شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی

اگه از کارهای نویسنده های سوئدی خوشتون میاد که احتمالا این اثر رو هم دوست خواهید داشت. هر چند آدم یه جاهایی واقعا احساس می کنه این آثار خیلی شبیه همند. انگار طرز فکر نویسنده هاشون خیلی شبیه همه و گویا  همشون عاشق ماجراجویی و پیرمرد و پیرزن هان :) و دیگه اینکه همشون می گن از زندگیت لذت ببر.

اما درباره عنوان؛ عنوان سوئدیش کوتاه بوده؛ «قهوه و سرقت» ولی این «پیرزنی...» عنوان انگلیسیشه که خود نویسنده هم دوسش داره.

خب بریم سراغ داستان؛ سه تا پیرزن و دو تا پیرمرد که تو یه آسایشگاه سالمندان هستند وقتی نمی تونند قوانین خشک و سرسختانه اونجا رو تحمل بکنند از اون جا فرار می کنند و بعد نقشه می ریزند که سرقتی انجام بدن تا دستگیر و راهی زندان بشن چون وضع زندان و زندانی ها خیلی بهتر از آسایشگاه و سالمنداست :)

در کل کتاب خوبی بود و می تونه تلنگر خوبی هم باشه و خدایا با چه سرعتی خوندمش!

هر پنج تا شخصیت بسیار دوست داشتنی بودند. مارتا، مغز، کریستینا، شن کش و آنا گرتا.

کاملا قابلیت تبدیل شدن به فیلم رو داره. یادمه یه همچین فیلمی دیدم ولی اسمش یادم نمیاد.

 و اما قسمت مورد علاقه ام هم همونجایی بود که داشتن می رفتن پول آماده رو بردارن؛ همون خلاف نهایی :)) چقدر خندیدم اینجا :))

 و بعدشم کاری که تو هتل کردن و تو موزه :) 

+ بعدا نوشت: یه جایی از کتاب سه شخصیت دارن با هم گفتگو می کنن واصلا شن کش حضور نداره و در یک جا و مکان دیگه است بعد یهو همون صحنه به سخن میاد و مزه پرانی می کنه :/ نمی دونم حواس نویسنده پرت بوده یا مترجم! و جالب اینجاست اگه اسم شخصیت هم اشتباه نوشته شده باشه بازم اون شوخی ها فقط مال شخصیت شن کش بود!

_____________________________________________________________

- دعای لبهای مومن را بشنو.

-  آدم باید با این زندگی بسازد، هیچ وقت هیچ چیز کامل نیست.

- زندگی واقعی هم همینطوره؛ کسایی که هیچی نمی دونن برای اون هایی که خیلی می دونن تصمیم گیری می کنن.

- حالا چون جامعه پیشرفت می کنه دلیل نمی شه فکر کنیم بهتر می شه؛ همیشه هم اینطور نیست.

۹۸/۰۸/۰۶
مهناز

نظرات  (۶)

وقتی کتاب رو خوندم .جمله آخرت رو تو اینستا پست گذاشته بودم. 

کتاب بدی نبود من سخت خوندمش اوایلش برام جذاب نبود

پاسخ:
:)
آره قبول دارم یه کم اوایلش جذابیت خیلی زیادی نداشت ولی کم کم بهتر شد. فقط من یه کم حس تکرار بهم دست می داد. به این نتیجه رسیدم که آثار سوئدی رو یه کم با فاصله از هم بخونیم بهتره :)

آره واقعا!

من فقط سه تاشونو میشناسم که کتابای اینجوری درباره پیرزن پیرمردا نوشتن! بقیه‌شونم بریم ببینیم =)

خوشبحالت که خوندی. من دوبار از کتابخونه گرفتمش و نخونده پس دادم. باید قبل ازینکه طلسم بشه بخونمش :)

پاسخ:
منم سه تا ؛)
 سه روزه خوندم و الا موقع تحویل دادنش بود. دقیقه نودی خوندمش در واقع!
بخون و نظرتو بگو :))
الان یادم افتاد یه نکته ای جا مونده که به متن اضافه بکنم!!! :/

همش واسه خوندن یا نخوندنش دودلم.

البته از نثر سوئدی خوشم اومد با کتاب های بک من. اما حس میکنم همونقدر خوندن آثارشون کافی بود برام. اونقدر عاشقش نشدم که خیلی مشتاق خوندن بقیش بشم. اما خب نثریه که یه حالتِ آرامش بخشی داره. امنیت روانی میده به آدم به خاطر اینکه شخصیت هاش یه سری اصول رو قبول دارن و زندگی شون یه اصولی داره بالاخره و طنز های داستان هاشون، از فرهنگ ما دور نیست. بعضی کتابها رو میخونم، طنز داستانشون انقدر دوره از فرهنگمون که خندم نمیگیره اصلا. یا ضرب المثل ها یا کنایه هاشونو متوجه نمیشم.

پاسخ:
من دوستش داشتم. عاشق این نقشه کشیدناشون بودم :) و اینکه اینا هم واقعا یه اصولایی داشتن یرا خودشون :)
چقدر خوب گفتی راجع به آرامش بخش بودن و امنیت روانی دادنشون. 
طنزش هم معمولی بود تقریباً، ولی یه جاهایی اوج می گرفت. اونجا که طنز موقعیت داشت بامزه تر می شد.
و اینکه چون اون جوری که گفتی عاشق کارای بکمن نشدی، نمی دونم توصیه کنم بخونی یا نه.

این یه جلد دومم داره نه؟

فک کنم جلد دومشو برا دوستم از نمایشگاه کتاب گرفته بودم و چند روز بعد تو فاصله‌ای که منتظرش بودم چند فصلشو خوندم :)) 

پاسخ:
آره. جلد اول اونقدر موفق بوده که تصمیم گرفته جلد دومم بنویسه و خوشبختانه تو ایران ترجمه هم شده، فعلا پاش به کتابخونه ما نرسیده :(
خوش به حال دوستت. دوست دارم بدونم اینبار این آتیش پاره های مسن می خوان چیکار کنن :)
اسم گذاری هاشون خیلی بانمک بود. فکر کن اسم خودشونو گذاشته بودن باند بازنشسته ها، اسم ماشینشونو تهدید سبز :)))))))
خوب بود حالا اون چند فصل؟

آره بامزه بود. ولی راستش چیزی درست یادم نمونده :)) 

پاسخ:
متوجهم :))

فک کنم چون سوئد جمعیتش مسنه مخاطب مسن هم بیشتر داره که ازین کتابا مینویسن. حسابی سوئدی خون شدیا 😉

پاسخ:
آخه فقط هم برا مسنا جذاب نیست :)
اوهوم. فکر می کنم چون سوئدی ها علاوه بر جذاب بودن داستاناشون عاشق پایان های خوشن. چیزی که من باهاش کیف می کنم. پر از امیدن.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">