شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی

۸ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

این بار دامادِ طوس داوطلب می شه که بره کار فرود رو بسازه اما از اونجایی که شخصیت های خوب همیشه یه مشاور بد دارن، فرود به راهنمایی تخوار، قبل از رسیدن داماد طوس با تیری جانش رو می گیره و بعد از اون، جان پسر طوس رو. بعد اسب طوس رو می زنه و طوس مجبور می شه برگرده پیش سپاهیانش. تا اینکه گیو تحمل از کف می ده و معتقده که درسته طوس تندی رو آغاز کرده ولی شروع کننده و ادامه دهنده این نبرد فروده. گیوه هم با کشته شدن اسبش مجبور می شه عقب نشینی کنه و این بار نوبت بیژنه که قدم به میدان بگذاره و با وجود کشته شدن اسبش ، پیاده فرود رو مجبور به عقب نشینی به طرف دژش می کنه....
جریره شب در خواب می بینه که دژ و ادم هاش دارن در آتش می سوزند اما فرود آماده جنگ می شه و در نبرد با رهام دستش قطع می شه و می میره. بعد از این اتفاق جریره دژ رو به آتش می کشه و خودش رو کنار پسرش می کشه! و تازه بعد از تمام این اتفاقات، طوس و پهلوانان پشیمان می شوند :/ (خسته نباشند! من جای فردوسی بودم تمام این پهلوانانِ کوته فکر رو می کشتم، نابود می کردم!!! فردوسی بیش از حد صبوری کرده! باور بفرمایید)
بعد از آگاهی ترکان، جنگی دیگه سر می گیره که بزرگی ازشون کشته می شه و هفت روز سرما و یخبندان می شه. در نبردی دیگه بزرگی فرار می کنه و در وسط راه چون کارِ فرار سخت می شه، زنش رو همراه خودش نمی بره :/ و اسپنوی به دست ایرانیان میفته.
ایرانیان به خاطر این پیروزی ها به بزم و مستی مشغولند که پیران شبیخون می زنه. بعد از اون از پیران می خوان که یک ماه بهشون مهلت بده تا سرِ پا بشن و بهش می گن که شبیخون زدن رسم جوانمردان نیست (نه همون کشتن فرود رسم جوانمردانه!!! :/)
بالاخره خبر این اتفاقات و کشته شدن فرود، به کیخسرو می رسه. کیخسرو دستور خلع طوس رو می ده و به جاش فریبرز رو فرمانده سپاه می کنه :/ طوس برمی گرده و کیخسرو اون رو در پیش جمع خوار و خفیف می کنه.
در نبردی که بعد از یک ماه اتفاق می افته دوباره ایرانی ها شکست می خورن و فریبرز فرار می کنه. گودرز، بیژن رو میفرسته تا فریبرز رو با درفش کاویانی برگردونه اما فریبرز حتی از دادن پرچم هم امتناع می کنه. پس بیژن با شمشیرش پرچم رو به دو نصف می کنه و با خودش میاره. در این نبرد ریو، نبیره کاووس هم کشته می شه.
بهرام برای آوردن تازیانه اش به میدان جنگ برمی گرده و به نصیحت کسی هم در این مورد گوش نمیده اما وقتی تازیانه به دست می خواد برگرده، اسبش قدم از قدم برنمیداره بنابراین بهرام عصبانی شده و با شمشیر به پای اسب می زنه. اکنون که پیاده است تورانیان از حضورش اطلاع پیدا می کنند. بهرام به نصیحت پیران مبنی بر ملحق شدن بهشون گوش نمی کنه و دستش توسط تژاو با فرود آمدن ضربه ای قطع می شه. تنی چند از ایرانیان فرامی رسن و بهرام از گیو می خواد که انتقامش رو بگیره . گیو، تژاو رو با کمندی اسیر می کنه و طناب رو به اسب می بنده تا تژاو برروی زمین کشیده بشه. (مثل داستان تروی)

+ ایرانی های شاهنامه بالاخص پهلوانانشون فکر می کردن آسمون باز شده و ایرانی ها از توش افتادن پایین و تنها خودشونن که خوبن و ماهن و پهلوانند و جوانمرد! فکر و عقیده ای که الان هم کم و بیش وجود داره! فردوسی حقیقت رو بیان کرده، هر چند تلخ!
+ باز هم تعبیر شدن  و به واقعیت پیوستنِ یک خواب!
+ این هم از درایت کسانی جون کیخسرو و بهرام! 
+ بدانید و آگاه باشید که یک چهارم شاهنامه طی شد :))
+ از اتفاقات بامزه ای که طی خوندن این یک چهارم افتاد، این بود که روزی جوگیر شده و در حیاط مشغول شاهنامه خوانی بودم که گنجشکَک محترم، شاهنامه ی گرانبهایم را به گند کشید. بنابراین توصیه من به شما اینه که هیچ موقع جوگیر نشوید. نقطه. 
+ طولانی بودن پست رو بر من ببخشایید. اونایی که کاملشو تونستن بخونن، دستا بالا ؛)
۷ نظر ۳۰ دی ۹۷ ، ۱۸:۱۶
مهناز

قطاری به بوسان برای سال 2016 و ساخت کره جنوبی هست. یکی از بهترین فیلم هایی که موضوعش حولِ "مردگان متحرک" می چرخه؛ ولی فکر نکنید این فیلم فقط یه فیلم ترسناک راجع به تبدیل آدم ها به زامبی هاست؛ نه! فیلم خیلی فراتر از این هاست. نشون می ده که آدم ها چقدر می تونند خطرناک تر، وحشی تر و بی رحم تر از هر موجود دیگه ای باشن. فیلم مفاهیم دیگه ای  هم بهتون انتقال می ده مثل عشق، فداکاری، مهربونی و انسانیت رو. 

به نظر من کره ای ها تو انتقال حس بهترینن و یه چیزی که اینجا جالب توجهه اینه که یه نفر قهرمان نیست مثل برد پیت تو جنگ جهانی زد، یا خبری از اسلحه برای جنگ نیست، خبری از واکسن نیست و یا خبری از کشتی یا هواپیما برای نجات... دولت از قبل همچین پیش بینی ای نکرده!!!! آدما باید خودشون بجنگن؛ باید خودشون یه راهی پیدا بکنن و با تمام وجودشون درک می کنن که قرار نیست کسی از بیرون به کمکشون بیاد! 

نکته ای که مهمه اینه که فکر نکنید چون ساخت کره است، نمی تونه فیلم خوب و جالب توجهی باشه؛ تو رو خدا این کلیشه ها رو بریزید دور.  کره ای ها حداقل تو ژانر ترسناک فیلم های خیلی خوبی دارن. ما حتی فیلم های خودمونو بهتر از فیلم های هندی می دونیم بدون اینکه تازگی ها چند تا فیلم هندی خوب دیده باشیم! اینقدر کلی تعمیم ندیم هر چیزی رو!

به نظرم که خودتونو از دیدنش محروم نکنید. بی نظیره و اگه از زامبی ها نمی ترسید، حتما ببینینش. 

بهم اعتماد کنید ^_*

                       

۱۲ نظر ۲۸ دی ۹۷ ، ۱۸:۱۱
مهناز

شاید اسم سرخپوستی من، "همیشه در انتظارِ یک معجزه" باشه!!!

۷ نظر ۲۸ دی ۹۷ ، ۱۶:۱۴
مهناز

دیشب خواب می دیدم دارم آماده می شم برای یه امتحان شفاهی. بعد یکی از سوالایی که ازم پرسیده شد اسم یه نویسنده بود؛ شاید دقیق یادم نباشه ولی فکر می کنم پرسید نویسنده کتاب شادمانی های کوچک کیه و منم گفتم هرمان هسه! با اینکه از هسه هیچ کتابی نخوندم ولی این کتاب تو لیستمه یادمه بعدش ازم پرسیدن چطوری می دونستی حتما تقلب کردی و نگاهی به برگه ی تو دستم کردی. هی مسخره ام می کردن و نزدیک بود به گریه بیفتم. گفتم نه من تو این بخش تا حدی خوبم ولی خودمم فکر می کنم یه نگاه به برگش کرده بودم :///

شاید هم یه توصیه است که این کتاب رو زودتر بخونم!!!! الله اعلم.

۹ نظر ۰۸ دی ۹۷ ، ۱۲:۱۴
مهناز
آکواریوم: مال دهه هشتاده. یه جوری نچسب بود. انگار همه چی مصنوعی بود... با یک پایان مزخرف! داستان پسری که دوست داره بره خارج از کشور و قهرمان اتومبیلرانی بشه اما اتفاقات دیگه ای براش میفته! از بازی ها هم که دیگه نگم براتون! بازیگراش: امین حیایی، مهناز افشار، ایرج قادری و نوذری!
زندگی با چشمان بسته: قشنگ مشخص بود فیلم به خاطر موضوعی که داره تیکه پاره شده. داستان زندگی دختریه که رفتارهاش خارج از عرف و شاید شرعه و شاید هم بی جهت خودش رو در جایگاه و مظان اتهام قرار می ده. فیلم جوریه که حتی آدم بازم آخرش به شک میفته. بازی ترانه علیدوستی عالی بود ولی باز هم با یک پایان خیلی بد تموم شد. یه سکانس جالب توجه داره که من دوستش داشتم اونم اعتراف کنار اون حوض یا استخر بود... خیلی خوب بود اون یه تیکه. اینم مال دهه هشتاده.
پنجاه کیلو آلبالو:فیلم تا حد زیادی لوس و بی مزه بود. بعضی بازیگرای معروف فقط در حد یه دقیقه حضور داشتن بدون اینکه واقعا نقش تاثیرگذاری هم داشته باشن! مثل ویشکا آسایش و مهران غفوریان و یا حتی سروش صحت.بعضی ها هم حضور داشتن ولی دیالوگ نداشتن مثل بهنوش طباطبایی. پژمان جمشیدی هم بیشتر مجسمه بود. جالب نبود چندان. بازی هستی مهدوی فر هم خیلی جاها مصنوعی بود.
آینه بغل: جدا از شعارزدگی پایانش، بامزه بود. یه جاهایی واقعا از ته دل خندیدم :))) جواد عزتی و نازنین بیاتی و گلزار بازیگرای اصلیش بودن.
رخ دیوانه: یعنی نزدیک بود از یه فیلم ایرانی بعد از مدت ها خوشم بیاد که با اون پایانش عمرا اگه جزء فیلم هایی باشه که دوست دارم. داستان چند تا دختر و پسره که به واسطه فضای مجازی با هم آشنا می شن و این وسط یه اتفاقی باعث می شه همشون درگیر بشن و ما تا حدی از گذشته و حالشون باخبر می شیم.داستان جالبی داشت و خوب هم پیش رفت فقط وای از آخرش. البته اولش پایانش رو لو می ده! یه جا نوشته بود دوتا پایان داره ولی من همون یه پایانو دیدم! کسی چیزی می دونه؟! بعد هم گویا فیلمش از روی یه فیلم هندی به نام شیطان ساخته شده بدون اینکه اجازه ای گرفته بشه. البته من فقط شنیدم اون فیلمه رو ندیدم که بگم درسته یا نه! طناز طباطبایی و ساعد سهیلی و صابر ابر و نازنین بیاتی و...
رگ خواب: تلخ بودخیلی تلخ بود. ولی حداقل مینا آخرش کاری رو کرد که باید می کرد بناراین پایانش با همه تلخیی که داشت راضی کننده بود. بازیگراش: لیلا حاتمی و کوروش تهامی.
همه می دانند: شروع خوبی داشت، بازی ها خوب بود. گره داستانی خوب بود. همه چی خوب پیش رفت اماااااااا دوباره پایانش زد تو ذوقم.
بازیگرای اصلیش پنه لوپه کروز و خاویر باردم بودن. داستان درباره یه خونواده ای بود که به واسطه عروسی یکی از افراد خونواده دور هم جمع میشن ولی اتفاقی میفته که همه درگیرش می شن...
نحوه باز شدن گره رو دوست نداشتم. برای من تا حدی بعد از این باز شدنه مهمه که چی می شه... انگار یه مینی سریال دو قسمتی باشه قسمت دومشو هنوز نداریم. اینو به شکل کلی راجع به خیلی از فیلمای دیگه هم میگم نه فقط این.
دیدنش هم خانوادگی توصیه نمی شه!
به وقت شام: انصافا فیلم خوبی بود. یه جاهاییش واقعا هیجان انگیز بود ولی من بازم اولش رو نمی فهمم که چرا باید جون یه عده ای به خطر بیفته حتی اگه تو احتمال بدی یه درصده!!! پایانشم دوست نداشتم.

نمی فهمم تو فیلمامون چرا اصرار به پایان باز یا تلخ داریم.شاید اینجوری کلاس داره من نمی فهمم! می دونم مشکل تا حدی شاید از منه که عاشق پایان های مشخص و شادم.
سه تا فیلم هندی هم دیدم:
آشوکا: بازیگرای اصلیش شاهرخ و کارینا بودن. طبیعتا فیلم موزیکالیه :) و اولین آهنگ فیلم خیلی خوبه. اما پایانش خیلی بد بود و یه سکانس خیلی غیرمنتظره و شوکه کننده هم داشت! داستان تو یکی از سرزمین های هند در ایام گذشته می گذره و پادشاهی که دو همسر و دو فرزند داره که یکی از زن ها نفوذ زیادی داره. بنابراین مادرِ دیگه سعی می کنه فرزندش رو از خطر و اختلافاتی که واقعا تهدیدش می کنه دور بکنه. بنابراین آشوکا راه سفر در پیش می گیره و در طی این مدت با دختری آشنا می شه!
کویلا: داستان ارباب پیر یه منطقه که بسیاز آدم ستمکاریه و یه زن جوون داره با این وجود چشمش دوباره به دختری می افته و سعی می کنه اونو با حقه به عقد خودش دربیاره. این ارباب خدمتکار لالی داره و این خدمتکار از این ماجرا و ظلم و نقشی که ناخوداگاه توش بازی کرده آگاه می شه و ... آخرشم از اینایی بود که بزن بزن و اینا داشت. اکشن بود... فیلم متوسطی بود اگه از بعضی اغراق های فیلم چشم بپوشیم :/
پیار عشق اور محبت: ماجرای دختری که یه آدم پر نفوذ عاشقش می شه بعد دختره ردش می کنه و این چون نمی تونه تحمل کنه کسی رو استخدام می کنه تا یه کاری بکنه که دختره عاشقش بشه!!!! آهنگ هاش خیلی خیلی خوب بودن. آرجون رامپال هم یکی از نقشای اصلی بود با آفتاب و سونیل شتی. مال سال 2001. زیرنویس انگلیسیشو پیدا کردم فقط و ناچار شدم به فارسی تبدیلش کنم و به هم ریخته جوری که مفهوم رو می رسوند نگاش کردیم.

۱۲ نظر ۰۷ دی ۹۷ ، ۱۷:۳۳
مهناز

قرار می شه کاووس راه حلی برای انتخاب پادشاه بعدی ارائه بکنه. به کاووس گفته می شه که هر کدوم رو لایق می دونی برگزین اما کاووس می گه اگر این کار رو بکنم یکی از من کینه به دل خواهد گرفت (بالاخره نمردیم و از کاووس درایتی سرزد :) ) قرار می شه هر کسی که بهمن دژ در اردبیل رو که جایگاه اهریمنه بتونه تصاحب کنه پادشاه بشه. طوس و فریبرز اول به اون سمت حرکت می کنند اما به واسطه گرمای بسیار هوا و اینکه در دژ رو نمی یابند ناکام برمی گردند. سپس کیخسرو با گودرز میره و اونجا رو فتح می کنه و بعد از یکسال شادی و آبادانی بر می گرده. بنابراین طوس در ظاهر از مخالفتش اعلام پشیمانی می کنه (زهی خیال باطل:( )

کاووس از کیخسرو می خواد که اکنون انتقام سیاوش رو بگیره. کیخسرو سپاه بسیاری رو به فرماندهی طوس( ِ بی عقل) به سمت توران راهی می کنه اما به طوس تاکید می کنه که از راه بیابان بره تا با فرود روبه رو نشه و موجبات رنجشش رو فراهم نکنه و با مردم بی گناه کاری نداشته باشه اما طوس وقتی سر دو راهی قرار می گیره درست برعکس گفته ی منوچهر عمل می کنه (توجیهش هم اینه که چرا رنج بیهوده متحمل شویم). 

از این طرف فرود ( که پسر سیاوش از جریره و نوه پیرانه) از آمدن سپاه ایران باخبر می شه و مادرش رو آگاه می کنه. مادر به فرود می گه که کیخسرو می خواد انتقام سیاوش رو بگیره و تو نیز باید همین کار رو بکنی و پیش قدم بشی و کسی رو همراه فرود می کنه تا دو همراه سیاوش و بقیه ایرانیان رو بهش بشناسونه. پس بر بالای کوهی که روبروی سپاهه قرار می گیرند. طوس بهرام رو راهی می کنه تا این دو نفر رو بکشه (یعنی بعد از گرسیوز، طوس دومین نفریه که دلم می خواست خفش بکنم، قشنگ گفته های کیخسرو رو به هیچ می شماره؛ نادانِ بی عقل) خلاصه بهرام میره و با فرود به تندی حرف می زنه. تو این قسمت، فرود خیلی قشنگ بهش می گه تندی نکن وقتی تندی نکردم :

فرودش چنین پاسخ آورد باز                      که تندی ندیدی تو تندی مساز

سخن نرم گوی ای جهاندیده مرد               میارای لب را به گفتار سرد

نه تو شیر جنگی و من گور دشت              بر این گونه بر ما نشاید گذشت

فزونی نداری تو چیزی ز من                      بگُردی* و مردی و نیروی تن

سر و دست و پای و دل و مغز و هوش         زبانی سراینده و چشم و گوش

نگه کن به من تا مرا نیز هست                  اگر هست بیهوده منمای دست

* پهلوانی، جوانمردی

** اینجا جا داره فرود رو بسیار تحسین کنیم ^_^


خلاصه فرود خال بازوش رو بهش نشون می ده و بهرام متوجه می شه که این واقعا فروده. فرود می گه به طوس بگو مهمان من باشید و با هم به جنگ افراسیاب می رویم اما بهرام که طوس رو کاملا می شناسه می گه من می دونم طوس مغرورتر و عقده ای تر از آنه که سخنت رو بپذیره و حتی مرا شماتت خواهد کرد که چرا تو رو نکشتم و دستورش رو اجرا نکردم. اون همین الان هم خودش رو لایق پادشاهی می دونه و به فریبرز ایمان داره نه کیخسرو! و اگه من بعد از رفتن برنگشتم و کسان دیگری آمدند بدان که برای نبرده و نه نرمخویی که از طوس این بعیده. فرود گرزش رو به بهرام میده تا شاید جایی به کار آیدش! طوس سخنان بهرام رو نمی پذیره و کسان دیگری رو می فرسته تا فرود رو بکشند اما بهرام مانع می شه و می گه به یاد داشته باشید که این فرزندِ همان سیاوش است. کار نا بجا نکنید...

همچنان ادامه دارد ... :)


+ همون اوایل این داستان فردوسی می گه :

از اَفراز چون کژّ گردد سپهر                  نه تندی به کار آید از بُن نه مِهر

یعنی می گه امید بیهوده به خوب بودن سرانجامِ فرودِ بی نوا نداشته باشید :( 

فردوسی الکی آدمو به یه پایان خوش امیدوار نمی کنه مثل داستان رستم و سهراب.

شاهنامه بسیار غم‌آگینه... همه‌ی نیک ها می میرند :(

۶ نظر ۰۴ دی ۹۷ ، ۱۲:۵۰
مهناز

دارم سریال آنام رو می بینم. 

تو یکی از قسمت های فیلم، ثروتیانِ پدر سرشو رو به آسمون بلند می کنه و می گه: خدایا با من این کارو نکن... با من این کارو نکن خدایا... 

+ :((

+ آدم یهو دلش می لرزه...!

 

۱۷ نظر ۰۳ دی ۹۷ ، ۱۶:۰۲
مهناز

هر چند من به شخصه این جور شب ها و این بهانه ها رو برای به شکل متحدگونه دور هم جمع شدن دوست دارم ولی اینجور که تو تی وی و فضاهای مجازی و اینا می گه خیلی مرسوم نبوده؛ یا تو همه جا و همه قشری مرسوم نبوده. مثلا مادربزرگ من می گه والا قدیما از این چیزا نبود که... یه عید داشتیم که با شوق و ذوق به استقبالش می رفتیم!!

 ملت با این وضع اقتصادی برا خرید آجیل صف می بندن که هر جوری هست یلدا باید با آجیل برگزار شه :/ خیلی خجسته ایم!

۱۰ نظر ۰۲ دی ۹۷ ، ۱۲:۳۵
مهناز