بیایید سینمای هند را جدی بگیریم!
یک وقت هایی لازم است که از کلیشه های ذهنیمان فاصله بگیریم چون باعث می شوند چشمانمان را بر روی حقیقت ببندیم.
فیلم های هندی فقط رقص و آواز، عشق و عاشقی و اکشن هایِ اغراق آمیز نیست!
سخن کوتاه کنم. برویم سروقت معرفی ها:
- Padman/ 2018
لاکشمی مردی است که در یکی از روستا های هندوستان زندگی می کند. او از اینکه زنانِ خانواده و روستایشان در دوران پریودشان به جای استفاده از نوار بهداشتی از پارچه های کثیف و غیربهداشتی استفاده می کنند، غمگین است. علاوه بر این، جدا زندگی کردن زنان در این دوران به این علت که جامعه آن ها را ناپاک می پندارد، او را می آزارد و چون به شدت نگرانِ سلامتی آن هاست یک بار دل را به دریا زده و برای همسرش یک بسته نوار بهداشتی می گیرد اما همسرش با دیدن قیمت آن، از لاکشمی می خواهد آن را برگرداند... لاکشمی اما قرار نیست به این زودی ها پاپس بکشد. او تصمیم می گیرد خودش نوار بسازد و در این راه، مسخره و مضحکهی مردمِ کل روستا و حتی خانواده ی خود می شود اما تسلیم نمیشود.
زنانِ فیلم، پول خرجِ خرافات می کنند اما حاضر نمی شوند همان را خرج سلامتیشان بکنند. خجالت می کشند درباره اش حرف بزنند یا حرف گوش کنند. یک جایی از فیلم، ما نیز همراه لاکشمی از شدتِ عصبانیت منفجر می شویم! آنجا که خودِ زنانِ نزدیک به او سخنانش را نمی پذیرند و او از شدت خشم فریاد می زند که «شرم! شرم! شرم! از چاه شرم نیاین بیرون»!
یادِ دیالوگی افتادم از کسی که برای آزادی بردگان می جنگید؛ او می گفت چیزی که بیشتر از همه برای من سخت بود، قبولاندن این مطلب به آنها بود که شما برده نیستید اما آنها باور نداشتند! اینجا هم مشکل دقیقا همین است! مثل آن آیهی قرآن که می گوید ایمان بیاورید و می گویند آیا از راهی که پدرانمان سالها برآن بوده اند، روی برگردانیم؟!!!
فیلم اقتباسی از زندگی واقعی شخصی هندی است :)
به احترام این فیلم باید بلند شد و دست زد.
برای بیماری دعوتنامه بفرستی، حتما میاد.
تا وقتی آدم مادر نشه، کِیفِ پدر بودن رو نمی بره؛ وقتی پدر بودن کِیف میده که زنِ وجودِ انسان بیدار بشه [آنیما،آنیموس]
انسانی که در حفاظت از زنش شکست خورده، چطور به خودش می تونه بگه مرد!
این نقد-معرفی هم خیلی خوبه: کلیک کنید : اگه به اسپویل حساسید، بعد از دیدن فیلم بخونیدش).
- Dangal/ 2016
ماهاویر سینگ کشتی گیری است که به خاطر مشکلاتِ زندگی از کشتی کناره گیری کرده و به جای آن زندگی کارمندی را در پیش گرفته است. او هنوز حسرت آن را می خورد که نتوانسته در مسابقات جهانی حضور یافته و برای کشورش مدال طلا کسب کند. آخرین امید او این است که فرزندانش آرزوی او را برآورده کنند. اما انگار قرار نیست او فرزندِ پسری داشته باشد! تا اینکه با اتفاقی، این جرقه در ذهن او روشن می شود که چرا دخترها نتوانند؟! :)
فیلم شروعِ جذاب و روایت بسیار هیجان انگیز و سریعی دارد؛ اصلا یک لحظه خسته کننده نمی شود و در لحظات حساس، نفس را در سینه هایتان حبس می کند. حتی موسیقی متنِ باکلامش نیز در خدمتِ فیلم است. تنها جایی که من با آن کنار نیامدم همان قسمت های ابتدایی فیلم هست که چرا فرزندان باید آرزوهای والدینشان را تحقق ببخشند؟! و این حتی با دیالوگ آن دختربچهی عروس هم قابل توجیه نیست. اما اگر آن را کنار بگذاریم و علاقمندیِ بعدی دختران به کشتی را ببینیم، فیلم حرف های زیادی برای گفتن دارد. اینکه ورزشکار نیاز به حمایت و رسیدگی دارد و به قول ماهاویر «مدالیست ها رو درخت رشد نکردن. باید پرورششون داد» اینکه یک دختر هم می تواند همان قله هایی را فتح بکند که یک پسر و همه به یک اندازه قابل احترام و ستایش اند.
فیلمی ارزشمند، گیرا و پرانرژی با بازی های تحسین برانگیز.
این هم باز یک فیلم اقتباسی است از زندگی ماهاویر سینگ کشتی گیر هندی و دو دخترش گیتا و بابیتا که پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای هند تا به امروز است! و اگر نسبت به امتیازهای فیلم در سایت های مهم حساس هستید باید بگویم که امتیاز بالایی در imdb، متاکریتیک و راتن تومیتوز دارد؛ همانند فیلم بالایی.
دنگال هم یعنی کشتی.
اوصیکم به دیدنش! (یعنی اصلا نمی شه که نبینیدش)
(داخل پرانتز بگم که من اعتراف می کنم نمی دانستم کشتی زنان وجود دارد :\ شاید هم فراموش کرده بودم! نمی دانم).
- Toilet - ek prem katha/ 2017
جیا و کیشاو عاشق همدیگر شده و با هم ازدواج می کنند. صبح روز بعد جیا متوجه می شود که در خانه آنها توالتی وجود ندارد. مردانِ روستا هر کجا که پیش بیاید، قضای حاجت می کنند و در مقابل، زنان باید خود را نگه دارند و وقتی شب از نیمه گذشت برای قضای حاجت به حاشیه روستا بروند! چیزی که جیا به عنوان یک انسان متمدن نمی تواند با آن کنار بیاید! پس کیشاو که نمی تواند دست از عشق خود بشوید، تمام تلاش خود را به کار می گیرد تا بتواند توالتی فراهم کند اما متوجه می شود که این فرهنگِ غلط، ریشه دارتر از آنی است که فکرش را می کرده!
به نظرم مقدمه چینی فیلم کمی بیش از اندازه بود اما بعد از آن تقریبا خوب پیش رفت و علاوه بر نقدِ این فرهنگ غلط، که هدف فیلم همان بود، به نقد تعصبات مردمی پرداخت که کورکورانه از موبدشان پیروی می کنند. موبدانی که تنها به قسمت هایی از متونِ مقدس می پردازند که به نفع تفکراتِ خودشان است! [می توانید به جای موبد، نمونه ایرانیش را بگذارید ؛)] و علاوه بر آن به یکی از رسومات غلطِ دیگرشان در جشن هولی هم اشاره ای می کند که زنان به صورت نمادین با چوب به جان مردان می افتند تا تمام آزارهایی را که در طول یکسال از جانب آنها تحمل کرده اند، خالی کنند! اندکی هم به نقد کاغذبازی های اداری پرداخت و در کل مثل دو فیلم بالا، ارزش دیدن دارد.
لازم به ذکر است که این هم از اتفاق مشابهی اقتباس شده! و دو شخصیت اصلی در دنیای واقعی وجود دارند!
شما زنان دشمن خودتونید!
تا زمانی که مشکل، شخصی نباشه، چه کسی مبارزه می کنه و راه حلش رو پیدا می کنه؟
پیروزی بر آداب و رسوم، آسون نیست!
ما وسطِ بازیِ مذهب، گیر افتادیم!
اگه تو هیچی رو تغییر ندی، هیچی تغییر نمی کنه!
- Pk/ 2014
یک بیگانه فضایی برای شناخت زمین و اهالی آن بر روی زمین فرود میآید اما در همان لحظات آغازین کنترلی را که به وسیله آن می تواند به سیاره اش برگردد، دزدیده می شود. پس او چاره ای ندارد جز این که جستجویش را برای یافتن کنترل آغاز کند.
پی کی یکی از پرفروشترین فیلم های سینمای هند است که به نقد ادیان و مذاهب می پردازد.
فقط یک چیز درباره اش بگویم: فکر نمی کنم بتوانید این فیلم را دوست نداشته باشید! حالا هر چقدر هم که می خواهید تلاش کنید :)
حتما در اولین فرصت ببینیدش.
- Andhadhun/ 2018
داستان درباره یک نوازندهی پیانویِ نابیناست که شاهد قتل می شود!
هر چیز دیگری بگویم یا بخوانید، داستان برایتان لو خواهد رفت. فقط همینقدر بدانید که با فیلمی طرف هستید که یک ایده معرکه دارد، بلد است مخاطب را غافلگیر کند و یک شروع جذاب و در مقابل یک پایان هوشمندانه دارد.
بنابراین اگر به فیلم های جنایی علاقمندید و هیجان و سرگرمی می خواهید، این فیلم برای خودِ خودِ شماست.
+و اما جالب است بدانید که من با این فیلم اولین بار از طریق آهنگش با صدای دلانگیز و روحنوازِ آریجیت سینگ آشنا شدم و دیگر خواندنِ خلاصه داستان همانا و گذاشتنش توی لیستِ دانلود همان :)
+ اولین بار بود بازی آیوشمان کورانا را می دیدم و خیلی خوب بود.
+ در یک جایی خواندم که فیلم اقتباسی از فیلم کوتاه فرانسوی the piano tuner است.
- 3Idiots/ 2009
داستان درباره سه دانشجوی مهندسی و تلاش آن ها برای فارغ التحصیل شدن است.
فیلم در ژانر کمدی موفق ظاهر می شود؛ می خنداند در عین اینکه دارد از یک مساله جدی صحبت می کند. شوخی ها حتی اگر تکراری باشند، درست استفاده شده و شاهد بازی های خوبی هستیم. قسمتِ جذاب فیلم آنجاست که دارید از ته دل می خندید و درست یک ثانیه بعد، لبخند روی لبانتان خشک می شود و وسط غم سقوط می کنید!
فیلم به خوبی به نقد سیستم آموزشی می پردازد و روند تحصیلی را که شبیه مسابقه دادن است، برنمی تاید. همینطور کسب نمره و مدرک را به معنای رسیدن به موفقیت نمی داند!
اما انتظار یک فیلمنامه خیلی قوی را نداشته باشید؛ با اندکی اغماض [در قسمت های عشقی داستان و انتخابِ دوبارهی کمی تا قسمتی احمقانه دختر داستان و مخصوصا در واکنشِ نوزاد به آن جمله معروف فیلم]، قابل قبول و راضی کننده هست.
+ فقط حواستان باشد کنار خود دستمال کاغذی داشته باشید! چون اشک و لبخند به هم آغشته است!
- pink/ 2016
مینال به همراه دو دوستش و سه پسر در یک هتل هستند و قرار هست کنار هم شام بخورند و بعد از آن هر کدام به خانه هایشان برگردند. راجویر نیات خوبی در سر ندارد و مینال به زور و با زدن یک بطری به سرِ راجویر، خود را از چنگ او رهانیده و با دوستانش فرار می کنند.
دوستِ دیگرِ راجویر که حتی در آن موقع کنارشان حضور نداشته، کاسهی داغ تر از آش می شود و راجویر را نسبت به این قضیه تحریک می کند و به او می قبولاند که باید انتقام بگیرد. پس تهدیدها شروع می شود تا جایی که حتی مینال را دزدیده و آزارش می دهند. او بالاخره تصمیم قطعی خود را گرفته و شکایت می کند. از این طرف راجویر که پسر یکی از سرشناسان شهر است بعد از آگاه شدن از این اتفاق، قضیه را جوری پیش می برد که شکایت او زودتر از مینال ثبت شده و به سرانجام می رسد. مینال به اتهام اقدام به قتل دستگیر می شود و اینجاست که آمیتا باچان به عنوان یک وکیلِ باتجربه پرونده آن ها را در دست می گیرد.
باز هم فیلمی از سینمای هند که حرف های بسیار برای گفتن دارد و حیف است که نبینیدش چون ساختِ بالیوود است!
یکی از سکانس های دیدنی فیلم آنجاست که مینال به همراه وکیلش در حال ورزش در پارکِ نزدیک خانه هستند و آدم ها جوری او را نگاه می کنند که انگار گناهی مرتکب شده. مینال از شرم کلاهش را روی سرش می کشد و آمیتا بلافاصله کلاهِ مینال را از روی سرش برمی دارد.
صحبت ها و دفاعیه وکیل در دادگاه بسیار شنیدنی و برابریخواهانه است.
تتویی که روی ترقوه مینال هست هم خیلی پرمعناست؛ پرنده ای که رفته رفته بالش را باز کرده و در حال پرواز است.
و اما دیالوگ برتر فیلم:
«نه» یک کلمه نیست بلکه به خودی خودش یک جمله است. این کلمه نیازی به درک، توضیح یا تفسیر نداره. معنی «نه» فقط «نه» هست... حالا دختری که اینو می گه می خواد دوستت باشه، دوست دخترت یا هر کسی، حتی رو*سپی یا همسرت. معنی «نه» فقط «نه» هست و زمانی که کسی اینو می گه شما باید بس کنید.
هیچ دختری نباید با هیچ پسری شراب بخوره چون اگه این کار رو بکنه پسره فکر می کنه اگه دختره با من شراب می خوره پس برای هم_خوابی با من هم باکی نداره... در اینجا خوردن شراب به نشانه داشتن شخصیتی خراب هست؛ برای دخترها! برای پسرها نه؛ در مورد پسرها صدق نمی کنه؛ برای پسرها فقط واسه سلامتیشون خطر داره... جملات در هز شرایطی تغییر معنا میدن!
شلوار لی، تی شرت، شلوارک و این چیزها رو دخترا نباید بپوشن! چون این چیزها برای دخترها خطری نداره ولی برای پسرهای بیچاره خطرسازه چون با دیدنش پسرها تحریک می شن. بدون اینکه اشتباهی مرتکب شده باشن دچار گناه می شن :/
حتی امروز هم هممون داریم در یه راه اشتباه تلاش می کنیم. ما باید پسرامون رو نجات بدیم نه دخترامون رو. چون اگه پسرا رو نجات بدیم دخترامون امنیت دارن.
دخترا تو شهر نباید جدا زندگی کنن. نباید تنها زندگی کنند؛ پسرا می تونن ولی دخترا نه؛ این دخترای مستقل باعث گیج شدن پسرا می شن!
دخترا نباید با خنده صحبت کنند حتی اگه بخوان خبر خوشی بگن باید با حالت جدی بگن... به دخترا موبایل ندید، تحصیل کرده بارشون نیارید، بهشون آزادی ندید و خیلی زود شوهرشون بدید و ... و ... و ... [ داره درباره تصورِ اشتباهِ جامعه از دخترها صحبت می کنه]
- Taare zameen par/ 2007
داستان ستاره های روی زمین درباره پسر نه ساله ای به نام ایشان است. ایشان در کلاس درس و کلِ مدرسه شان از همه ضعیف تر است. معلمان همه از دست او شاکی هستند و همکلاسی ها و مخصوصا پدرش مدام او را تحقیر می کنند تا اینکه پدرش تصمیم می گیرد او را به مدرسه شبانه بفرستد اما وضعیت روحی ایشان به خاطر دوری از خانواده و بدخلقی معلمانش بیشتر به هم می ریزد تا اینکه با ورود معلم جدیدِ هنر، زندگی او وارد دوره ی جدیدی می شود. او پی می برد که ایشان از اختلال دیسلکسیا (خوانش پریشی) رنج می برد و سعی می کند که به او کمک کند.
این فیلم نامزد اسکار بهترین فیلم خارجی زبان بوده. تهیه کننده،کارگردان و بازیگرش امیرخان است. کلا هر جا سخن از سینمای هند است، نام امیرخان (عامیرخان) می درخشد :) محال است در این فیلم او را ببینید و دوستش نداشته باشید.
زیبا و تاثربرانگیز. در دسته فیلم های حالخوبکن قرار می گیرد. نمی خواهید ببینیدش؟!
همسرتون درباره جزیره سلیمان توی اینترنت خونده؟ تو این جزیره وقتی قبایل می خوان جنگل رو تبدیل به کشتزار کنند، درخت های اونجا رو قطع نمی کنند. دور تا دور اون منطقه جمع می شن و تا می تونن فحش میدن و توهین می کنند... کم کم می بینن که درخت ها پژمرده شدن... خودشون می میرن!
- Slumdog millionaire/ 2008
میلیونر زاغهنشین هم از یک رمان اقتباس شده و جایزه های بسیاری را برده است. یک پسر فقیر در یک مسابقه تلویزیونی شرکت می کند! هیچ کس انتظار ندارد پسرکِ زاغهنشین حتی بتواند کوچکترین جایزه را ببرد تا جایی که مجری گستاخِ برنامه به او اتهام تقلب می زند اما در نهایت او بزرگترین جایزه مسابقه را می برد. ما در خلال مسابقه و بازداشتش از زندگی گذشته او مطلع می شویم که چه اتفاقاتی را از سر گذرانده تا قدم به این مسابقه گذاشته است و پاسخ سوالات را از کجا می دانسته!
فیلم روایت و فلش بک های خوبی دارد و فقر را به تلخی هر چه تمامتر به نمایش می گذارد. آغاز داستان که با سوالی چهار گزینه ای شروع می شود و پایانش که با جواب تمام می شود، زیرکانه است. تنها نقطه ضعف فیلم، شاید همان اتفاقی و شانسی بودنِ پاسخ های پسرک به سوالاتِ مسابقه باشد. گویی سرنوشتِ از پیش نوشته شدهی جمال، شخصیت اصلی فیلم، بر همه چیز پیشی می گیرد!
فیلم در کل به نظرم تا حدِ ممکن خوب بود ولی نه آنچنان که دلم بخواهد بعدها هم ببینمش البته چون اقتباسی است احتمالا فلسفه رسیدن به جواب ها که قسمتِ اصلی فیلم هست هم اقتباس شده است دیگر! به هر حال سخن از سرنوشت است! و شاید همین نمی گذارد که چیزی که از آن سخن گفتم، نقطه ضعف به شمار بیاید!
در واقع من تا لحظات پایانی فیلم منتظر یک پیچش داستانیِ بزرگ بودم که به ما بگوید تمام داستانی که از زبانِ جمال روایت می شود یک فریب است! اما چنین نبود!
* و اما کشف! یعنی عوامل مسابقه "برنده باش" موسیقی مسابقه شان را از این فیلم کپی کرده اند؟!
- Queen/ 2014
قرار است رانی و ویجی با هم ازدواج کنند. جشن در خانه دختر آغاز شده! اما ویجی زیرِ همه چیز می زند و عروسی را کنسل می کند. رانی که سرخورده شده، تصمیم می گیرد به ماه عسلی که قرار بود با هم بروند، تنهایی برود. شهری که بسیار دوستش می دارد؛ پاریس و بعد آمستردام. در آن جاست که کم کم یاد می گیرد روی پای خودش بایستد، با غمش به صلح برسد، به کسی تکیه نکند و خودش باشد. جایی که در آن دوستی های تازه ای رقم می زند، تجربه های جدید کسب می کند و اعتماد به نفس در او قوت می گیرد.
در کل، جدای از چند تا سکانس که اگر حساس نباشید و حساسیت به خرج ندهید و تنها به ظواهر توجه نکنید، خودِ فیلم خیلی دوست داشتنی بود و دیدنش حس خوشایندی داشت که تا ساعت ها بعد و حتی روز بعدترش نیز ادامه داشت.
اسم دختر داستان رانی است. رانی یعنی ملکه.
بازی کانگانا رانوت را خیلی دوست داشتم؛ گویا در هند، به خاطر انتخابهایش، به امیرخانِ مونث معروف است :) اما راج کاپور رائو؛ انقدر شخصیتِ حقیقی خودش توی دنیای واقعی دلچسب، نجیبانه و دوست داشتنی است که اصلا توی فیلم ها خیلی نچسب است و به چشم نمی آید :/
آه و اینکه این "مطلب، مطلب" گفتن هندی ها را خیلی دوست دارم. مطلب یعنی: یعنی، منظور. کلا چون کلمات مشترک فراوانی بین زبان هندی و ایرانی است، خود به خود توجه آدم جلب می شود و زبان هندی برای آدم دوست داشتنی می شود.
(داخل پرانتز بگویم روی پسر روسی هم کراش زدم اصلا :) )
- Badla/ 2019
انتقام، داستان زنی است که در اتاق هتلی به هوش می آید در حالی که معشوقش کشته شده و همه چیز نشان از این دارد که قاتل اوست. وکیلِ معروفی به توصیه یکی از دوستانِ او به دیدنش می آید تا وکالت او را به عهده بگیرد به این شرط که او تمام حقیقت را بگوید!
فیلم، داستانِ خوبی دارد! بازی ها خوب و قابل قبول است و قطعا ارزش دیدن دارد اما نقطه ضعفِ آن به نظرِ من، رو شدنِ پایانِ هیجان انگیزش در همان اواسط داستان است! یعنی برای من اینگونه بود که به اواسطِ داستان نرسیده، به راحتی پایانش را حدس زدم! به نظر من در فیلم های معمایی- جنایی با چنین داستان هایی مخاطب باید تا اواخرِ داستان با پیچش های داستانی، مدام غافلگیر شود و شدت این غافلگیری هر چقدر بیشتر و هیجان انگیزتر باشد، به موفق بودن فیلم کمک بیشتری می کند اما این فیلم در یک روندِ تا حدِ زیادی خنثی و بدون افت و خیز پیش می رود. نکته جالب اینکه این فیلم نسخه ی هندیِ یک اثر اسپانیاییِ قوی به نام "مهمان نامرئی" است! پس به نظرم اگر داستانش باب میلتان است و به معما علاقمندید، نسخه اسپانیایی اش را ببینید مگر اینکه ترجیحتان دیدن یک فیلم هندی باشد که باز هم ارزش تماشا دارد.
تهیه کننده فیلم شاهرخ خان است و برای دومین بار آمیتا با تاپسی همبازی شده است.
قدرت بدترین نوع اعتیاده چون افرادِ معتاد به قدرت نمی تونن سقوط خودشون رو پیش بینی کنند.
درست نیست که همیشه دنبال انتقام باشیم ولی اینم درست نیست که هر چیزی رو ببخشیم.
- Secret superstar/ 2017
داستان درباره دختری به نام اینسیاست که رویایش این است یک خواننده موفق بشود. او استعدادش را هم دارد اما متاسفانه پدری دارد که با مفهوم خانواده بیگانه است و در عصری مدرن، رسما برده داری می کند. اعضای خانواده در هنگام حضور پدر، به قول اینسیا تنها اجازه نفس کشیدن دارند و بس. غذا شور باشد، کار به کتک زدنِ مادر خانواده می رسد، آبگرمکن دیر روشن شود، حتی ممکن است دستِ مادر خانواده بشکند و رفتارهایی از این دست. در طول فیلم حتی دیده نمی شود که پدر برای مادرِ خود که با آنها زندگی می کند، ارزشی قائل باشد. تنها کسی که از رفتارهای پدر کمی در امان است، پسر کوچک خانواده است و دلیلش؟ چون پسر است! و چنین خانواده ای مادری دارد مهربان و حامی که دور از چشم پدر سعی می کند آرزوی دخترش آرزو باقی نماند. کسی که تا جایی که بتواند هر کاری می کند تا فرزندانش لبخند بزنند. رویای او دیدن خنده فرزندانش است تا جایی که برای دخترش لپتاپ می گیرد و دختر ویدئوهای خود را با دیگران به اشتراک می گذارد اما مجبور است از چادر و روبند استفاده کند مبادا که پدر آگاه شود... او آنقدر با صدایش در فضای مجازی معروف می شود که یک آهنگساز با او تماس می گیرد...
اما مشکلِ مادر خانواده این است که به کتک خوردن عادت کرده، شاید بهتر است بگوییم عادت نکرده اما ظلم همسرش را هم ظلم نمی داند. به گفته او فقط کمی عصبی است :/
فیلم دلچسبی است و پیشنهاد می شود. با بازی امیرخان و زایرا واسیم و تهیه کنندگی امیرخان (این داستان: امیرخان همچنان می درخشد :))
+ در سکانسی از فیلم، گردنبندی که گردنِ مادر خانواده است، اصلا نباید می بود! خب گاف کوچکی است و می توان نادیده اش گرفت.
+ در قسمتی از فیلم به ترانه های فیلم عاشقی دو و به یادماندنی شدنشان اشاره می شود :)
+ پایان فیلم هم به سبک خودشان است اما چیزی از دلنشین بودنش کم نمی کند.
تو بگو ما صبح چرا بیدار می شیم؟ تا رویاهای دیشب رو به حقیقت تبدیل کنیم وگرنه فایده بیدار شدن چیه؟ بدون رویا هیچی معنی نداره. نه خواب و بیداری، نه زندگی، نه مرگ.
با گم کردن خودم و یافتن تو، من تازه مال خودم شدم. [قسمتی از ترانه فیلم]
- zindagi na milegi dobara/ 2011
آرجون چنان در شغلش و درآوردنِ پول غرق شده که همه چیز را فدای آن می کند؛ کبیر در شُرُف ازدواج است و عمران آنگونه که به نظر می رسد، خیلی هم شاد نیست. این سه دوست تصمیم می گیرند به مناسبتِ عروسیِ کبیر، به عنوان سفرِ مجردیِ قبل از ازدواجش به اسپانیا بروند و به پیشنهاد هر کدامشان یک ورزشِ هیجان انگیز را تجربه کنند. آنها مدت ها پیش قرار بوده به این سفر بروند اما به خاطر پیشآمدی کنسل شده و این اغازِ خودشناسی بیشترشان و یافتن چیزی است که واقعا از ته دل می خواهندش.
یک ترکیب دوست داشتنی از هندی- اسپانیایی.
فیلم خوبی است مخصوصا طنزِ پررنگ داستان تا اواسطش که البته متاسفانه بعد از آن کمرنگتر می شود.
تاکید فیلم مثل اسمش، بر روی این است که با نیم نگاهی به آینده سعی کن تا جایی که می توانی در لحظه زندگی کنی.
و اما چه کسانی دوستش خواهند داشت؟ آن ها که فیلم های حال خوبکنی همچون ملکهی این لیست باب میلشان است ؛)
+ از کاترینا کایف به همراه کبیر و عمران خوشمان آمد.
+ پوسترهای فیلم خیلی نچسب بودند!
(همین جا داخل پرانتز بگویم بوس به کلهات زهرا جان بابت پیشنهادش؛))
- Rang De Basanti/ 2006
یک دختر انگلیسی با خواندن دفتر خاطرات پدربزرگش، قصد دارد فیلم مستندی درباره مبارزان آزادیخواه هندی بسازد. برای همین عازم هند می شود تا کارش را شروع کند.
داستانی که در آن وطن باعث اتحاد چندین نفر از قشرهای مختلف می شود. فیلم در استفاده از فلش بک ها موفق است و خط داستانیش را گم نمی کند. تیم بازیگریش خیلی خوب هستند و چندین سکانس خوب دارد.
با بخش هایی از فیلم به شدت همذات پنداری خواهید کرد و ممکن است با یادآوری یک اتفاقاتی و شباهت هایی که وجود دارد، اشکتان نیز دربیاید.
فیلم خوبی است و دیدنش خالی از لطف نیست اما فیلم های تراژیک آنقدری که باید به مذاق من خوش نمی آیند!
هیچ کشوری کامل نیست؛ ما باید سعی کنیم بهترش کنیم (اصلاحش کنیم)
نسل پیامکی؛ هر مکالمه ای که بیشتر از چهار خط بشه، یه مقاله به حساب میاد!
در سیاست جایی برای احساس نیست! [بر طبق واقعیت درست می گه! همه سنگدل]
فقط دو راه واسه زندگی کردن وجود داره؛ تحمل همه چیز همونجوری که هست و یا اینکه مسئولیت تغییر دادنش رو بپذیری.
- Sawariya/ 2007
ساواریا اقتباسی هندی از کتاب شب های روشن داستایوفسکی است و چون هندی است احتمالا خیلی ها از وجود این اقتباس اطلاعی ندارند. این اثرِ اقتباسی در یک مکانِ فانتزی روایت می شود. اقتباس بدی نیست اما اینکه آیا دوستش داشتم باید بگویم نه چندان. البته من اقتباس ایتالیاییش را هم چندان دوست نداشتم؛ دخترک داستان واقعا اعصاب مرا به هم می ریخت! اینجا هم برعکس، بازیگر پسرِ داستان، این نقش را برایم بازی می کرد. اگرچه رانبیر کاپور بازیگر بدی نیست اما حقیقتا برای منی که برای نخستین بار بازیش را می دیدم، خیلی نچسب بود :/
بهتر است این نکته اضافی را هم بگویم که من خودِ کتاب شبهای روشن را هم خیلی دوست ندارم اما به نظرم اقتباس ایرانیش بسیار دلنشین و جاندار است.
خلاصه اینکه اگر آثار اقتباسی را به همراه فانتزی و رنگ و موسیقی دوست دارید، فکر می کنم به یکبار دیدنش بیرزد. فیلم قاب های زیبایی دارد.
اون شبیه یه پیانوی بزرگه، مثل ویالونه، مثل ترومپت و شبیه ساکسیفون و گیتار :)
این یه دختره یا ارکستر! :دی
- Raazi/ 2018
راضی داستان دختری هندی به نام سهمت است که به درخواست پدرش برای جاسوسی، عروس یک خانواده پاکستانی می شود.
اگزچه در بعضی از قسمت های داستان، منطق داستانی ممکن است خیلی قوی نباشد و اتفاقات گاهی برمحور شانس بچرخند اما راضی در این سبک فیلم خوبی است و می تواند راضیتان کند و مدتی فکرتان را به خود مشغول گرداند.
این فیلم مرا یاد کتاب "در جبهه غرب خبری نیست" می اندازد؛ مخصوصا آنجایی که شخصیت اصلی کتاب مجبور می شود یکی از افراد دشمن را بکشد و این باعث می شود عذاب وجدان بگیرد چون او را نیز همانند خود می داند که به خاطر تصمیم یک عده مجبور شده اند در مقابل هم قرار بگیرند. چون او نیز آدمی است مثل خودش که عزیز و خانواده کسی است.
فیلم نیز در روایت دشمنی بین هند و پاکستان یکی را مثبت و دیگری را منفی به تصویر نمی کشد! و این است که داستان را در عین اتفاقات تلخش از این جنبه دوست داشتنی می کند.
کارگردان فیلم در مصاحبه ای حرف خوبی زده است: «میهن پرستی این نیست که دیگران را منفور و بد نشان دهیم و دوست داشتن کشور خود به معنی این نیست که از بقیه کشورها و ملت ها متنفر باشیم.»
هر چند من به شخصه جاسوسی بین کشورها را اتفاق خوبی نمی دانم چرا که حتی اگر نیت خوبی در پشت آن باشد اما این نیت یک طرفه است نه انسانی. کاری که با سو استفاده از اعتماد و خیانت پیش می رود، حتی اگر در نظر یک شخص یا یک گروه برای یک هدف متعالی هم باشد، اما باعث کشته شدن افراد بی گناه گردد، توجیه پذیر نیست! مگر هدف قرار است وسیله را توجیه کند؟!
+ این خاصیت جنگه؛ خسارات ثانویه جونِ کلی بی گناه رو می گیره... اما زمان جنگ به جز جنگ هیچی مهم نیست... هیچ کسی مهم نیست.
- دنیای شما رو درک نمی کنم. جایی که نه روابط مهمه نه جون آدم ها!
- Kalank/2019
کالانک فیلم چندان خوبی نیست و به غیر از بازیگرهای خوب و رنگ و موسیقی تقریبا چیز خاصی ندارد. داستان از این قرار است که ساتیا که روزهای آخر عمرش را می گذراند، تصمیم می گیرد برای همسرش دیو، زنی انتخاب بکند. روپ برای خاطر خانواده و تامین جهیزیه خواهرانش راضی به این وصلت می شود. دیو در همان شب ازدواج به او می گوید که جز احترام انتظار چیز دیگری از او نداشته باشد. روپ که تعهدی نسبت به این ازدواج حس نمی کند، بی خیالانه به زندگیش می پردازد و عاشق ظفر، برادر نامشروعِ دیو، می شود. در صورتی که ظفر در پی انتقام از پدرش است. از این طرف دیو که یک هندو است، سردبیر یک روزنامه است. او از فواید مدرنیته آگاه است و در مقاله هایی در تلاش برای تاسیس کارخانه هاست اما ظفر به همراه دیگر مسلمانان که در منطقه ای بدنام زندگی می کنند، بر علیه او شورش می کنند چون که آمدن کارخانه ها باعث بیکاری آن ها می شود! حتی این قسمت داستان هم به خاطر پرداخت نادرست و سیاه و سفید، خوب از آب در نیامده است!
قسمتی از فیلم هم به خاطر عدم مهارت در استفاده از جلوه های ویژه، کاملا به باد فنا رفته و مسخره شده است.
و من نمی دانم چه شده که عده ای سعی بر این دارند که روی هر چیزی اسم عشق بگذارند حتی اگر بر پایه خیانت استوار شده باشد! در پایان فیلم از مخاطب سوال پرسیده می شود که آیا به نظر شما این عشق بود یا کالانک (رسوایی)! در صورتی که اسم فیلم را رسوایی گذاشته اند، چه نیازی به طرح این سوال هست. از طرف دیگر این نه عشق است نه رسوایی؛ خیانت نام بهتری برای آن است.
+ فقط می خوام چند لحظه از زندگیم رو بدزدم و تنهایی بگذرونمش؛ از چشمای رقت انگیز مردم خشته شدم.
- منم همینطور.
+ این دنیا خیلی عجیبه. هیچکس با اون یکی حرف نمی زنه. فقط با همدیگه می جنگن.
- بعضی وقتا جنگیدن راحت تر از اینه که حرف دلت رو بگی.
+ می خوام تکه های قلب شکسته ام رو جمع کنم و به زندگیم ادامه بدم ولی نمی دونم از کجا شروع کنم!
- اولین تیکه ای که زخمیت کرده رو پیدا کن. بقیه اش به راحتی جمع می شه.
تا حالا تو زندگی داد زدی؟ قسم می خورم احساس آزادی می کنی. امتحانش کن.
عشق های نامشروع همیشه به تباهی ختم می شه.
عاشق کسی باش که بهت احترام بذاره و بیشتر از تو عاشقت باشه.
تصمیم های گرفته شده از روی عصبانیت معمولا به اشتباه ختم می شن.
و اما چه شد که این فیلم را دیدم؟ آهنگی چند ثانیه ای از این فیلم داشتم که بسیار دوستش داشتم. نه نامی داشت و نه می دانستم مربوط به فیلمی است یا نه. از کسی پرسیدم و او مرا به کلیپی راهنمایی کرد که این آهنگ روی آن بود. کنجکاو شدم. نام فیلم را پرسیدم و شد آن چه شد :) این زیبایی، رقص و رنگ و آواز هندی را ببینید و اگر توانستید تکان نخورید :دی (اینی که گذاشتم کیفیتش خیلی خوب نیست. ولی گفتم حجمش زیاد نباشه که همه بتونید ببینید)
دریافت
مدت زمان: 5 دقیقه 2 ثانیه
خب پرونده فیلم های هندی بسته شد اما اگر بهشان علاقه دارید یا علاقمند شدید، این فیلم ها هم انتخابهای خوبی هستند:
Black- English vinglish- Bajrangi Bhaijaan- Paa- Baghban- Sholay- Mohabbatein- I just love you- Mujhse Dosti Karoge- Agni Sakshi- Aashiqui 2- Filhaal
هندیا عشقن *-*
منم چند وقت پیش ( فک کنم دو سال پیش اینا) دیدمش. واقعا عالیه. و برام جالبه که چقدر هندیا از این شخصیتای واقعی فیلم میسازن. بیشتر فیلمای عالی ای که من ازشون دیدم بر اساس یک شخصیت واقعی بوده.