نامه ای به گذشته!
سلام من...
شاید بهتر باشه همین اول خودمو معرفی کنم تا گیج نشی :دی من خودتم! یعنی من ده سال بعد توام... می دونم ممکنه فکر کنی کسی داره باهات شوخی می کنه ولی بهم اعتماد کن. نشون به اون نشون جای زخم پنج مانند انتهای انگشت کوچیکه دست چپت... پیداش کردی؟! خب فقط خودمون می دونیم که اون شبیه یه پنج فارسی ناتمومه :))) و فقط ماییم که می دونیم یه قلب برعکس و کج و کوله تو این انگشت داری ؛) حالا که قانع شدی بذار چند تا چیز بهت بگم چند تا جیز به موقع : دی
توصیه ای که برا الانت دارم اینه که یادت باشه سعی نکنی برون گرا به نظر بیای. توآدم نقش بازی کردن نیستی. تو ذاتا یک درون گرایی و درون گرایی بد نیست فقط باید خودی رو که هستی بپذیری. یادت باشه که آدم ها مثل هم نیستن پس با خودت نجنگ.
یادت باشه به آدمها به اندازه ارزش خودشون بها بدی نه بیشتر. اجازه نده کسی دستت بندازه! و یا مسخره ات کنه.
حتی اگه الان نمی تونی ولی یادت باشه که همیشه جرات داشته باش. به موقع جرات داشته باش. سرتو بگیر بالا ... قبل از حرف زدن بیشتر فکر کن و به آدم ها اجازه حرف زدن بده.
از بودن پدربزرگا لذت ببر.
حواست باشه نمازات کمتر قضا شه. شونه هام سنگینه!
خوندن زبان رو به فردا ها موکول نکن.
بیشتر کتاب بخون و با دقت بیشتری.
سعی کن موقع عصبانیت خودت رو کنترل کنی.
انقدر هم خودت رو با بقیه مقایسه نکن و سعی بکن مغرور هم به نظر نیای.
و نترس از کنار گذاشتن کسایی که آزارت می دن یا اونجوری که باید نیستن. بذار کم رنگ بشن...
خاطرت باشه که سال های سال بعد حواست به چشمت باشه! اون وقت ممکنه همه چیز خیلی راحت تر پیش بره... یادت نره!
و سعی کن از تمام لحظات زندگی لذت ببری و یادت باشه که طی چندین سال تو با پس انداز خودت می تونی یه لپ تاپ بگیری اما انقدر دست دست می کنی که دیگه نمی تونی! و بعدش هم موقع خرید گوشی همین اتفاق برات میوفته! کلا تو تصمیمات مادی و اقتصادی دست دست نکن! ماجرا اینه که تو هر وقت می ری لب دریا، دریا خشک می شه، جدی می گم نخند!: دی ( به خود آینده ات برچسب دیوونگی نزن :)) به جاش حواستو جمع کن و از فرصتهات به موقع استفاده کن...
بیشتر می تونم همین توصیه های هر چند شعارزده رو بهت بگم چون خیلی ها این نامه رو می خونن :دی بعداً می فهمی چرا :) ولی احتمالا همه چیز درست در وقت مناسبش اتفاق میفته. امیدوارم و خدا به همرات.
شروع چالش از وب سکوت
مرسی از پرنیان و فاطمه بابت دعوتشون.
منم دلم می خواد نامه شما رو بخونم : پاییز و لبخند... اگه دوست داشتید بنویسید.
چرا همه به خودشون نشونه میدن:|