شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی

۲ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

۵ نظر ۲۱ دی ۹۴ ، ۰۶:۱۳
مهناز
من در این دنیا غریبه ام و زبان مردم آن را نمی فهمم. همین است که مرا رنج می دهد؛ من در تمام عمر همین احساس را داشته ام...من واقعا تنها هستم... تک و تنها پشت به دیوار کرده ام و با دنیا می جنگم. وقتی به این موضوع فکر می کنم نفسم بند می آید. فکرش را از سرم بیرون می کنم و باز به تظاهر کردن ادامه می دهم. ولی آیا حال مرا درک نمی کنید؟؟!!!آدم وقتی به کسی یا جایی یا شیوه ای از زندگی عادت می کند و بعد ناگهان آن را از دست می دهد، به شدت ناراحت می شود و جای خالی آن را احساس می کند...شاید وقتی دو نفر با هم تفاهم کامل دارند و در لحظه هایی که با هم هستند احساس خوشبختی می کنند و دور از هم احساس تنهایی می کنند، نباید بگذارند که هیچ عاملی در دنیا بینشان جدایی بیفکند... 

 بابالنگ دراز/ جین وبستر


۸ نظر ۱۳ دی ۹۴ ، ۱۳:۵۷
مهناز