شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی

   

 کتاب خوبی بود. اگه بخوام یه خلاصه جمع و جور بگم، می گم: بریت ماری تصمیم می گیرد که برای خودش زندگی بکند.

در واقع کتاب یک جورهایی ادامه کتاب "مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است" بود؛ ادامه زندگی یکی از شخصیت های کتاب به اسم بریت ماری. بریت ماری که همیشه برای خاطر بقیه زندگی کرده این بار تصمیم جدیدی می گیره؛ اون تصمیم می گیره شغلی برای خودش پیدا بکنه و پاش می رسه به بورگ؛ روستایی که همه چیز در اون تعطیل شده به غیر از پیتزافروشی و فوتبال. اوضاع اونجا خوب نیست؛ خیلی از اهالی تصمیم دارند تا خونه هاشون رو بفروشند و از اونجا برند. بچه های نوجوون روستا تفریحشون فوتباله و از قضا قراره مسابقات محلیی برگزار بشه اما این بچه ها برای تیم شدن به خیلی چیزهای دیگه هم نیاز دارن! کلا اینکه اینجوری از فوتبال و تیم های فوتبالی حرف زده بود، برام جالب ترش کرده بود. ولی واقعا دوست دارم با فردریک بکمن بشینم راجع به چلسی یه کم بحث بکنیم و یه چیزایی این وسط روشن شه :دی

اسپویل: اونجایی از داستان که بریت ماری توپو شوت کرد، دقیقا یادم نیست اما دلم خواست همون لحظه محکم بغلش کنم.

یه نکته دیگه اینکه به نظرم "بریت ماری اینجا بود" بسیار بسیار شبیه کتاب اول فردریک بکمن یعنی "مردی به نام اوه" است. شخصیت یکی یک پیرمرده و دیگری یک پیرزن. هر دو تنهان و هر دو در ظاهر کمی حشک و بیش از حد مقرراتی به نظر می رسن اما وقتی آدم های دور و برشون باهاشون معاشرت می کنند، متوجه مهربونی و شخصیت دوست داشتنی اون ها می شن...ولی هر کی اوه رو خونده احتمالا از بریت ماری هم خوشش بیاد هر چند کتاب بریت ماری... به گرد پای اوه هم نمی رسه :)

کاری به ناشرهای کتاب های بکمن ندارم؛ بیشتر توجهم روی مترجم هاست! من "مردی به نام اوه" رو با ترجمه "فرناز تیمورازف" خوندم و بسیار دلنشین بود و از روی دو نسخه انگلیسی و آلمانی ترجمه شده بود و با متن سوئدی هم یه جورایی مقایسه شده بود و به نظرم خیلی خوب بود؛ با ترجمه دیگه ای مقایسه نکردم. "مادربزرگ..." رو با ترجمه "حسین تهرانی خوندم" و در مقایسه با ترجمه "نیلوفر خوش زبان" بهتر بود. "بریت ماری" رو باز هم با ترجمه "فرناز تیمورازف" خوندم و در مقایسه با ترجمه "حسین تهرانی" بهتر بود. انتخاب با خودتون :) و به نظرم حتما اگه می خواید از بکمن بخونید به ترتیبِ انتشارِ آثارش، مطالعه اتون رو شروع بکنید.

________________________________________________________________________

- فوتبال ورزشی منحصر به فرد است چون از کسی نمی خواهد دوستش داشته باشد، او را وادار به دوست داشتن می کند.

- فوتبال را دوست دارید چون این حس غریزی است. وقتی توپی توی خیابان جلوی پایتان قل بخورد، شوتش می کنید چون دوست داشتن فوتبال درست مثل عاشق شدن است. نمی دانید چطور در برابرش مقاومت کنید.

- تمام ازدواج ها یک بعد تاریک دارند چون تمام آدم ها نقطه ضعف هایی دارند. تمام کسانی که با یک نفر دیگر زندگی می کنند یاد می گیرند به طریقی با نقطه ضعف های آن ها کنار بیایند. مثلا می توانید جوری به این قضیه نگاه بکنید که به یک مبل خیلی سنگین نگاه می کنید و یاد می گیرید که فقط دور و برش را تمیز کنید؛ برای اینکه ظاهری گول زننده را حفظ کنید. معلوم است که می دانید زیر آن جنس کثیف است اما یاد می گیرید تا وقتی مهمان ها متوجهش نشده اند شما هم به روی خودتان نیاورید و روزی یک نفر آن مبل را جابه جا می کند بدون اینکه ازش خواسته باشید و همه چیز نمایان می شود. کثیفی و خراش ها، خرابی های روی پارکت و آن موقع دیگر خیلی دیر است.

- مغز انسان توانایی خارق العاده ای در بازسازی خاطرات و آن هم چنان به وضوح دارد که دیگر اعضای بدن می توانند در آن واحد توانشان را از دست بدهند.

- چیزهای زیادی درونتان نهفته است که تا قبل از اینکه کشفشان کنید از وجودشان بی خبرید؛ اینکه قادر به انجام چه کارهایی هستیید؛ که چقدر شهامت دارید.

- به سن مشخصی که می رسید، تقریبا تمام سوال هایی که ذهنتان را به خود مشغول می کند، حول یک موضوع می گردد: باید چه جوری زندگی کرد.

-... آدم نمی تواند محیط و شرایط اطرافش را خودش تعیین کند اما می تواند در مورد کارهای خودش تصمیم بگیرد.

- مرگ نهایت ناتوانی است و ناتوانی نهایت ناامیدی.

  

۹۸/۰۴/۱۶
مهناز

نظرات  (۴)

اینکه میگه تمام ازدواج‌ها یک بعد تاریک دارند خیلی قشنگ بود. نه فقط در مورد طرف مقابل، بلکه خودمون گاهی بزرگتر که میشیم جنبه‌هایی از شخصیمون ( مخصوصاً چون زندگی مشترک شبیه کار گروهیه ) آشکار میشه و به اون بعد تاریک وجودمون پی میبریم.
پاسخ:
اهوم. حرفت درسته.
ایول خوب زدی تو کار بکمن ♡~♡
آقا شهرخرس رو هم بخونی باشه؟ رمانش بیشتر برای نوجوونا خوبه ولی دوست دادم نظر شما رو هم بدونم :)
معامله ی زندگی و هرروز راه خانه دور تر و دورتر می شود، دو داستان دیگه ی کوتاهشن. نظرت را درباره ی آن دو هم خواهانم :)
من خیلی بریت ماری رو دوست داشتم.یک کوچولویک از اوه بیشتر ؛) اینکه تمام کتابای بکمنو خوندم، بیشترین چیزی که متعجبم کرده، اینه که فردریک آقا چطور میتونه هم پیرزن باشه، هم پیرمرد باشه،هم مادر، هم نوجوون دختر و هم پسر. اونکه همه ی نویسنده ها این توانایی رو باید داشته باشن؛ اما بکمن توی یک جمله هایی پشت ادمو میلرزونه از اینکه چقدر درکش از قالب فردی که رفته توش بالاست! قبول نداری؟
+من یک مقایسه ی نسبی داشتم بین نشر میلکان و نون، و واقعا ترجمه ی میلکان بهتر بود :) و از خوندن بریت ماری میلکان واقعا راضیم ؛)
پاسخ:
:))))
گیرش بیارم می خونم حتما. هر کدوم از آثارشو که پیدا کنم، حتما می خونم و درباره اش می نویسم به خصوص با این تاکیدات :) این روزا انقدر پستام طولانی می شه که اصلا احتمال نمی دم کسی بخونه!
بلی می دانم :) احتمالا چون اوه رو بعدش خوندی ولی خوش به حالت که تونستی همه آثارشو بخونی. باریکلا.
اوهوم. موافقم باهات. عمیق ازشون حرف می زنه. انگار مثلا سالها اوه بوده یا ... البته تو نظر جامع تری می تونی داشته باشی. من باید یه کم بیشتر ازش بخونم.
+ این ترجمه از ترجمه حسین تهرانی بهتر بود ولی با ملیکان مقایسه نکردم. پس با این حساب احتمالا اونم خوب باشه چون چند جای دیگه هم از ترجمه خوب ملیکان خوندم.
حالا طرفدار کدوم تیمی؟! ؛)
و این که خوبی الان؟ امیدوارم که خوب باشی.
تو بنویس... کاری نداشته باش که همه متن بلند نمیخونن... اینجور موقع ها میگم اگه یکی دونفرم بخونن برام بسه، چون اون یکی دو نفر، مثل همه بی حوصله نبودن ؛) (نمیدونم درست توضیح دادم یا نه؟)
تیم فوتبال رو میگی؟ آممم. در کودکی به هوای یک پسرکی رئال مادریدی شدم. البته یه دلیل دیگه‌ش رونالدو بود :) تا اینکه رونالدو از رئال اومد بیرون و من الان موندم بی تیم ^-^ کمی راهنمایی بنمای ما را :)
متشکرررم :) شما خوبی؟
پاسخ:
توضیحت خوب بود. منم با خودم اینجوری می گم. ولی گاهی خودمم خسته می شم از پستای بلند بالام. برا همین حق می دم کسی نخونه :دی
اوهوم. خودت باید ببینی کدوم تیم و بازی کدومشون به دلت می شینه. کمی تا قسمتی بکمن طور: آن تیم تو را وادار خواهد کرد که دوستش داشته باشی ؛)
یکی از تیمای مورد علاقه من همین چلسی بود که تو اواخر کتاب اون شکلی اسمشو آورده بود بکمن :(
یکی از تیمای مورد علاقمم همین رئاله :)
خوب باشی. خدا رو شکر.
۱۷ تیر ۹۸ ، ۰۰:۰۴ پرتو کیانی
یادم باشه بخونمش ان شاءالله:)
ممنون از معرفی جانم^...^
پاسخ:
ان شالله :)
قربونِ شما *_^

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">