شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی
جمعه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۸، ۱۱:۱۲ ب.ظ

Day 18

Post 30 facts about yourself

۱. معما حل کردن رو خیلی دوست دارم و احتمالا برای همینه که از فیلم ها و کتاب های پلیسی- جنایی و معمایی خوشم میاد و شرلوک و پوآرو از شخصیت های مورد علاقمند و آگاتا کریستی رو دوست دارم.

۲. شاید بتونم ساعت ها بارش برف تو شب رو به تماشا بشینم.

۳. وقتی غمگینم یا دلم نمی خواد راجع به ماجرایی که قراره اتفاق بیفته فکر بکنم، احساس خستگی می کنم و برای همینه که این مواقع خواب یک نعمت بزرگه برام. تسکینم می ده و برای لحظاتی می تونم تو این دنیا نباشم.

۴. از بیبی فیس های روی زمینم :دی

۵. بعضی وقت ها به شدت لجباز می شم و متعصبانه روی نظرم پافشاری می کنم؛ می دونم خوب نیست اما خیلی وقت ها دست خودم نیست.

۶. سال ها پیش که بابام بهمون رانندگی یاد می داد، موقع دور زدن ماشینو روانه جوب کردم :دی

۷. حافظه ام به خصوص کوتاه مدتش تعریف چندانی نداره.

۸. دستام دو دقیقه زیر آب سرد شیر بمونه، افت فشارمو حس می کنم.

۹. قبلا اینجوری نبودم ولی الان استرس که می گیرم و یا انتظار که می کشم، دچار حالت تهوع می شم و جدا اتفاق عذاب آوریه. 

۱۰.  با تغییرات به راحتی کنار نمیام و حتی گاهی برام ترسناکند! 

۱۱. مرتب کردن وسایلم و کشوها و کارهایی از این دست بهم آرامش می بخشند.

۱۲. خجالتیم و تعارفات معمول تشدیدش می کنه. مثال :دی : تصور کنید بهتون شیرینی تعارف کنند و شما واقعا میل نداشته باشید و تعارف کننده دست برنداره! چتونه شماها!؟!

۱۳. کم حرفم و بعضی اوقات واقعا نمی فهمم چند نفر چند ساعت راجع به چی حرف می زنن!؟! 

۱۴. شیر سرد و آش دوغ سرد وضعیت مزاجیمو به هم می زنه :دی

۱۵. انقدر بدم میاد موقع شعر خوندن حروف رو بکشن که خدا می دونه. یه خانومی بود قدیما تو شبکه چهار می خوند، انگار ناخن به دیوار می کشید! با احساس خوندن چه ربطی به کشیدگی بی جهت حروف داره؟! یا من نمی فهمم!

۱۶. معتقدم  ناخنک زدن به غذا از لذت های زندگیه :)

۱۷. عاشق خیارشورم... می تونم نیم کیلو رو تو یه وعده تموم کنم :دی

۱۸. همیشه سعدی رو بیشتر دوست داشتم تا حافظ؛ مشیری رو خیلی خیلی بیشتر تا سهراب یا شاملو... ترجیح می دم حواسم معطوف مفهوم بشه تا پیچیدگی های لفظی و آرایه های ادبی.  اصلا برای همینه که هیچ وقت نرفتم سراغ بوف کور صادق هدایت؛ یا شاید برای همینه رئالیسم جادویی چندان به مذاقم خوش نمیاد. اصلا برای همینه نامه های اداری با اعصاب آدم بازی می کنند.

۱۹. عجیب اما واقعی: گوشت قرمز خام به نحو عجیبی اشتهام رو تحریک می کنه! و از بوش بدم نمیاد.

۲۰. عاشق گوجه کبابیم :دی تابستون عصرونه گوجه کبابی با نون می خوردم :دی به به.

۲۱. از پشت تلفن حرف زدن به شدت بدم میاد و تا مجبور نباشم نمیرم طرفش.

۲۲. متاسفانه زود عصبانی می شم ولی نسبت به قبل خیلی بهتر شدم و این خیلی برام محسوسه و خوشحالم می کنه.

۲۳. از این که کسی موقع صحبت کردن دست به دست و بازو و بدنم بزنه بدم میاد. انقدر که دستمو مشت می کنم.

۲۴. یکی از عادت های عجیب و غریبی که متأسفانه دست خودم نیست اینه که تو موقعیت هایی که اصلا خنده دار نیست، خنده ام می گیره! یعنی تو مواقع غم انگیز ممکنه لبخند رو لبم باشه! یه جور تیک عصبیه؛ نمی دونم!

۲۵. از وقتی که یادم میاد همیشه ی خدا کف دست و پام مرطوب بوده و بدتر اینکه نسبت مستقیم با هم دارن. یعنی کف دستم عرق بکنه کف پامم همین شکلی می شه و بالعکس و تنها راه برطرف کردنش استفاده از جوراب نخیه. برا همین مصرف جوراب نخیم بالاست.

۲۶. اکثرا پایان فیلما و کتابا یادم نمی مونه. این برای منی که عاشق این دو موردم کمی عذاب آوره و عجیب اینه که اگه تو تی وی سریال یا فیلمی ببینم یه اتفاقی میفته که آخرشو نمی تونم ببینم؛ مثلا مهمون میاد و تو شلوغی خوش آمدگویی فیلم تموم می شه :دی

۲۷. می گن دست و دلبازم. این روزها احساس می کنم خیلی هم حس تعلق یا وابستگی خاصی به امور مادی ندلرم.

۲۸. تیم های مورد علاقه ام استقلال، چلسی، رئال و اینترند به اضافه هلند و ایتالیا.

۲۹. خوب بلدم خودمو سرگرم کنم.

۳۰. از بین خوراکی ها چیپسو بسیار دوست دارم. اگه می خواید خوشحالم کنید برام چیپس بخرید؛ ماست موسیر کنارش یادتون نره :دی

۳۱.  از مسی متتفرم؛ بازیکن بداخلاق و زودجوشیه؛ هیچ وقت ازش خوشم نیومده! رونالدو قیافه اش غلط اندازه ولی به نظرم آدم خوبیه ولی مودریچ را عاشقم و بازیکن مورد علاقه امه و روش کراش دارم. نیاید بگید کراش منم هستا!

۳۲. سرمائیم؛ من در و پنجره ها رو می بندم بقیه باز می کنند.

۳۳. آدم قانعیم. به همین سادگی.

۳۴. اشکم دم مشکمه. از این ور زیادم می خندم چشام پر اشک میشه. خجالت زده هم می شم همین طور؛ اصلا یه وضعی :دی خیلی طفلکیم خلاصه.

۳۵. کی می گه شادی بدون غم معنا نداره؟! یه عالمه شادی بهم بدید من قول می دم یه ذره هم دلم برا غم تنگ نشه.

۳۶. رمز دومم بانکی و خیلی از رمزای کاربریمو تو خونه از حفظن :دی بس که تابلو بازی درمیارم. رمزم شماره پیرهن یه چند تا از بازیکنای استقلاله؛ اون دوره ای که خیلی پیگیرانه بازی ها رو دنبال می کردم :دی

۳۷. زود رنجم و سر یه مسائل کوچیک ناراحت می شم ولی عوضش خوب شدن حالم به یه مو بنده. برا همین زود حالم خوب می شه.

۳۸. پادکست و اینا نمی تونم گوش کنم چون یهو می بینی رفتم تو فکر و خیال و ثانیه های پایانیه و هیچی ازش نفهمیدم :دی

۳۹. بدم میاد موقع فیلم دیدن هی برا بقیه سوال پیش بیاد و مجبور بشم چشم بردارم و جواب بدم و حواسم از جو فیلم دور شه. البته فیلم طنز باشه یا خیلی پیچیده نباشه منم اینجوری نیستم. موقع کتاب خوندن هم دوست ندارم کسی تمرکزمو بهم بزنه.

۴۰. با بوی غذا و غذاهای مورد علاقه ام مست می شم؛ جوری ذوق و شوق نشون می دم و هیجان زده می شم که بهم می گن کسی ببیندت فکر می کنه بهت غذا نمی دیم یا چند ساله این غذا رو نخوردی.

۴۱. انقدر دوست دارم برام میوه پوست بکنند؛ طعمش یه جور دیگه ای خوشمزه است :)) خیلی راحت طلبم نه؟! (از دستم در رفته بود؛ دو تا هجده داشتم)

بسه دیگه :)))))))))

اگه خوندین که دست مریزاد☺️

۹۸/۱۱/۱۸
مهناز

نظرات  (۱۲)

۱۵) یادم افتاد از کلمه‌ی «کدامین» و استفاده‌ی بیش از حدش تو متنای ادبی که بگن ما خیلی ادبی‌ایم خیلی بدم میاد! :/

 

۱۸) چه جور از حافظ رسیدی به نامه‌ی اداری؟ :)) ولی منم همینطورم. سعدی رم بیشتر دوس دارم.

 

کلا یه سری از رفتارایی که گفتی رو منم دارم. تفاهم داریم :))

پاسخ:
۱۵. بهش فکر نکرده بودم که می تونه جنبه ادبی رو پررنگ بکنه! 
 ۱۸. متن مرا با خود برد :))))) به کدامین سو؟!!! خود نیز متوجه نگشتم :دی
سعدی را عشق است.

پس بزن قدش👋

خوندمش ولی فردا مینویسم😊

پاسخ:
:)))
اولش به نظرم سخت می اومد، بعد که شروع کردم، دیدم می تونم خیلی بیشتر بنویسم!
۱۹ بهمن ۹۸ ، ۰۰:۲۵ اسمارتیز :)

چقدر چالش جذابیه :)

به سرم زده امتحانش کنم... شاید تا یه هفته دیگه یا زودتر... :) منشأش چیه؟ یعنی ایده ش از کجاست؟ :)

 

+ تقریبا همه شو خوندم... تو چندتا از موارد عجیب شباهت داریم با هم دی:

پاسخ:
اوهوم :)
چقدر عالی؛ منم همین شکلی وسوسه شدم و شروعش کردم :))
یه کم بری پایین تر یه پست هست با عنوان «باید سر وقت بنویسم» آخرین + رو بخون و عکسی رو که به پست سنجاق شده ببین؛ چالش اینجوری شروع شده.
+ دمتم گرم... ⁦^_^⁩
۱۹ بهمن ۹۸ ، ۰۱:۱۶ عاشق بارون... ⠀

خیلی ازین موردا رو موافقم باهات! 

+ من یه دفترچه دارم تمام چیزایی که دوست دارم رو موردی توش یادداشت کردم. خیلی وقته چیزی بهش اضافه نکردم! 

پاسخ:
:)))
+ شاید الان وقتش باشه که دوباره به دفترچه ات یه نگاهی بندازی و یه چیزایی بهش اضافه کنی⁦^_*
کتاب دفترچه یادداشت قرمز رو خوندی؟! شخصیت زن داستان یه همچین دفترچه‌ای داشت و همیشه همراهش بود.
منم شاید یه صفحه ای از وب رو به دوست داشتنی هام اختصاص بدم.

دیشب 3 شب رسیدم خونه. رفتم یه صندلی گذاشتم بیرون نشستم برفی که آروم آروم داشت میومد رو نگاه کردم :)

الان مورد 2 رو دیدم یاد اون افتادم

پاسخ:
حتی خستگی هم باعث نشده خودتونو از این لذت محروم کنین :))

منم فکر میکردم نمیتونم بنویسم ولی اخرش خودمو کنترل کردم😅😅

پاسخ:
مشکل فقط شروعشه :)))))

وای مهناز... مهنااااز. مهنااااااز

عااااشقشون شدم. خدایا. چقد خوبی تو :)) یه جاهاییش بلند بلند میخندیدم!

این یکی و واقعا دلم خواست منم بنویسم!

تو کل چالشش هیچی و ننوشتم! یهو این :)))

 

+بیبی فیس :) جانم:) از فکت ها در مورد من اینه ک همیشه دوس داشتم بیبی فیس باشم. اما خب صورتم معمولیه :)))

+یه جاهایی فکت هامون شبیه هم بود. یه جاهایی متفاوت بود.

 

+از خوندنش خیلی لذت بردم. نزدیک 30 میشدهی میگفتم خدا کنه تموم نشه . چقد داره کیف میده :))

اصا از فکت هایی در مورد من اینه ک ازدونستن اطلاعات اینجوری و روانشناسی و شخصیتی افرادی ک دوستشون دارم لذت میبرم.

پاسخ:
جانم... جانم... جااااااااانم... :)
قربون شما... خدا رو شکر یه فایده ای داشته و باعث خنده ات شده :)))
بنویس، زودتر بنویس تا حس و حالت نپریده ؛)

+ اتفاقا این که خیلی بیبی فیس نباشی خوبه. من دانشجو بودم شبیه بچه های راهنمایی بودم :دی
+ خدا رو شکر... اتفاقا به زور جلو خودمو گرفتم که دیگه بیشتر ننویسم :)
منم مثل توام :))

از خیارشور تا سعدی :))) عالی بود :))

من که خیلی تلاش کردم تا بالاخره سی تا شد! نمیدونم چرا چیز قابل گفتنی به ذهنم نمی رسید..

کیف داد خوندنش، مرسی :دی ♡♡

پاسخ:
مچکرم :)) فقط سعی کردم متنوع باشه ولی بازم مواد غذایی سهم زیادی به خودش اختصاص داد :دی
من تازه بعد از انتشار پست چندین تا یادم اومد دیگه اضافه نکردم ؛)
قابل شما رو نداشت ؛)⁦❤️⁩

گذاشتممممم :)

 

 

وای. راهنمایی به نظر میرسیدی :)) خیلی خوب بود.

پاسخ:
به به :)

آررره :))) همیشه بهم می گفتن خیلی کم سن تر به نظر می رسی. 
۲۰ بهمن ۹۸ ، ۰۲:۱۳ عاشق بارون... ⠀

نه نخوندم! نویسنده‌اش رو بهم بگو. شاید یه روزی قسمت شد بخونمش. :)

می‌دونی اینقدر پر و پیمونه که الان آوردم نگاه کردم یه چند مورد رو گفتم شاید ننوشته باشم که دیدم هست همه‌اش! :دی فقط یه خوراکی که جدیداً امتحان کردم و دوست داشتم رو بهش اضافه کردم! :)) 

+ یه چند تا چیز دیگه هم اضافه شد! مرسی وسوسه‌ام کردی! :دی

پاسخ:
آنتوان لورن :) 
همیشه یه چیزهایی هست⁦^_^⁩

+ خدا رو شکر. خواهش می کنم :)

وای مهناز فقط مورد ۲۴. منم دقیقاً اینجوری‌ام و همیشه باید برم یه جایی کسی منو نبینه تو دلم بخندم یا یه جور سختی خودمو کنترل کنم. نمیدونم چرا. ببین واقعاً خنده‌م بخاطر خوشحالی نیست، ولی خنده‌م میگیره شدید وقتی یه اتفاق بدی میفته. مثلاً یه نفر زمین میخوره من میشینم به خندیدن، یا میگت فلانی مرده خنده‌م میگیره. خنده‌ی عصبی هم نیست که بگم دیوونه شدم. واقعاً می‌خندم. ولی تو دلم کلی عذاب وجدان میگیرم. انقد خوشحال شدم اینو نوشتی فهمیدم من تنها نیستم D: 

 

پاسخ:
منم فکر می کردم من فقط اینجوریم :) آدم اصلا درست همون لحظه عذاب وجدان می گیره ولی خب دست خود آدم نیست.
کنترل کردنش هم خیلی سخته!

3:  برای من وقتی یه مسئله حل نشده تو ذهنمه، خواب دردناک تره اتفاقا. هی کابوس میبینم. یا خواب هایی مربوط به حلِ اون قضیه یا دلداری دادن ذهنم به صورت ناخودآگاه بهم، برای قضیه ای که نارحت شدم.

11: به مرتب کردن، جارو کشیدن رو هم اضافه کن:)) برقی یا نپتون. هر دوتاش بهم آرامش میده. و گرد و خاک جاهایی که گرد و خاک داره رو گرفتن.

15: منم! باید جلو خودمو بگیرم نرم دوووف بکوبونم تو صورت طرف :)) شعرتو عادی و با احساس بخون بابا! آآآآ کشیدنت چیه اون وسط!

16: سیب زمینی سرخ کرده پادشاهِ ناخونک های لذت بخشه :))

ینی انقد ناخونک زدن بهش بهم میچسبه، همینجوری وسط غذا خوردنش نمیچسبه! حتی اگر برای غذا سیب زمینی سرخ کرده داشته باشم :))

19: میخونم جمله ات رو اشتهام تحریک میشه :))) اما من دوست ندارم در واقعیت

اما جیگر چرا. دلم میخواد خام بخورمش انقد که اشتهام تحریک میشه. اما طعم خامش رو هم دوست ندارم ها! فقط منو به سوی خودش جذب میکنه لامصب :))

29: من نه... :(

30: چیپس سرکه نمکی :) عاشقشم. دلم خواست الانم :)

34: وای منم! متنفرم از اینکه وقتی یکی از احساساتم خیلی تحریک شده ( خشم، غم، شادی، محبت) بهم بگن چی شده؟ حرف بزن. چون اشکم درمیاد!

41: مخصوصا پرتقال :)) یه جوری میچسبه وقتی یکی دیگه پوست کنده باشه که نگو :))

پاسخ:
3. وااااای😱 منم ممکنه کابوس ببینما ولی اکثرا این خواب ها برام آرامش بخشه.
۱۱. برعکس تو من از جارو کشیدن خوشم نمیاد :دی
۱۵. آی گفتی :)))))
۱۶. اوهوم راست می گی و گوجه های املت 😍😍
۱۹. آاااااه دقیقا می دونی چی می گم. منم همین حسو نسبت به این لعنتی دارم. می دونم نمی شه خام خورد ولی خیلی اشتهابرانگیزه.
۲۹. کم کم می تونی؛ شایدم بلدی حواست نیستا.
۳۰. من همه نوعشو دوست دارم حتی لیمو ترشش رو :))
۳۴. آره دقیقا. آدمو این وقتا باید به حال خودش بذارن.
۴۱. پرتقال و خیار :))) اوووووووم :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">