من پیش از تو/ جوجو مویز
اولین اتفاق شوکه کننده ای که باهاش مواجه شدم با دیدن عکس جوجومویز در پشت جلد بود!!! تمام تصوراتم بر باد رفت! من فکر می کردم جوجو مویز یک مرده 🤦
و اما از اونجایی که همیشه دقیقه نودی کتاب می خونم. تو وقت اضافه نتونستم تمومش کنم چون تو تاکسی تمام حواسم متوجه دست و بینی یخ زده ام بود و از طرفی راننده آهنگ ترکی استانبولی گذاشته بود. بنابراین بیست صفحه پایانی رو از رو عکسایی که گرفته بودم، خوندم😁
خب باید بگم که داستان شروع اندکی گیج کننده ای داشت و در ادامه حس می کردم اون وقتایی که باید توضیحاتش بیشتر باشه، نیست و برعکسش اتفاقات یا مکالمه هایی که می تونست حجم کوتاهی رو به خودش اختصاص بده، زیاده. مثلا در اوج داستان بدون اینکه خیلی بهش پرداخته بشه، یهو چند صفحه بعد متوجه می شدیم ویل و لو با هم کنار اومدند o_0 برای همین حس می کنم اون جوری که باید پختگی لازم رو نداشت اما نمی تونم بگم داستان رو دوست نداشتم. منو یاد فیلمintouchables می انداخت که نسخه کاملشو دان کردم ولی فعلا بهش دسترسی ندارم. هر چند فقط در نوع اتفاقی که باهاش مواجهند به هم شبیهند.
این که تو چند قسمت راوی عوض می شد، برام جالب بود.
و اما اون قسمتی که دوستش دارم، یکی اولین مواجهه دو شخصیت اصلی با همه و اون یکی رقص دو نفرشون.
اینم بگم که انتخاب ویل رو درک می کردم هر چند با دین مغایره.
فیلمشم دارم که فعلا داره گوشه کامپیوتر خاک می خوره :(
من هنوز کتابشو نخوندم. ولی حدس میزنم این چیزایی که میگی بخاطر سانسور اتفاق افتاده باشه. اینتاچبلز همونه که یه مرد پولدار ویلچر نشینه و یه پرستاری میگیره که اونو از افسردگی در میاره؟ یا اشتباه میکنم؟