You who came from the stars/ 2014
یک موجود فضایی برای تحقیق به زمین میاد اما دیگه نمی تونه به سیاره اش برگرده! چهار قرن از اون زمان می گذره و دومینجون به تنهایی روزگار می گذرونه. تنها کسی که از این راز خبر داره دوستِ وکیلشه؛ از معدود کسایی که تونسته اعتماد دومینجون رو جلب کنه. قراره یک اتفاقی بیفته و سیاره/ ستاره دومینجون به مدار زمین نزدیک بشه بنابراین دومینجون بی صبرانه منتظره تا به خونه اش برگرده اما دوباره دختری رو می بینه که شبیهِ عشقِ چهارصدسال پیششه :)
این سریال کلی جایزه برده و منم دوستش داشتم اما خیلی هم سریال بی عیب و نقصی نیست. جزئیات زیادی توش نادیده گرفته شده یا از چشم دور مونده مثلا اینکه سوار ماشین می شن و ما می بینیم هر کی کدوم طرف نشسته و تو سکانس بعدی برعکسه 0_O و کلا از این دست اتفاقات کم نبود. نمی دونم دقیقا به کارگردانیِ کار بر می گرده یا به تدوین یا هر دو ولی بالاخره ایراد، ایراده و به کل مجموعه برمی گرده [کاملا احساس کمبود دانش می کنم تو اینجور مواقع. دلم می خواد یه چیزایی بخونم تو این حوزه] ولی در مقابل، جلوه های ویژه سریال خیلی خوب بود. مخصوصا وقتایی که دو مینجون زمان رو نگه می داشت. روایت داستان کند نبود و طنزش هم خوب بود ولی پایان داستان رو اگرچه من دوست داشتم اما کلِ منطقِ فانتزیِ داستان و اون چهارصد سال رو زیر سوال برد :دی
و حرف آخر اینکه به نظرم بازی جو جی هیون خیلی پررنگ تر از کیم سو هیون بود. نه اینکه بازی کیم سو هیون بد بوده باشه ولی معمولی بود و انگار زیر سایه جو جی هیون بود. بازیش تو "ماه در آغوش خورشید" خیلی بهتر بود. حالا قراره ماه و خورشیدش رو این بار با زبان اصلی ببینم نمی دونم نظرم عوض می شه یا نه. کلا روزهای پیش رو قراره کیم سو هیون ببینم. چون سومین سریال معروفش یعنی "خوبه که خوب نباشی" رو هم دارم :) و عجیب اینکه با اینکه سریال های پررنگِ زیادی تو کارنامه اش نداره اما خیلی معروف و محبوبه.
اینم بگم که من نه گرفتارِ شخصیتِ مردِ اول شدم نه دومی... نه نه نه نه نه... من عاشقِ اون دادستانِ صبور، بااخلاق، مسئولیت پذیر و باهوشِ داستان بودم و بدین گونه کراش لطیفی در دلم جوانه زد :دی
پخش شدن آهنگ آن شرلی در یکی از سکانس ها، نوستالژیطور لذت بخش بود.
_____________________________________________________________________________
- می دونین چرا مردم از مرگ وحشت دارن؟!... چون که بعدش فراموش می شن...چون که بعد از مرگشون دنیا عوض نمی شه و همه چی ثابت می مونه و دست آخر این اونان که از خاطره ها پاک می شن.
- تو زندگی با آزمایش های زیادی روبه رو می شیم؛ فکر کنم خدا این آزمایش ها رو جلومون می ذاره تا دوست و دشمن های واقعی و تقلبیو تشخیص بدیم.
- از دید یه بیگانهی فضایی، زندگی زمینی ها رقت انگیز و پوچ به نظر می رسید تا وقتی به مرگ فکر کردم اون وقت بود که فهمیدم. متوجه شدم هیچ کس تا ابد زنده نمی مونه... این، لحظه لحظه ی زندگیه که مهمترین بخشِ حیاته. به خاطر همینه که با وجود مقدر بودن سرنوشت، بازم می تونی خوشحال و شاد باشی... به خاطر همینه که می تونی تو لحظه زندگی کنی... خیلی ساده است اما زمان زیادی طول کشید تا درکش کردم.
- عشق می تونه موذی باشه و همیشه اونی که بهش ایمان نداره پیش خودش احساس قوت بیشتری می کنه!
- می دونی بدترین نوعِ مثلث عشقی کدومه؟! مثلث عشقی با دختری که تو یاد و خاطره طرف مقابله! اگه تو زندگی واقعی بود، می تونستم بفهمم کیه... می تونستم باهاش رو در رو بجنگم اما وقتی یاد و خاطره اش تو ذهنت باشه، چطوری می تونم شکستش بدم!
- چرا جوابشو نمی دی؟... شاید واقعا حرفی برای گفتن داره. انقدر سخته جواب این گوشیِ لعنتی رو بدی؟!! انقدر سخته جواب پیامکشو بدی؟ اون بیچاره ای که چشم انتظاره چی می شه؟... رو اعصابه؟ مگه ازت خواسته بری کشور یا زندگیشو نجات بدی؟!!
من اولین سریالی که از کیم سو هیون دیدم dream high بود و اصن از همون موقع روش کراش زدم. خیلی خوب صحنه های گریه رو بازی میکنه ولی شخصیت های جدی و خشک مثل همین شخصیت اینجا و شخصیتش توی اشکالی نداره خوب نباشی به نظرم خیلی بازیگری لازم نداره یه ادم خشک ولی هرچی شخصیتت روانی تر باشه سخت تر میشه (شایدم اشتباه میکنم نمیدونم)
شخصیت جو جی هیون توی این سریال با شخصیتش توی سریال دریاچه نیلگون خیلی شبیه اگه اینو دوست داشتی اونم ببین
در ضمن اون دوست وکیلش که بجای باباش جا زده بود هم توی اشکالی نداره خوب نباشی هست خیلی دوست داشتنیه توی هر دو جا روی اون کراش نزدی؟ :))
در مورد پایان سریال به نظر منم زیر سوال برد فرضیه شون رو، گاف های توی خود سریالو اصلا یادم نیس