من روبات نیستم
کیم مین کیو رئیس و سهامدارِ اصلی یه شرکت بزرگ از یه بیماری رنج می بره. اون به آدم ها آلرژی شدید داره! و هر وقت دست یه آدم به بدنش می خوره دچار حالت های آلرژیک شدیدی می شه! به همین دلیل از وقتی که پدر و مادرش رو از دست داده یعنی از حدود پونزده سال پیش، داره به تنهایی زندگی می کنه! و از آدم ها دوری می کنه! تا اینکه یه گروه بهش پیشنهاد می دن که برای تکمیل ساختِ روباتی که درست کردن، بودجه ای در اختیارشون بگذاره و روش سرمایه گذاری کنه! کیم مین کیو وقتی روبات رو می بینه، قبول می کنه با این شرط که به مدت یک ماه ازش استفاده بکنه و تست بگیره و اگه از نتیجه راضی بود، این کار رو انجام بده اما اتفاقی میفته که باعث خرابی این روبات می شه پس سازندگانش تصمیم می گیرن از مدلی که روبات از روش ساخته شده، کمک بگیرن تا چند ساعتی نقش این روبات رو بازی بکنه اما چند ساعت تبدیل می شه به روزها و ...
یک سریال 32 قسمتیِ جذاب در ژانر علمی- تخیلی و عاشقانه و کمدی! با اینکه تعداد قسمتهاش زیاد بود اما سریع پیش می رفت. کمدیِ کار بسیار خوب بود و تا قسمت آخر شما رو می خندونه! عاشقانه کار دوست داشتنی بود. بازی تک تک بازیگرا خوب بود. یو سئونگ هو حتی می تونه لقب لعنتیِ جذاب رو هم بگیره :)) پایان کار خیلی خوب بود و خوشحالم که با خوصله بهش پرداخته بودند و تنها یه مورد مهم بود که مشخص نشد! خلاصه که بسیار بسیار راضیم از دیدنش! اصلا نمی دونم چطوری این 32 قسمت رو تموم کردم. دلم براش تنگ شد!
حالا شاید براتون سوال پیش بیاد که این دیگه چه نوع آلرژی ای می تونه باشه! و جواب من اینه که می تونید یه جورایی تمثیل وارانه بهش نگاه بکنید و اون وقت همه چیز، همه ی این تنهایی ها، انزوا و این بیماری معنا می گیره وقتی به این فکر بکنید که آدمی که اعتمادش به بقیه رو از دست داده ممکنه چه بلایی سرش بیاد؟! آدمی که اعتمادش رو از دست داده دیگه سخت اعتماد می کنه و تنها و تنهاتر می شه اگه نخواد اعتماد کنه! اوایل ممکنه براش سخت باشه اما باید این کار رو بکنه. یه جایی از فیلم می گه: "کسایی که به بقیه اعتماد نمی کنن، اعتماد هم نمی تونن به دست بیارن". و یه چیزی که تو سریال های کره ای خیلی روش تاکید دارن دوستی و معجزه دوستیه.
چند تا دیالوگ خوبِ دیگه:
- مزه، یه جور خاطره است!
- رابطه، تو قلب کسی ریشه کردنه!
- پس دوست داشته شدن همچین حسی داره! مثل این می مونه که تمامِ ثروتِ دنیا مال تو باشه!
- این که بدونی برای یکی مهمی دلگرمت می کنه.
- چطور می تونی چیزی رو که دیده نمی شه، ثابت کنی؟
اون چیزی که حس می کنی، موثق ترین چیزه!
- یه جایی از فیلم یکی داره کتابی رو می خونه که دیالوگاش مثل شازده کوچولو بود؛ البته خودِ کتابِ شازده کوچولو نبود:
- " وقتی واقعی می شی که یکی دوستت داشته باشه" + واقعی شدن دردناکه؟ - گاهی!
+ کره ای "من ربات نیستم" می شه : دا روبوت آنیا! ^_^
+ آقا معلمِ Nightmare teacher هم اینجا نقشِ سازنده ی روبات رو بازی می کرد؛ کسی که معتقد بود، قراره انقلاب صنعتی چهارم رو رقم بزنه :) . بازم بازیش خیلی خوب بود.
+ برام واقعا سواله اینا چطوری خرچنگ های کوچولو رو زنده زنده می پزن بعد خِرچ خِرچ می خورن! اَه!
+ لهجه کره ای ها وقتی انگلیسی حرف می زنن بامزه می شه! خودِ زبان انگلیسی، اصلا یه شخصیت شده بود تو فیلم!
+ منم دلم از اون لامپای قلبی و چترهای فانتزی خواست :(
+ دو تا بازی جمعی هم داشتن. یکی با انگشتاشون یکی هم مثل بازی بچگیای خودمون: هر کی شکلک درآره، شکل عروسک درآره، یک دو سه ^_^
+ یه فیلم دیگه از یو سئونگ هو تو لیستم بوده خبر نداشتم! الان بیش از پیش مشتاقم اونم ببینم.
+ خلاصه اینکه این همه حرف زدم که بگم برید ببینیدش.