شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی

۱۱ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

                   

کیم هه جا یه دختر ۲۵ ساله ایه که دوست داره گوینده بشه. اون موقعی که هنوز بچه بوده، ساعتی پیدا می کنه که بهش امکان جابجایی در زمان رو می ده تا اینکه به مرور پی می بره استفاده از این ساعت باعث می شه که زودتر آثار بزرگ شدن و رشد و گذر زمان تو چهره اش پدیدار بشه بنابراین میذاردش کنار تا اینکه اتفاقی برای یکی از اعضای خانوادش میفته.

سریال بامحتوایی بود. موضوع اصلی این سریال سالمندی و سالمندا هستن و نقش اصلی رو یک پیرزن دوست داشتی بازی می کنه پس اگه به دنبال یک سریال عاشقانه اید که کلا دور این یکی رو خط بکشید. از مثلث عشقی و اینا هم خبری نیست ⁦^_*⁩  فانتزیم نیست تازه، درامه؛ دو قسمت آخرش اصلا شوکه شدم!

حس می کردم همه بازیگراشو تو فیلمای دیگه هم دیدم. بازی همشونم خوب بود فقط نقش مقابل هه جا رو دوست نداشتم. حس نمی گیره اصلا :/ 

تو دو تا سکانس، یکی از دوستای هه جا آهنگ می خونه. چقدر خوب بود. نتم آخراشه فعلا نتونستم دانلودش کنم.

و هه جای جوان عجب صدای دو رگه ای داشت. تو یانگومم بازی کرده ؛)

اینترنت رایگان داشتم و فرصتی شد چند تا سریال دانلود کنم. راستش اولش اصلا قرار نبود اینو دانلود کنم؛ حتی موقعی که دانلودش کردم یه جور حس پشیمونی داشتم ولی ارزشش رو داشت. بامزه اینکه تو سکانسی تو اواسط قسمت اول، فیلمو نگه داشتم و حدود دو دقیقه بی وقفه خندیدم. جدا خیلی کیف داد بعد مدت ها. تقریبا اکثر طنز فیلم رو دوش برادر هه جا بود و چقدر بامزه بود این پسر؛ مامانش و نور قرمز😅

اگه خواستید ببینید دو قسمتشو دانلود کنید خوشتون نیومد دیگه ادامه ندید.

+ بی ربط نوشت: در استراحت به سر می بریم چون چیزی برای نوشتن نداریم ناشناس عزیز ؛)

۶ نظر ۲۶ آذر ۹۸ ، ۱۷:۵۱
مهناز

- می گه سبیلشم کلاه گیسه؟!

+ می گم داری می گی کلاهی که برای گیسه پس قطعا این نمی شه 😂🤣

- می گه آهان پس می شه سبیل گیس :)

+ در این لحظه من دیگه مرد🤦😂

۶ نظر ۱۷ آذر ۹۸ ، ۲۲:۰۱
مهناز

اینجا تمامی مقاطع تحصیلی برای پیشگیری از گسترش آنفولانزا تعطیل شده اون وقت توی شبکه ملی با ذکر اسم استان می گه علت، سرمای هوا و بارش برفه! 

برف کجا بود؟!

😂

۶ نظر ۱۷ آذر ۹۸ ، ۲۱:۳۸
مهناز

 

           

سریال سرنوشت (ایمان) رو دیدین؟! ماجرای این سریال درست برعکس اونه ؛) دکتر هو که یک پزشک طب سوزنی در چوسانه بر اثر یک اتفاقی سر از سئول درمیاره! (دکتر هو یکی از شخصیت های تاریخی کره است).

از اون سریال هایی نبود که به وجدم بیاره و شگفت زده ام کنه؛ تقریبا خوب بود! عاشقانه اش چندان پر رنگ نبود، طنزش کم بود، بعضی سکانس ها خیلی کشدار بود، قسمت اولش خوب نبود اما نکات جالبی داشت مثلا همین که کنار یک بیمارستان پزشکی مدرن یه بیمارستان طب سنتی هم بود؛ در کنار هم.

یا مثلا این که قدرت و پول خیلی مواقع حرف اول رو می زنه و اختلاف طبقاتی به هر حال وجود داره هر چند ظاهرش در دوران های مختلف متفاوت باشه. 

یا اون دو راهی که انتخاب بین عشق و مسئولیت بود، جالب بود.

پایانشم دیگه بهتر از این نمی شد :) بعد از تیتراژ هم ادامه داشت.

فقط آخرش به این اشاره ای نشد که اون کتابی که دست پدربررگه بود زندگینامه دکتر هو بود؟ و با هر تصمیمی که می گرفت تغییر می کرد؟!!

و اما دیالوگ:

- این اشک ها رو فراموش می کنم... و فقط لبخندتو... فقط لبخندتو با خودم می برم؛ اگه بهم چیزیو بدی که نتونم با خودم اونجا ببرم، جای کافی برای بردن چیزی که بایدو ندارم.

- چیزی که از مهارت یه دکتر مهم تره، میل بیمار به زندگیه؛ این اولین چیزیه که از استادم یاد گرفتم اما چیزی که اون بهم یاد نداد اینه که به عنوان یه دکتر تعداد کسایی که نمی تونی نجاتشون بدی، از اونایی که می تونی، بیشتره.

 + اگه خواستید ببینید، بدونید که خون و خونریزی زیاد داره؛ مدام هم از سوزن استفاده می شه (بسیار هم واقع گرایانه) کنار بچه ها نگاش نکنید!

۸ نظر ۱۶ آذر ۹۸ ، ۱۴:۰۸
مهناز

  برای وقت هایی که از زمین و زمان خسته می شویم...

دریافت                 

 

 Üstüme üstüme geliyor hayat
زندگی داره بهم فشار میاره
Sabrımı sınıyor
صبرمو از بین می بره
Yaptığı şakalar artık bayat
شوخی هایی که میکنه دیگه قدیمی هست
Hep başa sarıyor
فقط سر آدم رو میبره
Bazen çok dayanılmaz olabiliyor
بعضی وقتها میتونه غیر قابل تحمل باشه
Sorduğu sorular
سوال هایی که میپرسه
Kısmen bir şeyleri alıp götürüyor
تا حدی، یه چیز هایی رو میگیره و میبره
Bozuluyor havalar
اوضاع خراب میشه
Ben bazen
من گاهی وقتا
Gitmek istiyorum uzaklara
میخوام به دوردست ها برم
Kaçmak istiyorum bu iklimden
میخوام از این اقلیم فرار کنم
Belki de kendimden
شاید هم از خودم
۱ نظر ۱۳ آذر ۹۸ ، ۱۴:۰۶
مهناز

هیچ وقت نه دلم خواسته کتابش رو بخونم و نه ذره ای دوست داشتم که فیلمشو ببینم ولی این موسیقی متنش خیلی لعنتیه! 

 

دریافت

۳ نظر ۱۳ آذر ۹۸ ، ۱۱:۴۰
مهناز

بعد از حداقل دو سال رفتم دوباره این تستو زدم و چون حافظه تصویریم قابل اعتماده، می تونم بگم که نتیجه همون قبلی بود چون اون موقع جواب به ایمیلم هم ارسال شده بود و نتیجه اینکه من یه isfj هستم ولی خب چون ماجرا اینه که من تا شور یه چیزی رو در نیارم، ول کن نیستم 😁، تو چند تا سایت مختلف این تستو زدم و هر بار متفاوت بود؛ بالاخره به این نتیجه رسیدم که من قطعا i و j  هستم اما اون دو تا وسطی رو نمی دونم. حتی رفتم ویژگی چهارتا شخصیتی که می شد باشم رو خوندم ولی حس می کنم همون قدر که می تونم این باشم می تونم اونم باشم. آی و جی بودن رو هم اصلا نیازی به تست زدن نبود، چیزائین که خودمم روشون قطعیت دارم! 

۹ نظر ۱۲ آذر ۹۸ ، ۲۲:۰۵
مهناز

 قوه قضائیه گفته مردمی که پس از گرانی بنزین تجمع و اعتراض کردن، با اینکه اقدامشون قانونی نیست، ولی اراذل و اوباش نیستن.

نه تو رو خدا ملت همه اراذل و اوباشن... خوشحال باشیم دیگه دست و جیغ و هورا😬

از این به بعد هم بچه های خوبی باشید؛ قبل از اعتراض برید مجوز بگیرید!

+ وقتی هندزفری و صدای بلند آهنگ هم از نشنیدن اخبار جلوگیری نمی کند و بالاخره در حین مکث ها چیزی به گوش می رسد!

۰ نظر ۱۲ آذر ۹۸ ، ۲۱:۳۹
مهناز

اگه دلتون یک رمنس جذاب با چاشنی طنز می خواد، این انیمه سریالی رو بذارید اول لیستتون :)

اصلا اگه می خواید یه کم حال خوب به خودتون تزریق کنید و لحظاتی تو یک دنیای دیگه غرق بشید، معطل نکنید.

خوش به حالتون که می خواید برا بار اول ببینیدش💙 

                

                   تاکئوی دوست داشتنی

۱۰ نظر ۰۷ آذر ۹۸ ، ۱۳:۲۰
مهناز

üzgünüm... Sadece bu.

- Sadece?!

۰۶ آذر ۹۸ ، ۱۸:۰۶
مهناز

عرضم به خدمتتان که دیشب بالاخره پس از روزها اینترنتمان وصل شد. خدا ما را از اینترنت ملی بی ارزش حفظ نماید. همگی بلند بگویید آمین. باشد که از بالای سر یکیمان مرغ آمین در حال رد شدن باشد.

 صبح با تکه ای از آهنگ حجت از خواب بیدار گشتیم، ناخوداگاهمان شنگول است و هنوز دست بردار نیست. حجت همچنان در پس زمینه مغزمان می خواند : «پر کن از هوایت قفسم را»...  احتمال شورش و آشوب در مغز مبارک می رود.  

روایت است که:«الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم: حکومت ممکن است با کفر باقی بماند اما با ظلم باقی نمی ماند».

 

+ با تچکر و سپاس فراوان از گوگل دوست داشتنی و نازنین که یاریم کرد. حافظه امان قفل کرده بود.

۱۰ نظر ۰۲ آذر ۹۸ ، ۱۸:۱۹
مهناز