شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی
شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۸، ۰۳:۰۳ ب.ظ

دو کتاب رها شده...

هرمان هسه و شادمانی های کوچک: بذارید اعتراف کنم که توی خواب دیده بودمش :) و همین که تو کتابخونه چشمم بهش افتاد برش داشتم :دی اومدم خونه یه کم از پیشگفتارش خوندم و یه ورقی زدمش و دیگه بیشتر از این حوصله ام نکشید. کتاب برای اونایی خوبه که هرمان هسه از نویسنده های مورد علاقشونه. من هیچ کتابی ازش نخوندم و حس خاصی نسبت بهش ندارم. از مکاتبات هسه و خاطراتش و اشعارش و ... تو کتاب آورده شده.

وقت نویس: چند وقت پیش می خواستم بخونمش که خوشم نیومد و از همون وقت تو پیش نویسا ذخیره اش کرده بودم که دیدم الان فرصت مناسبیه راجع بهش بگم؛ بیست صفحه ازش خوندم و دیگه نتونستم ادامه بدم! و فعلا  دلم نمی خواد هیچ کتابی از میچ آلبوم بخونم. حس می کردم اندکی بچگانه اول و پایان کتاب به هم مربوط شده؛ آخه دو صفحه آخرشم خوندم :دی از اون داستانای کلید اسراری! 

۹۸/۱۲/۰۳
مهناز

نظرات  (۳)

جالبه که کتابو توی خواب دیدی ولی بهت حال نداده :))

پاسخ:
آره واقعا. بدجوری تو ذوقم خورد😁 یه انتظار دیگه ای ازش داشتم!

هرمان هسه خودش کسالت‌آوره چه برسه به کتابی در موردش :)))) البته من لحن آرومشو دوست دارما، ولی قبول دارم ملال‌آوره

 

 

پاسخ:
پس کلا نرم طرفش 😁

راستش منم زیاد باهاش اشنا نیستم اما کتاب دمیان رو تو باغ کتاب دیدم و چندصفحه اول کتاب توجهمو جلب کرد و خریدمش و خوشم اومد ازش...

پاسخ:
آره ممکنه این کتابی که من خوندم خوب نبوده باشه یا مطابق با سلیقه من نبوده باشه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">