره معلمیه که هر وقت ذوق و شوقش کور می شه و می خواد ناپدید بشه، به یه سفر یک روزه میره :)

یک مینی سریال کوتاه هشت قسمته است که هر قسمتش حدودا 20 دقیقه است. سریال آرومیه اما قسمت هاش در نوسانند، بعضی قسمت ها خیلی خوبند و کیف می کنین باهاش و بعضی هاش معمولی، تبلیغی، مستندوار یا کلیشه ایه و جذابیت اون چند قسمت رو نداره.

اما در کل من دوستش داشتم و خوشحالم که دیدمش. 

اگه نمی دونین می خواین ببینیدش یا نه بهش یه قسمت فرصت بدین. من فقط تیزرش رو دیدم و خوشم اومد.

اگه بخوام یه پیشنهاد جذاب بکنم بهتون می گم که حتی اگه نمی خواین ببینیدش، فسمت سوم رو ببینید بعد اگه دوستش داشتید، قسمت چهارم رو هم ببینید و در نهایت با قسمت پنجم ازش خداحافظی کنین :) [با اینکه فکر نمی کنم اکثرا دلتون بیاد اینجوری ببینیدش]

+ داستان هاش چندان به هم پیوسته نیست و در نتیجه بدون پیش زمینه می تونید این قسمت هایی که گفتم رو ببینید. 

و اگه دیدین بیاین اینجا بهم بگین منم در جریان باشم :))

۲ نظر ۰۶ تیر ۰۲ ، ۲۰:۳۶
مهناز

14 قسمت + 2 تا سینمایی

وایولت اورگاردن درباره دختریه که از بچگی به عنوان یک ابزار جنگی مورد استفاده قرار گرفته. تا اینکه سرگرد گیلبرت که وایولت تحت امرشه توی آخرین ماموریتشون بهش می گه دوستش داره.

وایولت درک چندانی از احساسات انسانی نداره بنابراین پس از جنگ در جستجوی معنای این کلمه روزگار می گذرونه و توی یک اداره پست مشغول به کار نامه‌نویسی می شه.

ایده پر احساس، جذاب و مخاطب پسندی داره. بنابراین می تونه حتی انیمه‌نبین ها رو هم به خودش جذب بکنه. 

و موسیقی های متنش انقدرررر زیباست که نمی تونم در توصیفش چی بگم. یکیشون کاملا منو غرق  خودش می کرد.

و با همه این چیزهایی که پایین خواهم گفت، وایولت با تمام داستان های غم انگیزش و پایان پراحساس و زیباش، ارزش تماشا کردن رو داره و یکی از تجربه های جذاب انیمه ایه. به شخصه از بین داستان ها، داستان قسمت آخر سریال رو  بیشتر دوست داشتم.

 

حالا شاید بگید انیمه است و خیلی نباید وارد جزئیات شد -که قبولش ندارم :دی- اما یک چیزهایی واقعا اذیتم می کرد و اصلی ترینش این بود که نویسنده خیلی راه رو برای وایولت هموار می کرد و مهم نبود با منطق ما بخونه یا نه!

مثلا دلیلی نداشت برای یکی از بزرگترین نامه نویسی ها _بین پرنس و پرنسس- انتخاب بشه در حالی که اون زمان هنوز به درک درستی نرسیده بود و حتی برای نوشتن کلمات عاشقانه فرد باتجربه تری رو هم داشتن.

درباره نامه اون سرباز خیلی قهرمانانه سررسید و از قضا همون سربازِ مدنظر بود. درباره حادثه قطار هم یک همچین چیزی بود.

از طرف دیگه نمی شه گفت شخصیت پردازی های خوبی هم داره چون به کراکترهای فرعی که همیشه تو داستان هستن- به غیر از تقریبا آیریس- ، نمی پردازه در حالی که حداقل دوتاشون شایستگی بیش تر پرداخته شدن رو دارن، اما داستان های فرعی رو با آب و تاب و جزئیات نقل می کنه!

ما حتی خیلی از گذشته و کودکی مبهم وایولوت تا پایان داستان هم آگاه نمی شیم و اینکه تا چندین قسمت بین حدس ربات یا انسان بودنش سرگردان هستیم هم به شخصه برای من جالب نبود اگر چه شاید به درک احساسات اطرافیانش توسط ببیننده کمک بکنه.

و در مورد باندپیچی دستاش که مثلا باعث بشه بیننده یکهویی متوجهش بشه! اصلا توجیهی نداشت جز غافلگیری :/
و حتی نامه اشتباهی وایولت که به جای عاشقانه بودن خیلی رک و سرراسته هم می تونست فرستاده نشه اما بالاخره منطق نویسنده غلبه می کنه ://

اما در مورد سینمایی؛ معمولا سینمایی انیمه های سریالی زمانی ساحته می شن که یا ادامه دهنده انیمه قبلی باشن و داستانش رو کامل کنند یا به کاراکترهای فرعی جذاب سریال بپردازند  و یا کندوکاوی تو گذشته شخصیت اصلی باشن اما سینمایی اول، یک سینمایی باری به هر جهته که هیچ کدوم از این ویژگی ها رو نداره و گویا فقط به خاطر موفقیت سریال، ساخته شده! در واقع تکرار مکرراته و حتی کاری که وایولت داره به خاطر جذاب کردن داستان تغییر داده می شه تا بشه داستان این سینمایی رو تعریف کرد.

+ می خوام فعلا سریال کره ای ببینم. دلم لک زده. شروعش هم کردم.

و شاید انیمه ها رو موازی پیش ببرم و البته کمی کندتر.

۶ نظر ۰۴ تیر ۰۲ ، ۱۹:۰۳
مهناز