این کتاب شامل 12 داستان کوتاهه و اسم بسیار بسیار دوست داشتنی ای داره اما حقیقت اینه که اصلا چیزی نبود که انتظارش رو داشتم؛ به خصوص بعد از لذتی که با خوندن "دوستش داشتم" برده بودم. هر چند که این یه مجموعه داستانه ولی در هر صورت نویسنده هر دو کتاب یک نفره.توضیح پشت کتاب هم اصلا جالب نیست. چون به غیر از یکی دو مورد از داستان ها من که متوجه عشقی نشدم که موضوع اساسی داستان ها باشه!!! مگه این که هر احساس و غریزه ای رو عشق محسوب کنیم!!!تازه بعد از نقدی که راجع به ترجمه این کتاب خوندم حالم بدتر هم شد. بده که بفهمی کتابی که خوندی یه ترجمه بسیار بد و کمی تا قسمتی وارونه از نسخه اصلی کتابه؛ ناراحت کننده است و کاری جز افسوس از دستت بر نمیاد. کاش کسایی تو حوزه ترجمه قدم بگذارند که وارد باشند حتی اگه ترجمه اولشون باشه. چون بحث وفاداری نسبت به متن اصلی مطرحه!
حقیقت بعدی هم اینه که اعتراف می کنم من برای خوندن مجموعه داستانها اصلا فرد مناسبی نیستم و برای خوندن این جور کتابها ساخته نشدم و هر بار با خوندن این آثار درباره این موضوع مطمئن تر می شم؛ حتی اگه سبک اون نویسنده و آثار بلندش رو دوست داشته باشم از گابریل گارسیا مارکز گرفته تا سلینجر، دوروتی پارکر، جومپا لاهیری، ... و حتی آنا گاوالدا.امیدوارم دیگه این بار درس عبرتی بشه برام:) در هر صورت کتاب قابل توصیه ای نیست مگر این که فرانسه بلد باشین و نسخه اصلیش رو بخونید (حداقل از نظر من، شما مختارید که بخونیدش)
+ خیلی خوشحالم که جین اوستین و شارلوت برونته داستان کوتاه ننوشتن یا حداقل من نخوندم:)))))))))))
به او می گویم دلم مانند یک زنبیل بزرگ خالی است؛ زنبیل بی اندازه جادار است، می توان بازاری درونش جا داد؛ با این همه درونش خالیِ خالی است.