شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی
شنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۴۰ ب.ظ

قرنطینگاری

منم به تمرین عکاسی چارلی و نورا پیوستم :)

دوربین گوشیم چندان تعریفی نداره ولی می شه باهاش عکس گرفت :)

عکس ها به همین پست اضافه می شود.

۱. یک چیز زرد 

            

مدت ها پیش با لاکی که نزدیک بود خشک بشه رنگش کردم؛ استفاده بهینه:)

۲. آسمان صبح

            

ساعت یازده نیز صبح محسوب می شود؛ آسمانی سفید بعد از بارش برف بهاری؛ به وقت نوزده فروردین.

 ۳. چراغ های شهر

           

با اینکه فکر نمی کردم خوب بشه ولی همچین به دلم نشسته.

۴. کفش ها

           

اولش سوژه، کتونی های خودم بود. بعد دیدم خیلی خشک و خالی شده از اول دست به کار شدم.

۵. ابرها

             

شاید نزدیک هفتاد تا عکس گرفته بودم. خیلی منتظر نور شدم به خاطرش.

۶. ضد نور

           

پیشنهاد گلی بود :)

۸. چای

           

۹. عکاسی از بالا به پایین

           

۱۲. کتاب ها

           

از شاهنامه ام براتون رونمایی کردم :) بوستان رنگ لیمویی جلدش خیلی قشنگتره؛ طفلی یکم بدعکسه برعکس دوستش :)

۱۳. الگو

           

۱۴. از یک زاویه باز

          

۱۵. از یک زاویه بسته

          

اولش یه چیز دیگه مدنظرم بود، سنگا کم اومد :دی دیدم یه جوری شبیه تابلو شده به همین رضایت دادم.

۱۶. سیاه و سفید

          

 

          

 فکر می کردم باید از چیزای سیاه و سفید عکس بگیریم که نتیجه شد عکس اول. دلم نیومد نذارمش اینجا. بعد دیدم نه گویا قضیه یه چیز دیگه است! تازه برا عکس اول دو روز در کمین مورچه ها بودم که به قندی که براشون تله گذاشته بودم حمله کنند که ناکام موندم :دی یا قنده طبیعی نبود یا مورچه ها باهوش بودن. می دونستن دامه :دی

۱۷. عشق

          

سر این عکس انقدر خندیدن که هم دست و بال خودشون لرزید هم دستای من :)))

۱۸. بافت

          

۱۹. یک گوشه

          

۲۰. یک در

         

چیز خاصی به نظرم نرسید بنابراین به این آبی زیبای چند ماه پیش رضایت بدین لطفا.

۲۱. اسباب بازی

          

۲۲. خیلی رنگارنگ

          

 نور... 

۲۳. یک چیز سبز

        

۲۵. بعد از تاریکی

       

۲۷. گل ها

        

۳۰. انتخاب عکاس

       

 و بالاخره تقریبا تموم شد. این عکسا رو هم حدود دو هفته پیش گرفتم ولی هی فرصت نمی شد و تنبلی می کردم.

۹۹/۰۳/۲۴
مهناز

نظرات  (۲۳)

خوشبحالتون که برف دارین 😭😭

پاسخ:
:)) برای ما خوبه ولی برای زمینای کشاورزی و درخت هایی که شکوفه زدن، نه!

وای خدایا

چقد خوشحالم که تو هم پیوستی.... خوش پیوستی و خرسندمان نومودی

 

زرد :) قشنگ :)

 

آسمون صبح: برف بهاری نگرانم میکنه. چون همیشه از بچگی اگر بهار برف میومد میگفتیم الان گردو های درخت گردوهای دایی هام میسوزه.

سرما تو بهار میوه های بهاری ردو میسوزونه دیگه....

 

نشست برف حتی؟ یا فقط بارید؟ 

پاسخ:
مچکررررررم :))
:)
آره. اینجا هم بارش برف تو این وقت سال خیلی ها رو نگران می کنه!
نشست. نزدیک هشت سانت.

 وااااو

8 سانت 

پاسخ:
بلی :)
۱۹ فروردين ۹۹ ، ۱۷:۲۲ عاشق بارون... ⠀

8 سانت؟؟ ما تو زمستون هم برف 8 سانت نشسته نداریم!

آسمان صبح امروزِ ما همینجوری بود! از صبح تا الان حتی! یه دست ابری و بارونی! :)

پاسخ:
آره! هوای اینجا به متغیر بودنش معروفه :دی
غم آگین کننده است.

مهناز عکس اولت میوه‌ی کاجه؟

ما چند وقت پیش برداشتیم چند تاشونو سبز کردیم من برا یک چیز سبز داشتم به اونا فکر می‌کردم :))

پاسخ:
نه. میوه سروه. من خیلی دوستش دارم. 
خیلیم عالی. پس می بینیمش ⁦^_^⁩ 
با رنگ خاصی رنگش می کنید؟

خو اینطور که دلمون گرفت ...

 

ایشالله روزای بعدی چالش ! :)

پاسخ:
ان شاالله که خدا حواسش هست به اونایی که نونشون وابسته به زمین های کشاورزیه ؛)

:)

صبح های بهاری این چند روزه اینجا اونقدر زیباست  که دیوانه کننده ست. نورها از پشت ابرها زنده و شادابند. اینجا بارونه. گاهی هم آفتاب می شه. نمی دونم شما کدوم شهرید که برف داشتید! اونم هشت سانت!

پاسخ:
دیوانه کننده تر می شه وقتی نور باشه و نشه بری بیرون :( کاش این روزا زودتر بگذرند و نفس های عمیق پر لذت بکشیم.
اینجام سه چهار روز بود هوا آفتابی بود از دیروز ابری شد و امروزم که برف.
هشتو تخمینی گفتم ولی قطعا از شش بیشتر بود و از ده کمتر .
یکی از شهرهای شمال غربی کشور :)

آهان

والا منم یه بار با لاک رنگ کردم ولی یه سری جوگیر شدیم خانوادگی، اسپری سبز گرفتیم رنگ کردیم چند تا رو!

پاسخ:
چه خوش ذوقید خانوادگی😍

چه تعبیر قشنگی ... واقعا کیف کردم 

 

خدا خدای همه ست !

 

خدا پشت و پناهتون :)

پاسخ:
 :)
ممنون. پشت و پناه همه.

عکس اولیه چه باحال بود. تاحالا به رنگ کردن این چیزا فکر نکرده بودم!

پاسخ:
⁦^_^⁩ یه روزی این کارو بکنید.
خیلی تزئینی اند :) 

منتظر بقیه اش هستیم😊

پاسخ:
ان شاالله :)

مهناز عزیزم؟ چرا بقیه عکسا رو نمیذاری؟ 

پاسخ:
نور می خوام... نور... :) فعلا منتظرم.
بعضیهاشم احتمالا نتونم بگیرم.

چ جذابههههه^...^

واااعاااای 8 سانت برففففف...0_0

هنوز هم نشسته؟

پاسخ:
:)
نه؛ دو روز بود. بعد دیگه آب شد. الان هوا ابری و بارونیه.

یک زاویه باز و بسته ات چرا انقد خوبه :)) اون کوزه هه کوچولو عه؟ چقدر بانمکه.

عکس عشق لبخند نشوند رو لبم. حس جالبی داشت. با اینکه ماجراش رو نمیدونم.

یک در چقد دوس داشتنیه.

و خیلی رنگارنگ واقعا هوشمندانه بود. خیلی خیلی محشره دختر.

پاسخ:
مچکرم :) آره ارتفاعش شاید حدود شش سانت باشه. 

خوشحال شدم :) ماجراش که خب قرار بود تصویر، نگاهمون به عشق رو بگه. منم مصداقی از دو تا آدم متفاوت با شکل ظاهری متفاوت و اخلاق (تار و پود) متفاوت رو به این شکل نشون دادم که عشق به هم گرهشون می زنه و با هم یکی می شن در صورتی که هنوز دو تا آدم متفاوتن اما همو با ویژگی خای متفاوت پذیرفتن.

:)))

البته عکسوخیلی خوب نگرفتم ولی تعریفت بابت سوژه رو می پذیرم و خیلی مچکرم ⁦❤️⁩

وااای مهنننازخوبم

عالی بودن که

پاسخ:
ممنوووونم نگار

خدا ننه رو حفظ کنه.چه خوبه لباسشون

پاسخ:
مرسی. خدا دوست داشتنی های قلب تو رو هم حفظ کنه. آمین.

:)

من تقریبا به هیچ‌کدوم از ابرها از جمله ابرهای خودم هیچ حسی نداشتم. ولی از ابرهای شما خوشم اومد.

یک در و زاویه بازتون هم خیلی خوبه. من خودم اگر بیرون می‌رفتم سعی می‌کردم همچین دری پیدا کنم. (:

اما اما اما... از همشون بیشتر چای دوست‌داشتنیه. خیلی خیلی خیلی خوبه. *_* قدر اون دست‌ها رو بدونید. (:

پاسخ:
خیلی ممنون :) ولی الان به عکسهاتون که نگاه کردم ابراتون خیلی خوب بودن که. یه شکل باشکوهی.
شرمنده می نمایید :))
چشششششم ^_^
۱۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۵:۴۰ عاشق بارون... ⠀

فکر کردم منصرف شدی از ادامه‌اش!‌ :)
تندیس کوچک‌ترین عکس‌های قرنطینگاری می‌رسه به تو! :)) دیگه باید به تو بگم یکم بزرگ‌ترشون می‌کردی دختر! :)

قشنگن عکس‌هات! :) مخصوصاً اون چراغ‌های شهر حس عجیب و خوب و خاطره‌انگیزی داره. :)

پاسخ:
اعتراف می کنم که یه مدت دلم می خواست بی خیالش بشم اما جلوی خودمو گرفتم :)
تندیس را می پذیرد و بعد عکس ها را کمی بزرگتر می کند ؛)))
خیلییی ممنون. قشنگی از خودتونه :)
شاید خیلی خوب نشده باشه ولی من واقعا فکر نمی کردم تا این حد هم خوب بشه.

ابر‌هاتون چقدر قشنگ شدن D: اون پرتوهای نور که از لای ابر‌ها تابیدن خیلی زیبا به تصویر اومده :)

چای و ضدّنورتون هم خیلی حس خوبی بهم دادن :)

موفق باشید :))

پاسخ:
پس خدا رو شکر این همه انتظار یه نتیجه ای داشته :) ممنونم.
شما هم به من حس خوبی دادین :)
مچکرم شما هم همینطور ؛)

داشتم کامنتای پست شکرگزاریم رو می‌خوندم، اونجا که گفته بودیم قرنطینگاری رو تموم نکردیم یادم افتاد خیلی وقته سر نزدم به این پستت! همون موقع که کامنت گذاشتی هم یادم افتادها، ولی باز یادم رفت :/

خلاصه که اومدم و یه تعداد عکس قشنگ دیدم یه دفعه ^_^

مخصوصا اینا رو دوست داشتم: ضد نور، چای، زاویه باز، سیاه سفید (همون اولیه، این برداشتت از سیاه سفید اتفاقا به نظرم خاصه و نتیجه‌شم جالب شده!)، یک در و خیلی رنگارنگ :)

پاسخ:
این عکسا هم به صورت خاص دوستت دارن :))
راستش پنهان نمی کنم که چقدر ذوق زده شدم بابت تعریفت از عکس سیاه و سفیدم :)) خیلی طفلی بود.
بسیار بسیار مچکر از کامنتت و تعریفات💛
۲۵ خرداد ۹۹ ، ۰۱:۴۶ عاشق بارون... ⠀

خسته نباشی! به سلامتی! :))

پاسخ:
ممنوووونم :)))
دیر تموم شد ولی تموم شد🤭

خوشبحالت که تموم کردییی ! من عکس ضدنورتو از همه بیشتر دوست داشتم. 

منم هی یادم میره این پستو بذارم. برم عکساشو اپلود کنم ... 

پاسخ:
:) برام جالب بود که این عکسو دوست تر داشتی.
آدم تا وقتی یه چیزی رو ناتموم گذاشته همیشه یه گوشه ذهنش هر چند کوچیک بهش مشغوله از این جهت دیگه به آرامش رسیدم ؛)
تو هم زودتر آپلودشون کن، تماشاشون کنیم.

چه کار خوبی کردی که این عکسها رو گذاشتی

لذت بردیم.

پاسخ:
نوش جون چشمهاتون ^_^
امیدوارم تا این حد خوب بوده باشه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">