دلخوشیهای صد کلمهای
توی سریال جدیدی که دارم می بینم یکی از شخصیت ها می گه تجربه ها و اتفاقاتِ خوشحال کننده روی سیستم عصبیمون تاثیر می ذارن درست مثل اثر پروانه ای. من حرفشو قبول دارم :دی قبول دارم اینکه هنوز با دوستام می تونیم برای چندین دقیقه توی گروه گپ بزنیم، چرت و پرت بگیم و بخندیم و برای چند دقیقه توی فضای دیگه باشیم، حالمو بهتر می کنه.
همین که هنوز می تونم توی داستانِ فیلم و سریال ها گم بشم و بهشون پناه ببرم، دلخوشیِ جذابیه برام.
مثلا تماشای عکس العمل ننه که با دیدن یک سکانس عاشقانه لپاش گل گلی شده و زیرزیرکی می خنده :))) می تونه منو به وجد بیاره!
یا همین خبری که روزهای گذشته شنیدیم و دنیای کوچیکِمون رو رنگی تر کرد.
یا مثلا همین سوسوی امیدی که در کنار تمام روزمرگی ها و ناامیدی ها اون گوشه موشه ها مصرانه داره به زندگیش ادامه می ده.
ما نیاز داریم که این دلخوشی ها رو ببینیم و برای خودمون یادآوریش کنیم.
ممنون از رادیوبلاگی ها و حوریای عزیز به خاطر دعوتش.
فکر می کنم من دیگه جزو آخرین نفراتی باشم که نوشتمش ولی اگه دوست داشتید، دوست دارم دلخوشیهای شما رو هم بخونم؛ بهار، ارکیده، حسنا.
خیلی جذاب بود دلخوشی هات مهناز. مخصوصا اونجاش که ننه زیرزیرکی میخنده :)
با شما زندگی میکنن؟
خدا همتون رو کنار هم با دلخوشی های زیاد حفظ کنه...