شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی

           

هر کجا فکر کردین اسپویل می شه، ادامه ندین! داستان دختر بچه هفت ساله و مادر بزرگ هفتاد و هفت ساله اش. السا دختربچه بسیار باهوشی است که پدر و مادرش از هم جدا شده اند و هر کدام دوباره ازدواج کرده اند. السا با مادرش زندگی می کند و ارتباط بسیار خوبی با مادربزرگش دارد. مادربزرگ برای او قصه تعریف می کند و او را با خود به دنیای خیال می برد؛ آن ها با هم به سرزمین تقریبا هنوز بیدار پرواز می کنند و مادربزرگ با استفاده از داستان های تخیلی مفاهیم خوبی را به السا یاد می دهد مثل توانایی نه گفتن، بخشندگی و ... حال السا قرار است ماموریت هایی را که مادربزرگ به عهده او گذاشته انجام دهد...و ما با آدم هایی آشنا می شویم؛ نمی شود از چهره ی هیچ کدام داستانی را که پشت سر گذاشته اند حدس زد... مثلا خودِ مادربزرگ در گذشته یک پزشک جسور بوده اما الان به گفته دیگران کارهایی از او سر می زند که شایسته او نیست! بقیه هم هر کدام داستان خودشان را دارند... 

داستان تا حدی معمولی شروع می شه بعد رفته رفته جذابیتش بیشتر می شه. طنز کتاب خیلی خوبه. السا عاشق هری پاتره و بر این باوره که کسی که این کتابها رو نخونده، به جای کتابهای خوب، رفته سراغ کتابای دیگه :دی اون سری فیلم های ارباب حلقه ها رو با مادربزرگش دیده، سوپرمن رو میشناسه، داستان ادیسه رو می دونه و حتی می دونه هاراگیری یعنی چی! چون یا کتاباشونو خونده یا فیلماشونو دیده و یا تو ویکی پدیا راجع بهشون مطالعه کرده (که من با این قسمتش یه خرده مشکل داشتم. چون راجع به هر چیزی که براش سوال پیش میومد به راحتی به ویکی پدیا مراجعه می کرد) در کل السا  عاشق قهرمان هاست. شخصیت و حرفای السا گاهی منو یاد شازده کوچولو مینداخت! بچه ها می تونند دنیا رو رنگی رنگی بکنن؛ می تونن تحمل غم ها رو آسونتر بکنند؛ می تونن بهت تلنگر بزنن و حتی در نقش یک روانشناس ظاهر بشن.

پاورقی های کتاب که در توضیح یک کلمه یا یک شخصیت بود، چندان رسا نبود به نظر من. مثلا کسی که فیلم ارباب حلقه ها رو دیده باشه وقتی در تعریف اُرگ بخونه: موجودی خیالی، پرخاشگر و بی شعور! چهره اش این شکلی می شه :// نمی دونم متن خودِ کتابه یا کارِ مترجمه ولی در کل خوب نبود! کتاب اغلاط املایی و نگارشی هم داشت ولی ترجمه اش رو دوست داشتم و تو یه مقایسه ( با یک نگاه سریع) با ترجمه نشر نون به نظرم این بهتر بود. اونایی که کتاب نوجوان دوست دارند و یا خودشون نوجواون فکر می کنم کتاب رو از بقیه آثار بکمن بیشتر دوست داشتن. برای من هم کتاب دوست داشتنی ای بود ولی همچنان معتقدم "مردی به نام اوه" کتاب دوست داشتنی تریه.

______________________________________________________________________

حالا من قسمت های مختلفی از کتاب رو دوست داشتم و مجبور شدم همه رو بنویسم ولی شما می تونید مثبتای قرمز رو بخونید ؛)

+ داشتن یک ابر قهرمان حق تمام کودکان هفت ساله است به همین راحتی و هر کس نظر دیگری داشته باشد عقلش درست کار نمی کند.

+ اگه آدم نمی تونه چیز بدی رو از ذهنش پاک کنه باید روی اون چیزهای خوب بپاشه.

+ مادربزرگ دروغ را روایت دیگری از واقعیت می نامد.

+ هیچ چیز آدم را بیشتر از این عصبانی نمی کند که شخصی باعث عصبانیتش شود و آنقدر معرفت نداشته باشد که حداقل یک آدمِ آشغال باشد :)

+ افرادی که هیچ وقت مورد تعقیب و آزار قرار نگرفته اند همیشه فکر می کنند برای این کار حتما دلیل خاصی وجود دارد و " اون ها که بی دلیل این کار  رو انجام نمی دن؟! حتما کاری کرده ای که اونها تحریک شده اند" این استدلال همیشگیشان است. انگار ظلم کردن لزوما دلیل می خواهد!

+ تمام هیولا ها از همان ابتدا هیولا نبوده اند. تعدادی از آن ها به خاطر غم و غصه هایشان هیولا شده اند.

+ با هم خیلی تفاوت داشتیم...

نه شما فقط به روش های مختلف آدم های متفاوتی بودید.

+ وقتی آدم عاشق یه نفر باشه تقسیم کردنش با نفر سوم خیلی مشکله.

+ خاص بودن که جنایت نیست. مادربزرگم همیشه می گفت فقط انسان های متفاوت قادرن دنیا رو تغییر بدن.

+ کمک کردن به کسی که نمی خواد به خودش کمک کنه سخته

کسی که بتونه به خودش کمک کنه به کمک دیگران نیازی نداره.

+ بزگترین نیروی مرگ در این نیست که جان کسی را می ستاند بلکه در این است که می تواند بازماندگان را به نقطه ای برساند که دیگر نخواهند به زندگی ادامه دهند.

+ ساکنین دنیای واقعی همیشه ادعا می کنند که با گذشت زمان از شدت غم و درد کاسته می شود ولی این موضوع حقیقت ندارد. غم و درد تغییر نمی کند  ولی اگر ما مجبور شویم تمام عمر آن ها را دنبال خودمان بکشانیم دیگر قادر نخواهیم بود هیچ چیز دیگری را تحمل کنیم آن وقت غم ما را کاملا زمین گیر می کند. پس آن ها را در یک چمدان بسته بندی می کنیم و دنبال جایی می گردیم که بتوانیم چمدان را آنجا بگذاریم.

+ با هیولاها نجنگ وگرنه خودت هم یکی از اون ها می شی. وقتی مدت زمانی به یه گودال عمیق نگاه کنی گودال هم به تو نگاه می کنه.

+ اگه آدم بخواد از شر بکن نکن ها خلاص شه باید از خودش مقاومت نشون بده و همون کاری رو انجام بده که خودش دوست داره.

+ این کشور حاضره میلیاردها خرج تسلیحات و هواپیماهای جنگی بکنه ولی وقتی سربازهایی که شاهد درد و رنج بودن به خونه برمی گردن هیچ کس پیدا نمی شه که حاضر باشه حتی پنج دقیقه به حرفای اون ها گوش کنه.... آدم ها باید بتونن داستان هاشونو تعریف کنن، السا، وگرنه خفه می شن.

+ حرف زدن درباره مرگ سخت است. از دست دادن یک نفر که آدم عاشق اوست سخت است.

+ جنگ قلب هر موجود زنده ای رو می شکنه.

+ آدم می خواهد دوستش داشته باشند، اگر نشد مورد ستایش قرار بگیرد، اگر نشد از او بترسند. اگر نشد از او متنفر باشند و او را تحقیر کنند. روح از خالی بودن گریزان است و می خواهد به هر قیمت که شده با دیگران ارتباط برقرار کند.

+ بعصی آدم ها می توانند با هم دوست باشند بدون اینکه حرف زیادی برای گفتن داشته باشند.

۹۸/۰۴/۱۳
مهناز

نظرات  (۱۲)

خوشحالم که بالاخره خوندیش :)
من هم مادربزرگ رو موردعلاقه ترین بکمنم میدونستم تا اینکه شهرخرس رو خوندم :)
راستش هرکس با روحیات و علاقه ی خودش از بین اثار بکمن انتخاب میکنه. مثلا من احساس میکنم چون مادربزرگ رو اول خوندم بعد بریت ماری و بعد اوه رو، اوه از همه به نظرم معمولی تره! آراستی دوتا داستان کوتاه هم داره بکمن یکی معامله زندگی یکی هرروز راه خانه دور تر و دورتر می شود. این دوتارو هم بخون حتما‌. راه خانه قوی تره ولی من معامله زندگی رو بیشتر دوست داشتم ؛) در مورد اقای تهرانی هم اینکه احساس میکنم مترجم قابلین ولی کارهاشون از بکمن رو دوست ندارم :(
مثلا یه مقایسه با ترجمه ی خانم خوش زبان:دلیل آوردن برای مرگ کار سختی است. از دست دادن کسی که دوستش داری از آن هم سخت تر.
در پایان:   :)
پاسخ:
خودمم :)
حتما سعی می کنم کتابای دیگه اش رو اگه پیدا کردم، بخونم!
حالا جدای از روحیه که خیلی تو لذت بردن از یه اثر دخیله، اون جوری که من حس کردم و متوجهش شدم، فکر می کنم "مردی به نام اوه" نسبت به دو تا کتاب "مادربزرگ..." و "بریت ماری (که راجع بهش خواهم نوشت) قوی تر و حتی شاید پخته تره! بریت ماری به تکرارِ ضعیف از اوه است که به نظرم حتی قابل قیاس با اوه هم نباشه! چون تو اول بریت ماری رو خوندی فکر می کنی اوه معمولیه در صورتی که دقیقا برعکسه! 
من اتفاقا اون قسمت های طنزش رو مقایسه کردم  مثلا مثل متن شماره چهار که به جای لفظ آشغال کلمه ای رو استفاده کرده بود که به نظرم بیشتر از طنزآمیز بودن حس بدی رو بهم منتقل کرد؛ من انتقال حس برام خیلی مهمه بخصوص اگه کتاب رگه هایی از طنز داشته باشه. برای  همین به نظرم این ترجمه بهتر اومد هر چند اوه رو مال نشر نون رو خوندم و دوستش هم داشتم! 
:)

دوسش نداشتم
پاسخ:
هوووووم! من شاید تا صفحه صد و چندم هیچ حسی بهش نداشتم!
کتابای دیگه بکمن هم خوندی؟!
چه معرفی خوب و کاملی :)
جمله‌هاش خیلی خوب بودن. 
البته تا یه مدت دلم نمیخواد آثار ترجمه بخونم، فارسی خونم کم شده D: امیدوارم بخونمش
پاسخ:
مچکرم. خودم که حس می کنم خیلی طولانی شده!
:)
من همیشه برعکسم! ان شاالله که فرصت خوندنش برات مهیا بشه.
بریت ماری رو خوندی شما؟
یا این تکرار ضعیف از اوه رو از نقد کافه بوک میگی؟
من اصلا قبول ندارم که بریت ماری یه تکرار ضعیف از اوه‌ست. دلیل نداره که چون هردو پیرن و این زنه و اون مرده بگیم اهااا اره این کپی اونه! بکمن خودشو تکرار نمیکنه.دغدغه ها، روحیات، خط داستانی، همه چیز بریت ماری با اوه فرق میکنه‌. حتی ویژگی اخلاقی شبیه به همی هم ندارن بریت ماری اوه با هم! 
به نظرم اوه معمولی نیست. به نظرم اوه دربرابر کتابای دیگه ی بکمن یکم کمتره خوبه! اول اوه رو نوشته، بعدمادربزرگو بعد بریت ماری بعد شهرخرس بعد مادربرابر شما. و به نظرم از نظر قدرت داستان نویسیش در هرکدوم از این ها بهتر و بهتر نوشته. استپ بای استپ. اصلا نمی دونم درست دارم تحلیل میکنم یا نه. ضمن اینکه در جایگاه نقد و اظهار نظر نیستم. صرفا دیدگاه منه ؛)
پاسخ:
بله اتفاقا همین دو روز پیش تمومش کردم و اگه نخونده بودم قطعا جرات چنین اظهار نظری رو به خودم نمی دادم. اثر روون و خوبی بود ولی خب قابل انکار نیست که واقعا تکرار اوه به شکلی ضعیف تره! من اصلا کافه بوک رو نخوندم. چون فعلا هیچ نقدی از بریت ماری نخوندم. من اول نظرات خودم رو می نویسم بعد میرم سراغ نقد و اگه چیز خاصی توجهم رو جلب کرد و یا یادم رفته بود به متنم اضافه بکنم، می نویسم و الا که سعی می کنم تاثیر پذیر نباشم. بله من با قاطعیتی که الان دارم می گم که بریت ماری اثریه که بسیار شبیه به اوه است! زن و مرد و پیر؟!!! من اصلا به این دو ویژگی چندان توجهی نکردم!  قرار نیست چون من نظرم با نظر شما متفاوته دلیل این تفاوت رو حدس بزنین! چرا اتفاقا بریت ماری اصولی داره شبیه به اصول اوه. یک زن مقرراتی که از بیرون سخت و زمخت و به نظر می رسه، کسی که آدم فکر نمی کنه دوست داشتنی و مهربون باشه درست مثل اوه. یک پیرزن که اعتقاداتش سال هاست به همون شکل باقی مونده مثلا به عنوان تمیزکننده از فاکسین و جوش شیرین استفاده می کنه. اوه ماشین خودش ساب رو داره و اعتقاداتی این چنینی. فرقشون این بودکه اوه عاشق شد و ازدواج کرد و بعد تنها شد اما بریت ماری به خاطر شرایطی که داشت مجبور شد ازدواج بکنه و زندگیش افتاد رو روال عادت و بعد تنها شد برای همین خواست خودش رو دوست داشته باشه! یه تفاوت های جزئی تو رفتاراشون دارن نمی گم دقیقا اونه. شاید تنها چیزی که تو داستان تا حدی متفاوت بود اضافه شدن فوتبال بود... من تعصبی رو آثار و یا خود بکمن ندارم. هر نویسنده ای ممکنه تو اثری کمی تا قسمتی خودش رو تکرار بکنه!
به هر حال این ها نظرات منه! خب چندین نفر دیگه هم همین نظرو داشتن! حالا دلیلی هم نداره چون این دیدگاه شماست بخواین به بقیه هم تحمیلش بکنین که نه نباید چنین نتیجه گیری ای کرد! من صرفا اون چیزی رو که حس کردم و متوجه شدم نوشتم. بله من سعی کردم آثار بکمن رو به ترتیب بخونم و اون چیزی که من حس کردم همین بود. شما می گین رفته رفته بهتر شده ولی من نمی تونم بپذیرم بریت ماری از اوه بهتره و یا شبیه به اوه نیست.
مچکر بابت نظراتت :)
من هنوز از بکمن چیزی نخوندم :)) یه دلیلش اینه که نمی‌تونم بین ترجمه‌ها انتخاب کنم :دی یه دلیل دیگه اینه که یهو معروف شده :)) دلیل دیگه اینه که کلی کتاب نخونده‌ی دیگه دارم :/
ولی به نظرم با مردی به نام اوه شروع کنم.
مرسی از خلاصه و جمله‌های منتخبت.

پاسخ:
وااااااااااااااو... یه کیسه پر دلیل! آقا یعنی لیستت از لیست صد و شصت و چند کتابیِ من سنگین تره؟! تازه از بکمن تو این لیست فقط اوه اش بود. بگو سنگین تره شاید روحم سبک شه!
آره به نظرم حتما با مردی به نام اوه شروع کن و اگه دوست داشتی ادامه بده. حالا به یهو معروف شدنش خیلی توجهی نکن. بالاخره یه کتاب ازش بخونی همه چی میاد دستت! گرم و صمیمی و ساده می نویسه! ازش خوشم میاد. یه نویسنده سوئدی دیگه که دوستش دارم یوناس یوناسونه که یکی دیگه از کتاباشو گرفتم نمی دونم چند روزه دیگه شروعش می کنم :)
قابل شما را نداشت ؛)
نه ناراحت نشو اخه من با خیلیا برخورد کردم که بریت ماری رو تکرار از اوه میدونستن :)
برای همون گفتم :)
خواهش میکنم :)
تابستونی پر از کتاب برایتان آرزومندیم ؛)
پاسخ:
دروغ چرا یه کم ناراحت شدم ولی همونجور هم الان دیگه نیستم و رفع شده :) چون لحن گفتار تو نوشته ها عموما خوب منتقل نمی شه بنابراین آدم ممکنه نوشته رو یه جور دیگه برداشت بکنه.
همچنین؛ پر از کتابها و اتفاقات خوب و هیجان انگیز.
 ماچ رو هر دو لپت :))))
شما هم مرا ببخشایید اگر تند رفتم.
نه بابا، زیر ده تا کتابه شاید :)) ولی خب چون نخونده موندن تو کتابخونه‌م می‌خوام اینا رو بخونم اول.
پاسخ:
دستمال کاغذی داری؟! ده تا؟! ده تا؟!! خوش به حالت. بگم بهت حسودیم شد، ناراحت می شی :دی
من هی لیست نوشتم هی رفتم کتابای خارج از لیست گرفتم خوندم نتیجه اش شده همین! اصلنشم تقصیر کتابائیه که وسوسوم کردن :/
ببین البته سوء تفاهم نشه، منم کللللیییی کتاب هست که می‌خوام بخونم و در لیست می‌نگنجد! ولی اینایی که الان دارمشون و نخوندمشون میشن مثلا ده تا :))
پاسخ:
اشک چشمانش را پاک کرده، از دلداریتان؟! تشکر کرده و لبخند می زند :)
حس کردم :)
از شدیدترین دعواهای تاریخ ما با دوستان سر همین انتقال بد لحن بوده :o
^---^
پاسخ:
:)
پیش میاد دیگه.
^_^
مادربزرگ رو که داشتم میخوندم، از خوندنش خسته شده بودم
اما از یه جایی به بعد و خیلی سریع خوندم و خیلی کیف کردم باهاش :)
قشنگ موافقم رفته رفته جذابیتش بیشتر میشد
پاسخ:
منم تقریبا یک سوم کتاب همین حس رو داشتم! و بعدش برام لذت بخش شد.
اوهوم ولی خیلی ها اگه صبر نکنن که جذابیته شروع بشه، ممکنه خوندن کتاب رو رها بکنن.
خیلی خوب بود بعضی جمله ها عالی یودن صبح داشتم فکر میکردم بخرمش یا نه؟ که یه چیزی بهم گفت نخرش برو اول کتابای نخونده اتو بخون😶 
مهناز یک عالمه کتاب نخونده و فیلم ندیده دارم .چرا انقدر وقت کمه؟ 
الان بعد چند روز اومدم پستای نخوندمو بخونم😭😭
پاسخ:
کار درستی کردی ؛) فقط یادت باشه ممکنه حتی تا صد صفحه اول هم برات معمولی باشه!
همینو بگو. منم همین حسو دارم :( 
اره خوندم
من نصفه ولش کردم.
پاسخ:
 کتابهای بکمن (البته اون چند تایی که من خوندم؛ فعلا بقیه رو نمی دونم) اغلب شروع هیجان انگیز و شاید جذابی نداره. مثلا دوستِ من حتی فصل اول اوه رو تموم نکرده گذاشتش کنار :/

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">