شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی
سه شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۳۲ ب.ظ

سرگذشت آقای زومر/ پاتریک زوسکیند

قسمتی از نوشته پشت جلد کتاب:
 ... داستانی است فراموش نشدنی و به نحو فریبنده ای ساده، درباره کودکی و معصومیت از دست رفته و خاطرات مردی اکنون میانسال که با یادآوری گذشته های دور- در دهکده ی آرامی کنار دریاچه ای کوچک و جنگلی انبوه، در سال های پس از جنگ جهانی دوم- از نگاه او روایت می شود. قصه ای ساده و عمیق، روایتی تکان دهنده و ماندگار که پیر و جوان از خواندنش لذت می برند.
یه کتاب107 صفحه ای با ترجمه ی خیلی خیلی روان و دلنشین درباره آقای زومر مردی که فقط راه می رود و از این پیاده روی ها هیچ لذتی نمی برد. انگار که دارد از چیزی فرار می کند...
  هرچند که پایان خوبی نداشت ولی کتاب دل نشینی بود. قسمت هایی از کتاب طنز خیلی جالبی داره. محاله که خنده رو لبتون نیاد.نقاشی ها فوق العاده دوست داشتنی بودند و من کودکانه دلم برای کتابهای نقاشی دار تنگ شده بود حتی و چقدر گاهی احساس می کردم که شبیه این پسرک بامزه کتابم: مثل موقعی که از پرواز می گفت - و منو یاد خاطره ای از دوران کودکیم انداخت که کودکانه داشتیم همین کار رو تمرین می کردیم :)))) اصلا اون گوشه های ذهنم داشت کم کم فراموش می شد- یا درباره خیالاتی بودنش یا برگزاری تشییع جنازه ذهنی... یا لذت بردنش از دوچرخه سواری... یا حتی بالا رفتن از درخت و خجالتی بودنش. خلاصه این که خوشحالم که خوندمش.
+ نقاشی های آب رنگ زیبا و دلنشین کتاب، از ژان ژاک سامپه است.ب
بخشید قسمت انتخابیم از این کتاب کمی طولانیه ولی دوستش دارم:
-کلاسترو فوبیا... کلاسترو فوبیا... آقای زومر کلاسترو فوبیا دارد... معنیش این است که نمی تواند توی اتاقش بند شود و چون نمی تواند توی اتاقش بند شود، مجبور است برود بیرون ول بگردد.  کلاسترو فوبیا دارد و به همین خاطر همه اش مجبور است برود بیرون ول بگردد... ولی اگر کلاستروفوبیا یعنی " نتوانیم توی اتاقمان بند شویم" و "اگر نتوانیم توی اتاقمان بند شویم"، پس "مجبوریم برویم بیرون ول بگردیم"،در این صورت وقتی می گوییم کلاسترو فوبیا داریم، یعنی "مجبوریم برویم بیرون ول بگردیم" ... بنابراین به جای استفاده از کلمه ی قلمبه سلمبه ای مثل"کلاسترو فوبیا" می توانیم خیلی ساده بگوییم "مجبوریم برویم بیرون ول بگردیم". ولی آن وقت نتیجه اش این می شود که وقتی مادرم می گوید " این آقای زومرِ ما مجبور است همه اش برود بیرون ول بگردد چون کلاسترو فوبیا دارد" ، خیلی ساده می تواند بگوید " این آقای زومر ما مجبور است همه اش برود بیرون ول بگردد چون مجبور است برود بیرون ول بگردد" ...
۹۵/۱۱/۲۶
مهناز

نظرات  (۳)

۲۸ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۵۱ زینب(مسافرکربلا)
خیلی عالیه که کتاب معرفی میکنی من هفته ای حداقل دوتاکتابو میخونم اینجوری با کتابای خوب و دوست داشتنی آشنا میشم و اگه پیدا کنم میخونمشون .تو کتابخونه عضوم امیدوارم اونجا این کتابم داشته باشن:)
پاسخ:
ممنونم از نگاهت. می تونی از آرشیو وب کتابهای معرفی شده رو ببینی. چه دوست کتابخون خوبی... کتابهای خوبی رو که می خونی به منم معرفی کن. امیدوارم :)
چقدر حس قشنگیه که یه کتاب رو تموم کنی
و لبخند بزنی و بگی:
چ خوب بود
چ عالی که وقتمو صرفش کردم:))
پاسخ:
آی گفتی صالحه... دقیقا... وبمو نورانی کردی با حضورت و کامنت های پر از مهرت دخترک شاعر... تموم نبودن هات رو جبران کردی... الان حس کردم که جات چقدر خالی بوده.
لطف داری بانو جان
مرسی مرسی از اینهمه موج مثبت و لطف
اصن نمیدونم چطوری بگم ک چقدر حالم خوب شداز اینهمه مهربونیت
پاسخ:
خواهش می کنم صالحه عزیز... مهربونی از خودتونه... خوشحالم. مااچ می کنمت از دور

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">