شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی

۴۳ مطلب با موضوع «چالش، تمرین، بازی» ثبت شده است

Post 30 facts about yourself

۱. معما حل کردن رو خیلی دوست دارم و احتمالا برای همینه که از فیلم ها و کتاب های پلیسی- جنایی و معمایی خوشم میاد و شرلوک و پوآرو از شخصیت های مورد علاقمند و آگاتا کریستی رو دوست دارم.

۲. شاید بتونم ساعت ها بارش برف تو شب رو به تماشا بشینم.

۳. وقتی غمگینم یا دلم نمی خواد راجع به ماجرایی که قراره اتفاق بیفته فکر بکنم، احساس خستگی می کنم و برای همینه که این مواقع خواب یک نعمت بزرگه برام. تسکینم می ده و برای لحظاتی می تونم تو این دنیا نباشم.

۴. از بیبی فیس های روی زمینم :دی

۵. بعضی وقت ها به شدت لجباز می شم و متعصبانه روی نظرم پافشاری می کنم؛ می دونم خوب نیست اما خیلی وقت ها دست خودم نیست.

۶. سال ها پیش که بابام بهمون رانندگی یاد می داد، موقع دور زدن ماشینو روانه جوب کردم :دی

۷. حافظه ام به خصوص کوتاه مدتش تعریف چندانی نداره.

۸. دستام دو دقیقه زیر آب سرد شیر بمونه، افت فشارمو حس می کنم.

۹. قبلا اینجوری نبودم ولی الان استرس که می گیرم و یا انتظار که می کشم، دچار حالت تهوع می شم و جدا اتفاق عذاب آوریه. 

۱۰.  با تغییرات به راحتی کنار نمیام و حتی گاهی برام ترسناکند! 

۱۱. مرتب کردن وسایلم و کشوها و کارهایی از این دست بهم آرامش می بخشند.

۱۲. خجالتیم و تعارفات معمول تشدیدش می کنه. مثال :دی : تصور کنید بهتون شیرینی تعارف کنند و شما واقعا میل نداشته باشید و تعارف کننده دست برنداره! چتونه شماها!؟!

۱۳. کم حرفم و بعضی اوقات واقعا نمی فهمم چند نفر چند ساعت راجع به چی حرف می زنن!؟! 

۱۴. شیر سرد و آش دوغ سرد وضعیت مزاجیمو به هم می زنه :دی

۱۵. انقدر بدم میاد موقع شعر خوندن حروف رو بکشن که خدا می دونه. یه خانومی بود قدیما تو شبکه چهار می خوند، انگار ناخن به دیوار می کشید! با احساس خوندن چه ربطی به کشیدگی بی جهت حروف داره؟! یا من نمی فهمم!

۱۶. معتقدم  ناخنک زدن به غذا از لذت های زندگیه :)

۱۷. عاشق خیارشورم... می تونم نیم کیلو رو تو یه وعده تموم کنم :دی

۱۸. همیشه سعدی رو بیشتر دوست داشتم تا حافظ؛ مشیری رو خیلی خیلی بیشتر تا سهراب یا شاملو... ترجیح می دم حواسم معطوف مفهوم بشه تا پیچیدگی های لفظی و آرایه های ادبی.  اصلا برای همینه که هیچ وقت نرفتم سراغ بوف کور صادق هدایت؛ یا شاید برای همینه رئالیسم جادویی چندان به مذاقم خوش نمیاد. اصلا برای همینه نامه های اداری با اعصاب آدم بازی می کنند.

۱۹. عجیب اما واقعی: گوشت قرمز خام به نحو عجیبی اشتهام رو تحریک می کنه! و از بوش بدم نمیاد.

۲۰. عاشق گوجه کبابیم :دی تابستون عصرونه گوجه کبابی با نون می خوردم :دی به به.

۲۱. از پشت تلفن حرف زدن به شدت بدم میاد و تا مجبور نباشم نمیرم طرفش.

۲۲. متاسفانه زود عصبانی می شم ولی نسبت به قبل خیلی بهتر شدم و این خیلی برام محسوسه و خوشحالم می کنه.

۲۳. از این که کسی موقع صحبت کردن دست به دست و بازو و بدنم بزنه بدم میاد. انقدر که دستمو مشت می کنم.

۲۴. یکی از عادت های عجیب و غریبی که متأسفانه دست خودم نیست اینه که تو موقعیت هایی که اصلا خنده دار نیست، خنده ام می گیره! یعنی تو مواقع غم انگیز ممکنه لبخند رو لبم باشه! یه جور تیک عصبیه؛ نمی دونم!

۲۵. از وقتی که یادم میاد همیشه ی خدا کف دست و پام مرطوب بوده و بدتر اینکه نسبت مستقیم با هم دارن. یعنی کف دستم عرق بکنه کف پامم همین شکلی می شه و بالعکس و تنها راه برطرف کردنش استفاده از جوراب نخیه. برا همین مصرف جوراب نخیم بالاست.

۲۶. اکثرا پایان فیلما و کتابا یادم نمی مونه. این برای منی که عاشق این دو موردم کمی عذاب آوره و عجیب اینه که اگه تو تی وی سریال یا فیلمی ببینم یه اتفاقی میفته که آخرشو نمی تونم ببینم؛ مثلا مهمون میاد و تو شلوغی خوش آمدگویی فیلم تموم می شه :دی

۲۷. می گن دست و دلبازم. این روزها احساس می کنم خیلی هم حس تعلق یا وابستگی خاصی به امور مادی ندلرم.

۲۸. تیم های مورد علاقه ام استقلال، چلسی، رئال و اینترند به اضافه هلند و ایتالیا.

۲۹. خوب بلدم خودمو سرگرم کنم.

۳۰. از بین خوراکی ها چیپسو بسیار دوست دارم. اگه می خواید خوشحالم کنید برام چیپس بخرید؛ ماست موسیر کنارش یادتون نره :دی

۳۱.  از مسی متتفرم؛ بازیکن بداخلاق و زودجوشیه؛ هیچ وقت ازش خوشم نیومده! رونالدو قیافه اش غلط اندازه ولی به نظرم آدم خوبیه ولی مودریچ را عاشقم و بازیکن مورد علاقه امه و روش کراش دارم. نیاید بگید کراش منم هستا!

۳۲. سرمائیم؛ من در و پنجره ها رو می بندم بقیه باز می کنند.

۳۳. آدم قانعیم. به همین سادگی.

۳۴. اشکم دم مشکمه. از این ور زیادم می خندم چشام پر اشک میشه. خجالت زده هم می شم همین طور؛ اصلا یه وضعی :دی خیلی طفلکیم خلاصه.

۳۵. کی می گه شادی بدون غم معنا نداره؟! یه عالمه شادی بهم بدید من قول می دم یه ذره هم دلم برا غم تنگ نشه.

۳۶. رمز دومم بانکی و خیلی از رمزای کاربریمو تو خونه از حفظن :دی بس که تابلو بازی درمیارم. رمزم شماره پیرهن یه چند تا از بازیکنای استقلاله؛ اون دوره ای که خیلی پیگیرانه بازی ها رو دنبال می کردم :دی

۳۷. زود رنجم و سر یه مسائل کوچیک ناراحت می شم ولی عوضش خوب شدن حالم به یه مو بنده. برا همین زود حالم خوب می شه.

۳۸. پادکست و اینا نمی تونم گوش کنم چون یهو می بینی رفتم تو فکر و خیال و ثانیه های پایانیه و هیچی ازش نفهمیدم :دی

۳۹. بدم میاد موقع فیلم دیدن هی برا بقیه سوال پیش بیاد و مجبور بشم چشم بردارم و جواب بدم و حواسم از جو فیلم دور شه. البته فیلم طنز باشه یا خیلی پیچیده نباشه منم اینجوری نیستم. موقع کتاب خوندن هم دوست ندارم کسی تمرکزمو بهم بزنه.

۴۰. با بوی غذا و غذاهای مورد علاقه ام مست می شم؛ جوری ذوق و شوق نشون می دم و هیجان زده می شم که بهم می گن کسی ببیندت فکر می کنه بهت غذا نمی دیم یا چند ساله این غذا رو نخوردی.

۴۱. انقدر دوست دارم برام میوه پوست بکنند؛ طعمش یه جور دیگه ای خوشمزه است :)) خیلی راحت طلبم نه؟! (از دستم در رفته بود؛ دو تا هجده داشتم)

بسه دیگه :)))))))))

اگه خوندین که دست مریزاد☺️

۱۲ نظر ۱۸ بهمن ۹۸ ، ۲۳:۱۲
مهناز

Post about your zodiac sign and whether or not it fits you

قبل از هر چیز باید بگم سمبل متولدین دی ماه بزه، سیارشون زحل و عنصر وجودیشون خاکه، انگشتر یاقوت براشون خوش یمنه، لباس سبز و آبی هم مناسب (اتفاقا این دو رنگ بهم میان)

و اما می گن که متولدین دی ماه ساده و بی آلایشند که تا حدی هستم. محتاط و آرومند که هر دو رو هستم. می تونم اصلا تندیس احتیاط باشم :دی جدی هستند که اینم تا حد زیادی خود منم یا حداقل اینجوری به نظر میام و اما خصوصیات دیگه ای که حس می کنم در من وجود داره: تمیز، منظم (گاهی در حدی وسواس گونه)، تودار، خجالتی،حسود، دارای حس مسئولیت، پول دوست، خانواده دوست، خشک ولی مهربان، زبان نیشدار (در اوج عصبانیت)، باوفا، لجباز! با وجدان. زودرنج، زود عصبانی می شم و در معاشرت مبادی آداب! (چقدر متضادم :دی)

و اون هایی که حس می کنم نیستم: دارای اعتماد به نفس کافی، صبور ( بیشتر مجبورم تا صبور :دی)، خوش بیان :/

و یه خصوصیت بارز دیگه ای که برای متولدین دی ماه بیان می شه حس و قدرت رهبریه؛ حس می کنم یه وقتایی این حس در من وجود داشته و داره.

+ نمی دونم دیروز عصر به بعد چه بلایی سر نت اومده بود که ده دقیقه طول می کشید تا بیان بیاد بالا؛ برا هر عملیات دیگه ای هم باز همین مقدار طول می کشید! برا همین نتونستم روز هفدهم رو زودتر از این بنویسم.

۷ نظر ۱۸ بهمن ۹۸ ، ۱۰:۴۰
مهناز

Something that you miss

برای روزهایی دلم تنگ شده که یه آدمایی هنوز بینمون بودند. وقتی که هنوز بودن!

برای بچگیام دلم تنگه؛ وقتی که هنوز دغدغه و فکر و خیالی نداشتیم.

حتی برای وقتی که سه نفری پزشک دهکده می دیدیم هم دلم تنگه

برای دوران دانشجویی و برای خیلی چیرهای دیگه...

زمان منتظر هیچ کس نمی مونه و برای خاطر هیچ کسی وانمیسته.

۲ نظر ۱۶ بهمن ۹۸ ، ۱۸:۴۳
مهناز

Bullet-point your whole day

روز آرومی بود. چیز خاصی ندارم بگم. بعد از روزها یه چیزایی مرتب شده و ذهنم تقریبا آرومه.

+ نصف چالشو رد کردیم  :)

۰ نظر ۱۵ بهمن ۹۸ ، ۱۸:۰۸
مهناز

Post your favorite movies that you never get tired of watching 

از اونجایی که فیلم های موردعلاقه ام زیادن سعی می کنم اونایی رو بگم که واقعا بیش از یک بار تماشاشون کردم و خسته نشدم:

انیمه your name: فکر می کنم هر بار یه نکته ای داشته باشه که بهش پی ببرید. دو بار دیدمش. بار اول اونقدر حجم داستان تازه اش، پیچیده، زیاد و عجیب بود که فقط قورتش دادم و لذت بردم؛ تاره بار دوم اندکی هضم شد و آهان آهان گفتنام شروع شد :)) و قطعا دوست دارم برای بار سوم هم ببینمش.

سریال فرار از زندان:  سه چهار بار دیدمش. دیگه خودتون حساب کنید. اولین بار انگار منم یکی از زندانیا بودم و تو خود داستان حضور داشتم؛ دفعات دیگه  هم این حس رو داشتم اما با شدت کمتری. ماهون ماه و لینکلن کله پوک :دی

چند تا فیلم هندی هم هست که چندبار دیدمشون و بازم می تونم ببینم :) : محبت ها، با من دوست می شی، از نسل آفتاب، هرگز نگو خداحافظ، عشق علاقه محبت و ...

ایرانی: دلشکسته، کیسه برنج، سر به مهر، دهلیز، چارچنگولی :دی

کره ای: شکارچیان برده؛ دو بار دیدمش ۲۴ قسمت یه ساعته است! و تله.

 

و اما wonder, the greatest showman, the lake house  و غرور و تعصب با بازی کایرا نایتلی.

ایام نوجوانی هم بارها و بارها تغییر چهره با بازی نیکلاس کیج و جان تراولتا رو دیدم کیف کردم. چقدر دوبله خوبی داشت و در عوض کلی هم سانسور شده بود. چند هفته پیش پخش می شد دوباره نشستم به دیدنش و چقدر سانسوریاش واضح بوده. چندین بار هم ارباب حلقه ها رو دیدم و چقدر از دست این فردو حرص خوردم!!!

خب دیگه تمومش می کنم که وسوسه نشم هی به این لیست اضافه بکنم😁

شمام اگه دوست داشتین، بگین. این گوی و این میدان :)

 

۴ نظر ۱۴ بهمن ۹۸ ، ۱۷:۰۷
مهناز

What are you excited about

به نظرم پرسش از چیزهایی که خوشحالمون می کنه، پنج چیزی که نعمتند برامون و این سوال، می تونست یکجا پرسیده بشه! شاید بازی با کلمات نباشه ولی واقعا می شد یکجا بهشون جواب داد! و اگه بخوام جواب بدم: می تونه یک سفر باشه، دیدن کسی یا کسایی باشه، غرق شدن تو رویایی که داری باشه، شروع کاری باشه که بهت حس خوب می ده و حتی می تونه هیجان رفتن به شهربازی هم باشه....

۲ نظر ۱۳ بهمن ۹۸ ، ۱۱:۰۶
مهناز

Write about five blessings in your life

خانواده، هوش(:دی) و همین که هنوز می تونم لبخند بزنم، هنوز چیزهایی هست که حالمو خوب کنه و به وجدم بیاره و هنوز امید در من نمرده! اینکه چیزهایی هست که می شه ازشون لذت برد و روحتو بهشون گره زد...

۱ نظر ۱۲ بهمن ۹۸ ، ۱۱:۴۴
مهناز

Something you always think "what if..." about

خیلی چیزها هست ولی شاید به شکل کلی بتونم بگم که چی می شد اگه از اون روزها بهترین استفاده رو می کردم، بهتر عمل می کردم... و حواسم بیشتر می بود...به کارها، رفتارها و خیلی چیزای دیگه...و خیلی چیزای دیگه...

اما خب متاسفانه نمی شه کاریش کرد! کاریه که شده!

ولی چی می شد اگه حسرت گذشته رو نمی خوردم؛ نمی خوردیم :(

یاد یه جمله ای افتادم که می گفت آدما تو اواخر عمر بیشتر حسرت کارهایی رو می خورن که نکردن!  

*روز یازدهم چالش به تاریخ یازده، یازده... به فال نیک می گیریم :)

۳ نظر ۱۱ بهمن ۹۸ ، ۱۳:۲۷
مهناز

Write about something for which you feel strongly

Gelecek; beni korkutuyor

bundan daha açiklamak istemiyorum :)

۶ نظر ۱۰ بهمن ۹۸ ، ۱۵:۰۳
مهناز

 some words of wisdom that speak to you

 این دو حدیث از امام علی (ع):

« اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی، فردا به آن چشم نگاهش نکن؛ شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی».

« آنچه بر خود می پسندی برای مردم نیز بپسند و آنچه برای خود نمی پسندی برای آن ها نیز نپسند».

این جمله اوشو خیلی وقتا تو ذهنم تکرار می شه: 

«هر لحظه را چنان باشکوه زندگی کن که گویی واپسین لحظه زندگیت است... و کسی چه می داند؟! شاید که واپسین لحظه باشد!».

و این جمله:

«مهربان باشید زیرا هر انسانی که با او دیدار می کنید، ممکن است در نبردی دشوار در حال مبارزه کردن باشد».

۱ نظر ۰۹ بهمن ۹۸ ، ۱۲:۱۴
مهناز

Share something you struggle with

همچنان باید روی اعتماد به نفسم کار کنم، انقدر اجتماع گریز نباشم و بیشتر حرف بزنم! 

۳ نظر ۰۸ بهمن ۹۸ ، ۱۷:۴۹
مهناز

List 10 songs that you are loving right now

با تاکید بر روی الان:

1. Soul. Brandon pacheco

از سریال«مشکلی نیست این عشقه» یافتمش. دوسش دارم ⁦^_^⁩

2. Tu hi hain. Arijit singh

تازه پیداش کردم و بسی خوشحالم.

3. Janam janam. Arijit singh

قشنگه

4. Bu benim oykum. Ali turkiglu, togce kandemir

فقط صداهاشون...

5. Bileklerime kadar. Ido tatlises

پسر ابراهیم تاتلیسه. ریتم تندی داره. خوشم میاد. آدم نمی تونه بی حرکت بمونه.

6. Dusun ki. Sancak

7. Derdim cok. Uzan dogulu

8. Yaz bunu bir kenaea. Mustefa cecelli

9. پرتقال من. طاهر قریشی

10. 

غنیمت شمردن فرصت: بهم آهنگ معرفی کنید. هر چی که باشه. پیش پیش مچکر :)))

۷ نظر ۰۷ بهمن ۹۸ ، ۱۲:۱۵
مهناز

Five ways to win your hearts

به قول شهرزاد منو همین جوری که هستم بپذیرید و علایق مشترک باهام داشته باشید، خوش اخلاق بودن و مهر و محبت که هر قلبی رو نرم می کنه :)، صداقت،لبخند و خیلی از چیرای کوچیکی که به چند تاشون تو سوال اول اشاره کردم مثلا گرفتن یه هدیه کوچیک مثل یه شاخه گل یاس...

۲ نظر ۰۶ بهمن ۹۸ ، ۱۰:۴۲
مهناز

List five place you want to visit

به غیر از چند مکان زیارتی که اکثرمون دوسشون داریم:

۱- ونیز ایتالیا: عاشقشم ⁦^_^

۲- سئول کره جنوبی: پر از جاهای دیدنی متفاوت، زیر شکوفه های گیلاس قدم بزنیم ؛ به به :)

۳- نیوهمپشایر آمریکا: می تونه صفت «زیبای دلربا» رو از آن خودش بکنه بس که رویائیه؛ شبیه یه تابلوی نقاشی بزرگه :)

۴- جزیره سانتورینی یونان: کلا یونان بهم یه حس اسرارآمیز گونه ای می ده! می شه همه جای یونان رو گشت و کشف کرد و از لذتی سرشار غرق شد :)) 

۵- جزیره هرمز ایران: امیدوارم یه روزی خلیج فارسو ببینم. به نظرم حس و حال متفاوتی داشته باشه.

- پاریس فرانسه

-  لندن انگلستان: حالا تا اینجا اومدیم می تونیم یه سر به محل تولد جین و شارلوتم بزنیم و بریم لوکیشن فیلمای غرور و تعصب و جین ایر رو ببینیم :)

- تاج محل هندوستان: اصلا تو جشن رنگ پاشیشون تو هند باشیم :))

-  - سوئد زیبا

- توی ایران هم: یزد و اصفهان و شیراز.

۶ نظر ۰۵ بهمن ۹۸ ، ۱۱:۳۵
مهناز

Write about someone who inspires you

باید بگم که همچین کسی رو اصلا یادم نمیاد:دی شاید به صورت کلی رفتارهایی در بعضی آدم ها باعث این اتفاق شده باشن یا رویاها و خیال پردازی هایی بودن که الهام بخش بودن ولی هر چی فکر کردم شخص خاصی به نظرم نیومد! 

۱ نظر ۰۴ بهمن ۹۸ ، ۱۱:۴۷
مهناز

؟What are your top three pet peeves

- بی ملاحظگی

- دروغ

- نگاه های تحقیرآمیز و در عین حال ترحم آمیز!

۱ نظر ۰۳ بهمن ۹۸ ، ۱۲:۴۲
مهناز

Write something that someone told you about yourself that you never forget

یکی از دوستام خیلی وقتا بهم می گه اون وقت هایی که امید نداشتم و خسته شدم از زندگی همیشه یه شور و شوقی بهم دادی و به ادامه مسیر امیدوارترم کردی (این منو به وجد میاره) می گفت تو اگه مشاور و پشتیبان می شدی حتما موفق می شدی ولی فقط خودم می دونم که اینطور نیست!

یکی از بچه های همین جا بهم گفت اگه تو معرفی فیلم ادعای پیامبری می کردی من اولین کسی می بودم که بهت ایمان می آوردم :)) فکر نکنم هیچ وقت یادم بره.

یکی دیگه از دوستام همیشه می گه تو بهترین کتابا رو بهم معرفی می کنی. آدم می تونه مطمئن باشه که لذت بخشند.

یکی هم بود می گفت من صداتو دوست دارم البته تو اون جمع که صداها بیشتر سمت و سویی از بم بودن داشت، شاید متفاوت به نظرش اومده، ولی من هیچ وقت یادم نرفت. 

یکی هم می گفت حالا که دقت می کنم می بینم چهره ات به شخصیت های انیمیشنی می خوره :/ (خدا می دونه به کدوم شخصیت فکر می کرد)

یا مثلا چندین بار تو خونه بهم گفتن ما موندیم تو با این هوشت چطوری کنکورو رد کردی! ولی من به هوشم افتخار می کنم :))

همیشه جزوه نویس خوبی هم بودم :دی 

 

خیلی چیزای دیگه هم بود ولی دیگه به همینا اکتفا می کنم حتی حالا که عمیق تر فکر می کنم اون خیلی های دیگه هم مثبت بودن. جملات منفی هم زیاد شنیدم ولی خیلیهاشون یادم نیست و اونایی هم که یادمه ارزش نوشتن ندارن.

۶ نظر ۰۲ بهمن ۹۸ ، ۱۱:۳۱
مهناز

List 10 things that make you really happy

سلامتی و خوشی خانواده ام

کتاب ها 

فیلم و سریال و انیمه و انیمیشن های جذاب

موسیقی؛ به هر زبانی که باشه مهم نیست فقط با روحم ارتباط برقرار بکنه.

غذا و عطر و بوش؛ با اینکه بهم نمیاد ولی شکموام :دی

هدیه دادن و هدیه گرفتن

طبیعت و آرامشش

دوچرخه سواری

خنده های از ته دل

دیدن مهربونی آدم ها 

و.........

بعدا نوشت: ده تا چیز جزئی: بوی کهلیگ اوتی (کاکوتی؟ آویشن؟)، صدای آریجیت؛ پاستیل شکلاتی؛ ترکی استانبولی، پیتزا؛ زمزمه کردن آهنگای محبوبم، بچه ای که تازه زبون باز کرده اسممو صدا بزنه، گل یاس، جوراب رنگی، مداد رنگی و........

 

حواسم نبود، بیشتر از ده تا شده بود. دیگه اون پایینی ها رو پاک کردم :دی

+ امروز همینطور به شکل رگباری دارم پست می ذارم :دی

۱۰ نظر ۰۱ بهمن ۹۸ ، ۱۹:۰۴
مهناز

سلام من...

 شاید بهتر باشه همین اول خودمو معرفی کنم تا گیج نشی :دی من خودتم! یعنی من ده سال بعد توام... می دونم ممکنه فکر کنی کسی داره باهات شوخی می کنه ولی بهم اعتماد کن. نشون به اون نشون جای زخم پنج مانند انتهای انگشت کوچیکه دست چپت... پیداش کردی؟! خب فقط خودمون می دونیم که اون شبیه یه پنج فارسی ناتمومه :))) و فقط ماییم که می دونیم یه قلب برعکس و کج و کوله تو این انگشت داری ؛)  حالا که قانع شدی بذار چند تا چیز بهت بگم چند تا جیز به موقع : دی

 توصیه ای که برا الانت دارم اینه که یادت باشه سعی نکنی برون گرا به نظر بیای. توآدم نقش بازی کردن نیستی. تو ذاتا یک درون گرایی و درون گرایی بد نیست فقط باید خودی رو که هستی بپذیری. یادت باشه که آدم ها مثل هم نیستن پس با خودت نجنگ.

یادت باشه به آدمها به اندازه ارزش خودشون بها بدی نه بیشتر. اجازه نده کسی دستت بندازه! و یا مسخره ات کنه. 

حتی اگه الان نمی تونی ولی یادت باشه که همیشه جرات داشته باش. به موقع جرات داشته باش. سرتو بگیر بالا ... قبل از حرف زدن بیشتر فکر کن و به آدم ها اجازه حرف زدن بده. 

از بودن پدربزرگا لذت ببر.

حواست باشه نمازات کمتر قضا شه. شونه هام سنگینه!

خوندن زبان رو به فردا ها موکول نکن.

بیشتر کتاب بخون و با دقت بیشتری.

سعی کن موقع عصبانیت خودت رو کنترل کنی.

انقدر هم خودت رو با بقیه مقایسه نکن و سعی بکن مغرور هم به نظر نیای.

و نترس از کنار گذاشتن کسایی که آزارت می دن یا اونجوری که باید نیستن. بذار کم رنگ بشن...

خاطرت باشه که سال های سال بعد حواست به چشمت باشه! اون وقت ممکنه همه چیز خیلی راحت تر پیش بره... یادت نره! 

و سعی کن از تمام لحظات زندگی لذت ببری و یادت باشه که طی چندین سال تو با پس انداز خودت می تونی یه لپ تاپ بگیری اما انقدر دست دست می کنی که دیگه نمی تونی! و بعدش هم موقع خرید گوشی همین اتفاق برات میوفته!  کلا تو تصمیمات مادی و اقتصادی دست دست نکن! ماجرا اینه که تو هر وقت می ری لب دریا، دریا خشک می شه، جدی می گم نخند!: دی ( به خود آینده ات برچسب دیوونگی نزن :)) به جاش حواستو جمع کن و از فرصتهات به موقع استفاده کن...

بیشتر می تونم همین توصیه های هر چند شعارزده رو بهت بگم چون خیلی ها این نامه رو می خونن :دی بعداً می فهمی چرا :) ولی احتمالا همه چیز درست در وقت مناسبش اتفاق میفته. امیدوارم و خدا به همرات.

شروع چالش از وب سکوت

مرسی از پرنیان و فاطمه بابت دعوتشون.

منم دلم می خواد نامه شما رو بخونم : پاییز و لبخند... اگه دوست داشتید بنویسید.

۷ نظر ۱۵ مهر ۹۸ ، ۱۹:۳۰
مهناز
 
دریافت
 

در پیاده رویی که به خانه منتهی می شود، قدم می زنم؛ 

شال گردنم را محکم تر می کنم و در حالی که چشم هایم زمین را می کاود، سعی می کنم سوز سرما را نادیده بگیرم... 

گاهی پا روی برگ خشکیده ای می گذارم و گاهی سنگی را با پایم به پیش رویم هدایت می کنم...
حرکاتم به مانند کسی است که سر میز با غذا بازی می کند...
بغضم را قورت می دهم، جلوی اشک هایم را می گیرم  و سرم را بالا می کنم...
ستاره ای پیدا نیست... ماه خودنمایی می کند...
سرعت قدم هایم را زیاد می کنم...
گاه سکندری می خورم اما ادامه می دهم...
خدایا کی می خواهی بغلم کنی...
چرا هیچ وقت، زمانش فرا نمی رسد...
کمی زودتر...
کمی مهربانانه تر...
+ نوشته شده برای رادیو بلاگی ها و ششمین آهنگ نوانگار.
+ مرسی از بهار برای دعوتش. 
+ من هم از صالحه و فاطمه دعوت می کنم که اگه دوست دارن، تو این چالش شرکت کنند.
 
۷ نظر ۱۷ مهر ۹۷ ، ۱۲:۰۱
مهناز