قطاری به بوسان برای سال 2016 و ساخت کره جنوبی هست. یکی از بهترین فیلم هایی که موضوعش حولِ "مردگان متحرک" می چرخه؛ ولی فکر نکنید این فیلم فقط یه فیلم ترسناک راجع به تبدیل آدم ها به زامبی هاست؛ نه! فیلم خیلی فراتر از این هاست. نشون می ده که آدم ها چقدر می تونند خطرناک تر، وحشی تر و بی رحم تر از هر موجود دیگه ای باشن. فیلم مفاهیم دیگه ای هم بهتون انتقال می ده مثل عشق، فداکاری، مهربونی و انسانیت رو.
به نظر من کره ای ها تو انتقال حس بهترینن و یه چیزی که اینجا جالب توجهه اینه که یه نفر قهرمان نیست مثل برد پیت تو جنگ جهانی زد، یا خبری از اسلحه برای جنگ نیست، خبری از واکسن نیست و یا خبری از کشتی یا هواپیما برای نجات... دولت از قبل همچین پیش بینی ای نکرده!!!! آدما باید خودشون بجنگن؛ باید خودشون یه راهی پیدا بکنن و با تمام وجودشون درک می کنن که قرار نیست کسی از بیرون به کمکشون بیاد!
نکته ای که مهمه اینه که فکر نکنید چون ساخت کره است، نمی تونه فیلم خوب و جالب توجهی باشه؛ تو رو خدا این کلیشه ها رو بریزید دور. کره ای ها حداقل تو ژانر ترسناک فیلم های خیلی خوبی دارن. ما حتی فیلم های خودمونو بهتر از فیلم های هندی می دونیم بدون اینکه تازگی ها چند تا فیلم هندی خوب دیده باشیم! اینقدر کلی تعمیم ندیم هر چیزی رو!
به نظرم که خودتونو از دیدنش محروم نکنید. بی نظیره و اگه از زامبی ها نمی ترسید، حتما ببینینش.
بهم اعتماد کنید ^_*
دیشب خواب می دیدم دارم آماده می شم برای یه امتحان شفاهی. بعد یکی از سوالایی که ازم پرسیده شد اسم یه نویسنده بود؛ شاید دقیق یادم نباشه ولی فکر می کنم پرسید نویسنده کتاب شادمانی های کوچک کیه و منم گفتم هرمان هسه! با اینکه از هسه هیچ کتابی نخوندم ولی این کتاب تو لیستمه یادمه بعدش ازم پرسیدن چطوری می دونستی حتما تقلب کردی و نگاهی به برگه ی تو دستم کردی. هی مسخره ام می کردن و نزدیک بود به گریه بیفتم. گفتم نه من تو این بخش تا حدی خوبم ولی خودمم فکر می کنم یه نگاه به برگش کرده بودم :///
شاید هم یه توصیه است که این کتاب رو زودتر بخونم!!!! الله اعلم.
قرار می شه کاووس راه حلی برای انتخاب پادشاه بعدی ارائه بکنه. به کاووس گفته می شه که هر کدوم رو لایق می دونی برگزین اما کاووس می گه اگر این کار رو بکنم یکی از من کینه به دل خواهد گرفت (بالاخره نمردیم و از کاووس درایتی سرزد :) ) قرار می شه هر کسی که بهمن دژ در اردبیل رو که جایگاه اهریمنه بتونه تصاحب کنه پادشاه بشه. طوس و فریبرز اول به اون سمت حرکت می کنند اما به واسطه گرمای بسیار هوا و اینکه در دژ رو نمی یابند ناکام برمی گردند. سپس کیخسرو با گودرز میره و اونجا رو فتح می کنه و بعد از یکسال شادی و آبادانی بر می گرده. بنابراین طوس در ظاهر از مخالفتش اعلام پشیمانی می کنه (زهی خیال باطل:( )
کاووس از کیخسرو می خواد که اکنون انتقام سیاوش رو بگیره. کیخسرو سپاه بسیاری رو به فرماندهی طوس( ِ بی عقل) به سمت توران راهی می کنه اما به طوس تاکید می کنه که از راه بیابان بره تا با فرود روبه رو نشه و موجبات رنجشش رو فراهم نکنه و با مردم بی گناه کاری نداشته باشه اما طوس وقتی سر دو راهی قرار می گیره درست برعکس گفته ی منوچهر عمل می کنه (توجیهش هم اینه که چرا رنج بیهوده متحمل شویم).
از این طرف فرود ( که پسر سیاوش از جریره و نوه پیرانه) از آمدن سپاه ایران باخبر می شه و مادرش رو آگاه می کنه. مادر به فرود می گه که کیخسرو می خواد انتقام سیاوش رو بگیره و تو نیز باید همین کار رو بکنی و پیش قدم بشی و کسی رو همراه فرود می کنه تا دو همراه سیاوش و بقیه ایرانیان رو بهش بشناسونه. پس بر بالای کوهی که روبروی سپاهه قرار می گیرند. طوس بهرام رو راهی می کنه تا این دو نفر رو بکشه (یعنی بعد از گرسیوز، طوس دومین نفریه که دلم می خواست خفش بکنم، قشنگ گفته های کیخسرو رو به هیچ می شماره؛ نادانِ بی عقل) خلاصه بهرام میره و با فرود به تندی حرف می زنه. تو این قسمت، فرود خیلی قشنگ بهش می گه تندی نکن وقتی تندی نکردم :
فرودش چنین پاسخ آورد باز که تندی ندیدی تو تندی مساز
سخن نرم گوی ای جهاندیده مرد میارای لب را به گفتار سرد
نه تو شیر جنگی و من گور دشت بر این گونه بر ما نشاید گذشت
فزونی نداری تو چیزی ز من بگُردی* و مردی و نیروی تن
سر و دست و پای و دل و مغز و هوش زبانی سراینده و چشم و گوش
نگه کن به من تا مرا نیز هست اگر هست بیهوده منمای دست
* پهلوانی، جوانمردی
** اینجا جا داره فرود رو بسیار تحسین کنیم ^_^
خلاصه فرود خال بازوش رو بهش نشون می ده و بهرام متوجه می شه که این واقعا فروده. فرود می گه به طوس بگو مهمان من باشید و با هم به جنگ افراسیاب می رویم اما بهرام که طوس رو کاملا می شناسه می گه من می دونم طوس مغرورتر و عقده ای تر از آنه که سخنت رو بپذیره و حتی مرا شماتت خواهد کرد که چرا تو رو نکشتم و دستورش رو اجرا نکردم. اون همین الان هم خودش رو لایق پادشاهی می دونه و به فریبرز ایمان داره نه کیخسرو! و اگه من بعد از رفتن برنگشتم و کسان دیگری آمدند بدان که برای نبرده و نه نرمخویی که از طوس این بعیده. فرود گرزش رو به بهرام میده تا شاید جایی به کار آیدش! طوس سخنان بهرام رو نمی پذیره و کسان دیگری رو می فرسته تا فرود رو بکشند اما بهرام مانع می شه و می گه به یاد داشته باشید که این فرزندِ همان سیاوش است. کار نا بجا نکنید...
همچنان ادامه دارد ... :)
+ همون اوایل این داستان فردوسی می گه :
از اَفراز چون کژّ گردد سپهر نه تندی به کار آید از بُن نه مِهر
یعنی می گه امید بیهوده به خوب بودن سرانجامِ فرودِ بی نوا نداشته باشید :(
فردوسی الکی آدمو به یه پایان خوش امیدوار نمی کنه مثل داستان رستم و سهراب.
شاهنامه بسیار غمآگینه... همهی نیک ها می میرند :(
دارم سریال آنام رو می بینم.
تو یکی از قسمت های فیلم، ثروتیانِ پدر سرشو رو به آسمون بلند می کنه و می گه: خدایا با من این کارو نکن... با من این کارو نکن خدایا...
+ :((
+ آدم یهو دلش می لرزه...!
هر چند من به شخصه این جور شب ها و این بهانه ها رو برای به شکل متحدگونه دور هم جمع شدن دوست دارم ولی اینجور که تو تی وی و فضاهای مجازی و اینا می گه خیلی مرسوم نبوده؛ یا تو همه جا و همه قشری مرسوم نبوده. مثلا مادربزرگ من می گه والا قدیما از این چیزا نبود که... یه عید داشتیم که با شوق و ذوق به استقبالش می رفتیم!!
ملت با این وضع اقتصادی برا خرید آجیل صف می بندن که هر جوری هست یلدا باید با آجیل برگزار شه :/ خیلی خجسته ایم!