شاهنامه/23
بیژن و منیژه/ 2
بیژن و گرگین به نزدیکی بیشه می رسن، بیژن لباس نو می پوشه و زودتر از گرگین راه میفته و پشت سروی مخفی می شه و اونجا رو از زیر نظر می گذرونه! در همین حین منیژه، بیژن رو می بینه و دایه اش رو می فرسته تا ببینه که آن مردِ زیبارو کیست؟! :)
نگه کن که آن ماه دیدار کیست سیاوش مگر زنده شد گر پریست!
بپرسش که چون آمدی ایدرا نیایی بدین بزمگاه اندرا؟!
پریزاده ای گر سیاووشیا که دلها بمهرت همی جوشا
.
پیام منیژه به بیژن بگفت همه روی بیژن چو گل بر شکفت
(باید هم بشکفه :)) )
بیژن در جواب می گه:
سیاوش نیم نز پریزادگان از ایرانم از تخم آزادگان
خلاصه منیزه از او می خواهد که به خیمه درآید و بیژن نزد او می رود! سپس:
"بشستند پایش بمشک و گلاب" 0_O
بلی و اینچنین شد که پس از سه روز و سه شب مستی، به بیژن داروی خواب آور نوشانده و او را با خود بردند :/ ( پسرِ مردم رو تو روز روشن دزدیدند :) کلا توی این داستان همه چیز برعکسه)
بفرمود تا داروی هوشبر* پرستنده آمیخت با نوشبر*
بدادند مر بیژن گیو را مر آن نیکدل نامور نیو* را
بیژن به هوش میاد و خودش رو تو کاخ افراسیاب و کنار منیژه می بینه! و بعد از نفرین گرگین کمی آروم می شه. پس از اون منیژه بزم و سوری ترتیب می ده و خبرش به گوش نگهبان قصر می رسه! و برای گزارش میره پیش افراسیاب:
بیامد برِ شاه ترکان بگفت که دختت ز ایران گزیدست جفت
مشاورِ افراسیاب می گه:
اگر هست، خود جای گفتار نیست و لیکن شنیدن چو دیدار نیست
پس افراسیاب گرسیوز رو برای دستگیری بیژن می فرسته! بیژن در ازای قولی که از اون برای حفظِ جانش نزد افراسیاب می گیره، تسلیم می شه!
بیاورد بسته به کردار یوز چه سود از هنرها چو برگشت روز
+ هوشبر: خواب آور نوشبر: شراب! نیو: پهلوان
+ مردان محترم بدانید و آگاه باشید که فردوسیِ بزرگ شما را به پری و گل و ... تشبیه کرده ؛) پس از این بعد گلایه نکنید که فقط بانوان رو به چیزهای زیبا تشبیه می کنند! ^_*