شاهنامه/ 17
قرار می شه کاووس راه حلی برای انتخاب پادشاه بعدی ارائه بکنه. به کاووس گفته می شه که هر کدوم رو لایق می دونی برگزین اما کاووس می گه اگر این کار رو بکنم یکی از من کینه به دل خواهد گرفت (بالاخره نمردیم و از کاووس درایتی سرزد :) ) قرار می شه هر کسی که بهمن دژ در اردبیل رو که جایگاه اهریمنه بتونه تصاحب کنه پادشاه بشه. طوس و فریبرز اول به اون سمت حرکت می کنند اما به واسطه گرمای بسیار هوا و اینکه در دژ رو نمی یابند ناکام برمی گردند. سپس کیخسرو با گودرز میره و اونجا رو فتح می کنه و بعد از یکسال شادی و آبادانی بر می گرده. بنابراین طوس در ظاهر از مخالفتش اعلام پشیمانی می کنه (زهی خیال باطل:( )
کاووس از کیخسرو می خواد که اکنون انتقام سیاوش رو بگیره. کیخسرو سپاه بسیاری رو به فرماندهی طوس( ِ بی عقل) به سمت توران راهی می کنه اما به طوس تاکید می کنه که از راه بیابان بره تا با فرود روبه رو نشه و موجبات رنجشش رو فراهم نکنه و با مردم بی گناه کاری نداشته باشه اما طوس وقتی سر دو راهی قرار می گیره درست برعکس گفته ی منوچهر عمل می کنه (توجیهش هم اینه که چرا رنج بیهوده متحمل شویم).
از این طرف فرود ( که پسر سیاوش از جریره و نوه پیرانه) از آمدن سپاه ایران باخبر می شه و مادرش رو آگاه می کنه. مادر به فرود می گه که کیخسرو می خواد انتقام سیاوش رو بگیره و تو نیز باید همین کار رو بکنی و پیش قدم بشی و کسی رو همراه فرود می کنه تا دو همراه سیاوش و بقیه ایرانیان رو بهش بشناسونه. پس بر بالای کوهی که روبروی سپاهه قرار می گیرند. طوس بهرام رو راهی می کنه تا این دو نفر رو بکشه (یعنی بعد از گرسیوز، طوس دومین نفریه که دلم می خواست خفش بکنم، قشنگ گفته های کیخسرو رو به هیچ می شماره؛ نادانِ بی عقل) خلاصه بهرام میره و با فرود به تندی حرف می زنه. تو این قسمت، فرود خیلی قشنگ بهش می گه تندی نکن وقتی تندی نکردم :
فرودش چنین پاسخ آورد باز که تندی ندیدی تو تندی مساز
سخن نرم گوی ای جهاندیده مرد میارای لب را به گفتار سرد
نه تو شیر جنگی و من گور دشت بر این گونه بر ما نشاید گذشت
فزونی نداری تو چیزی ز من بگُردی* و مردی و نیروی تن
سر و دست و پای و دل و مغز و هوش زبانی سراینده و چشم و گوش
نگه کن به من تا مرا نیز هست اگر هست بیهوده منمای دست
* پهلوانی، جوانمردی
** اینجا جا داره فرود رو بسیار تحسین کنیم ^_^
خلاصه فرود خال بازوش رو بهش نشون می ده و بهرام متوجه می شه که این واقعا فروده. فرود می گه به طوس بگو مهمان من باشید و با هم به جنگ افراسیاب می رویم اما بهرام که طوس رو کاملا می شناسه می گه من می دونم طوس مغرورتر و عقده ای تر از آنه که سخنت رو بپذیره و حتی مرا شماتت خواهد کرد که چرا تو رو نکشتم و دستورش رو اجرا نکردم. اون همین الان هم خودش رو لایق پادشاهی می دونه و به فریبرز ایمان داره نه کیخسرو! و اگه من بعد از رفتن برنگشتم و کسان دیگری آمدند بدان که برای نبرده و نه نرمخویی که از طوس این بعیده. فرود گرزش رو به بهرام میده تا شاید جایی به کار آیدش! طوس سخنان بهرام رو نمی پذیره و کسان دیگری رو می فرسته تا فرود رو بکشند اما بهرام مانع می شه و می گه به یاد داشته باشید که این فرزندِ همان سیاوش است. کار نا بجا نکنید...
همچنان ادامه دارد ... :)
+ همون اوایل این داستان فردوسی می گه :
از اَفراز چون کژّ گردد سپهر نه تندی به کار آید از بُن نه مِهر
یعنی می گه امید بیهوده به خوب بودن سرانجامِ فرودِ بی نوا نداشته باشید :(
فردوسی الکی آدمو به یه پایان خوش امیدوار نمی کنه مثل داستان رستم و سهراب.
شاهنامه بسیار غمآگینه... همهی نیک ها می میرند :(