شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی

۵ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

اگه خوشحال باشم مهم نیست چرا خوشحالم، اگه ناراحت باشم هیچ اهمیتی نداره چرا ناراحتم، فقط کافیه توی این خونه باشم. همین!
۹ نظر ۲۳ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۴۰
مهناز
در خانه ای که آدم ها یکدیگر را دوست ندارند، بچه ها نمی توانند بزرگ شوند؛ این طور نیست؟نه نمی توانند؛ شاید قد بکشند اما پر و بال نخواهند گرفت.
۴ نظر ۱۵ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۱۴
مهناز

"چهل نامه کوتاه به همسرم" مجموعه چهل نامه ی نادر ابراهیمی به همسرشه و او این کتاب را زمانی نوشته  که به تمرین خطاطی می پرداخته  و متن تمرین های خطاطی اش را تا آنجا که مقدور بوده، اختصاص داده به نامه های کوتاهی به همسرش. 

باور کنید که با خوندن این کتاب علاوه براینکه عاشق خود کتاب می شید؛ عاشق نویسنده اش هم می شید. اصلا شک نکنید. وای که این نادر ابراهیمی عزیز، چه مرد خوبی بوده :) و من چقدر نامه ی سی و چهارم این کتاب رو عاشقم. حالا کتابو گرفتید یه راست نرید سراغ این نامه، از اول بخونیدو باور کنید اگه قرار باشه کتابی به کسی! هدیه بدم همین کتابه.

تیکه هایی  از کتاب :))

- من هرگز ضرورت اندوه را انکار نمی کنم، چرا که می دانم هیچ چیز مثل اندوه روح را تصفیه نمی کند و الماس عاطفه را صیقل نمی دهد اما میدان دادن به آن را نیز هرگز نمی پذیرم چرا که غم حریص است و بیشتر خواه و مرز ناپذیر، طاغی و سرکش و بدلگام.هر قدر که به غم میدان بدهی میدان می طلبد و باز هم بیش تر و بیش تر... هر قدر در برابرش کوتاه بیایی قد می کشد، سلطه می طلبد و له می کند. غم عقب نمی نشیند مگر آن که به عقب برانی اش، نمی گریزد مگر آن که بگریزانی اش؛ آرام نمی گیرد مگر آن که بی رحمانه سرکوبش کنی...غم هرگز از تهاجم خسته نمی شود و هرگز به صلح دوستانه رضا نمی دهد و چون پیش آمد و تمامی روح را گرفت، انسان بیهوده می شود و بی اعتبار و نا انسان و ذلیل غم و مصلوب بی سبب!

- شکستن تو در هم شکستن من است.

- کودکی ها را به هیچ دلیل و بهانه رها مکن که ورشکست ابدی خواهی شد...  آه که در کودکی چه بی خیالی بیمه کننده ای هست و چه نترسیدنی از فردا..._ چه خاصیت که من با همه ی تفرّدم نباشم و تو باشی یا به عکس تو با همه ی تفرّدت نباشی و همه من باشم؟؟!

-انسان آهسته آهسته عقب نشینی می کند؛ هیچ کس به یکباره معتاد نمی شود؛ یکباره سقوط نمی کند؛ یکباره وا نمی دهد، یکباره خسته نمی شود، رنگ عوض نمی کند، تبدیل نمی شود و از دست نمی رود. زندگی بسیار آهسته از شکل می افتد و تکرار و خستگی، بسیار موذیانه و پاورچین رخنه می کند.

- مگر انسان از یک بهار، یک تابستان، یک پاییز و یک زمستان چیزی بیش تر از چهار فصل دلنشینِ پر خاطره ی خوش خاطره آرزو دارد؟!

فکر کنم دیگه بسه.  دیگه احساس کردم دارم در حق کتاب خیانت می کنم خیلی نوشتم. برید خود کتاب رو بگیرید و بخونید، بی شک لذت می برید و عاشق می شوید :)))) عاشق کتاب

۷ نظر ۰۷ شهریور ۹۵ ، ۰۸:۰۰
مهناز
هر کسی برای خودش مشکلاتی داره. فقط شما نیستین. بدون استثنا همه ی مردم با مشکلاتی روبه رو هستن؛ شما خیال میکنین تنها کسی هستین که مشکل دارین. فکر می کنین فقط خودتون از زندگی مأیوسین ولی اگه به دور و بر خودتون نگاه کنین، آدمای زیادی رو می بینین که اونا هم از زندگی مأیوسن.
۴ نظر ۰۲ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۳۶
مهناز

هر لحظه را چنان باشکوه زندگی کن که گویی واپسین لحظه ی زندگیت است   

         و کسی چه می داند؟! شاید که واپسین لحظه باشد...!                                                   

                                             (اوشو)

۸ نظر ۰۱ شهریور ۹۵ ، ۰۷:۰۴
مهناز