شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی
يكشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۹، ۰۷:۵۰ ب.ظ

Tell me what you saw/ 2020

اول بیاین صرف نظر از داستان، آهنگ دوست داشتنیشو بشنوید... ترجیحا با چشمانِ بسته :)

 

دریافت

تا حالا به این فکر کردین که اگه هنگامِ یک مرگِ دردناک، بهتون حق انتخاب بدن که کسی رو به جای خودتون انتخاب بکنین، چیکار می کنین؟! به نظرم تو اون شرایط به ذهن هممون حداقل یک اسم خطور می کنه! ولی مثلا اگه قرار بود من بگم، اسم یکی از کله گنده هایی رو می گفتم که مردمو به این حد از استیصال رسوندن! ولی فکر کنید قاتل دلش بخواد اسم یکی از عزیزانمون رو بشنوه!!!! شاید اون موقع عقل و دلمون درست کار نکنه!

چا سویونگ یک افسر پلیس تو یه روستای کوچیکه و به خاطر یک اتفاق تو بچگیش پلیس شده. اون به یک اختلال توی حافظه تصویریش دچاره؛ به این صورت که تحت یک شرایطی می تونه جزئیات اتفاقات و مکان هایی که در اون قرار گرفته رو به خاطر بیاره. از اینطرف اوه هیون جه کاراگاه پلیسیه که به خاطر مرگ همسرش توسط یک قاتل سریالی، گوشه گیر شده اما به شدت به دنبال قاتله. پنج سال از اون اتفاق گذشته و حالا مسیر چاسویونگ و اوه هیون جه به هم گره خورده!

 دوستش داشتم. هفت قسمت اولش خیلی پر هیجان بود. بعد بین دیدن بقیه قسمت ها وقفه افتاد و فکر می کنم برا همین دو قسمت بعدی هیجان کمتری داشت برام و بعد از اون دوباره مثل قسمت های قبلی شد.

از نکات مثبت سریال بازیگرای خوبشن. مخصوصا جانگ هیوک که انگار برا فیلم های اکشن و این مدلی ساخته شده. اصلا آمادگی بدنیش قابلِ تحسینه انگار همون لی داگیلِ شکارچی برده هاست.

رابطه ی بین دو شخصیت اصلی خیلی خوب و جذاب بود. کلا رابطه های استاد شاگردیِ این مدلی رو دوست می دارم.

داستان سریال مخصوصا با وجود اون اختلال، جالب بود. قتل ها خیلی وحشتناک بودند و قاتل ها وحشتناک تر و چون به نظرم تقریبا تمام پروند ها شامل قاتل های سریالی بود بنابراین طبیعی بود که قاتل ها مشکل روانی داشتند. یه جاهایی از فیلم واقعا قلبم به تالاپ تولوپ میفتاد و تو یه سکانس واقعا اشکم دراومد :(  اگه روحیه حساس دارید کلا این سریال رو نبینید. این نکته رو هم بگم که اگه خواستین ببینید با خیال راحت می تونید خانوادگی تماشاش کنید و اینم حتما می دونید که سریال های جنایی مال بچه های زیر پونزده سال نیست حداقل!

فضای تیره سریال قابل درک بود ولی من واقعا ترجیح میدم رنگ ها مثل زندگی عادی، معمولی نمایش داده بشه و خودِ اتفاقات فضایِ کل سریال رو به سمت تیرگی ببره! البته خب گاهی اینجوری هم خوبه و بعضی وقت ها نیازِ کاره.

دیالوگ ها خیلی خوب بودن.

از پایان سریال هم دیگه نگم براتون که پایان از این خوب تر به نظرم نمی رسید :)

و اما در مورد زخمِ صورتِ جانگ هیوک! والا بیشتر به یه جای زخم پنج روزه می خورد تا پنج ساله! بس که خونین و تازه بود :/ کلا این تازگیش رو اعصابم بود.

بعضی اتفاقات کوچیک هم بود که باعث ضعف سریال شده بود که ممکنه خیلی مهم نباشن ولی وقتی تعدادشون زیاد می شه اذیت کننده است دیگه.

یه چیز قابل توجه هم که داشت ابن بود که اوایل چاسویونگ رو به خاطر اینکه یک پلیسِ زن بود تحویل نمی گرفتند و بهش کم محلی می کردند و باورش نداشتند تا اینکه تونست خودش رو ثابت بکنه اما نه با یک اتفاقِ خیلی ویژه، خودش کم کم به خودباوری رسید و اینجوری شد که بقیه هم ناخوداگاه قبولش کردند و نکته دیگه اینکه با اینکه رئیس گروه خودش یه زن بود اما تیپ مردانه ای داشت و انگار خودش رو همرنگ محیط کرده بود.

و یه چیز جالبِ دیگه تو سریال این بود که سکوتِ خودخواسته، حرف نزدن و کاری نکردن درست به همون اندازه حرف هایی که می زنیم و کارهایی که انجام می دیم می تونه رو زندگی بقیه و اتفاقاتی که میفته تاثیر بذاره.

+ شرلوکِ باهوشِ مغرور هم شاید یه همچین اختلالی داشته :دی

تو این دنیا خدا هیچکسو مجازات نمی کنه؛ ما پلیسا باید مجرم ها رو بگیریم و مجازاتشون کنیم!

 

+ این ضرب المثل رو شنیدی؟! ایمانه که بیماری ها رو خوب می کنه اما دکترا پولشو می گیرن.

- درسته مهمترین دارو اینه که بیمار خودش بخواد خوب بشه.

 

پرونده های آدم ربایی جنگ با زمانند... ما تو پرونده های آدم ربایی امیدمون رو از دست نمی دیم اما به هر حال اکثرا هیچ پیروزی ای وجود نداره چون آدم ربایی ضربه روحی بزرگی می زنه.

 

+ پرونده امروز چطور بود؟

- امروز کلی جنازه دیدم...

+ نمی تونی همینجوری بهشون بگی جنازه. اونا پسر، دختر و خانواده کسی بودن...

 

+ چرا اینقدر سخت روی این پرونده کار کردی؟ تو این شکلی نبودی!

- یاد یه حرف افتادم.

+ چه حرفی؟

- که ممکنه اون خانواده یه نفر باشه.

 

+ من باور دارم که شما اونو نکشتین

- لازم نیست باور داشته باشی. این حقیقته.

+یه چیزایی باور کردنشون خیلی سخته حتی اگه حقیقت داشته باشن.

 

انسان ها هر چیزی که دلشون بخواد می شنون و می بینن... و فقط چیزی رو که می بینند باور می کنند!

 

+ بهم بگو من آدم خوبیم؟ یا دقیقا برعکسشم؟ بهم بگو چی دیدی؟

- می گن انسان توسط غریزه درونیش کنترل می شه اما من اینطور فکر نمی کنم. ممکنه انسانی خوش قلب باشه ولی توی پلیدی ها خودشو غرق کنه در حالی که ممکنه کسی قلب شروری داشته باشه اما بتونه به اون غلبه کنه! بهتون می گم چی دیدم! من میل قلبی شما رو دیدم؛ میل قلبی به اینکه با شرارتی که درونتونه بجنگین و بهش غلبه کنین. اینکه یه نفر آدم خوبی باشه یا بد بستگی به انتخاب خودش داره.

 

۹۹/۰۶/۲۳
مهناز

نظرات  (۲)

جذاب بوده پس. خلاصه خیلی خوبی نوشتی مهناز. خوندنش دوست داشتنی بود برام. 

اگر دلم سریالی جنایی خواست، اینو میبینم. 

منم در مورد فضای تاریک باهات موافقم. 

پاسخ:
آره هیجان داشت. خدا رو شکر پس :) چون خیلی طولانی بود؛ انقدر از چیزای دیگه حرف نمی زنم که وقتی به معرفی فیلم می رسم حرف زدنم گل می کنه :دی باید یه کم کوتاه تر بنویسم.
:)

سکوتِ خودخواسته، حرف نزدن و کاری نکردن درست به همون اندازه حرف هایی که می زنیم و کارهایی که انجام می دیم می تونه رو زندگی بقیه و اتفاقاتی که میفته تاثیر بذاره.

خیلی این جمله قشنگ بود😘

پاسخ:
ممنونم ⁦^_^⁩

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">