رمان درباره ی مرد صد ساله ای به نام آلن کارلسن است که بدون نقشه ی قبلی در روز تولد صد سالگی اش از خانه ی سالمندان فرار می کند و...
کتاب متشکل از فصل هایی است که به طور متناوب به اتفاقاتی که این فرار پیش می آورد و گذشته ی هیجان انگیز این مرد می پردازد. نویسنده به شکل بسیار بامزه ای این شخصیت را درگیر اتفاقاتی می کند تا با تعدادی از اشخاص مهم سیاسی هم نشین شود و بسیاری از مسائل و اتفاقات سیاسی و تاریخی قرن بیستم را بیان می کند ...
در قسمتی از نوشته پشت جلد کتاب یوناسن گفته است که این کتاب به نحوی هوشمندانه بسیار ابلهانه است! و آلن قهرمان داستانش را منِ دیگر خود می بیند که باها دست به دامن او شده تا از پنجره فرار کند و زندگیش را به کلی تغییر دهد.رمانی سرراست، مفرح و شگفت انگیز و گاه حتی قهقهه آور که با هوشمندی و تخیل غنی شخصیت اصلی اش را ناخواسته در میانه مهم ترین رخدادهای تاریخی قرار می دهد. آلن کارلسن سرحال و سهل گیر و "باری به هر جهت" نمونه ای به یادماندنی به دست می دهد که "هیچ وقت برای شروع دیر نیست".
کتاب بی نظیری بود؛ خیلی خیلی خوش خوان، جذاب و فوق العاده دوست داشتنی و بامزه.طرح جلدش رو دوست داشتم همینطور نوشته ی پشت جلدش رو. کلا کتابیه که حال آدمو خوب می کنه!
اقتباسی هم داره که خیلی دوست دارم ببینمش.
* به شدت توصیه می کنم که بخونیدش.
چند تا جمله ی خوب از این کتاب:
- انتقام انگیزه ی حقیری برای ادامه ی زندگی است.
- رهبری یک ملت زمانی آسان تر است که آن ملت پشت آدم باشند.
- آدم ها می توانستند هر طور دلشان می خواست رفتار کنند اما به نظر آلن در کل اصلا وقتی آدم می تواند عبوس نباشد لازم نیست که باشد.