شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی
چهارشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۸، ۰۵:۱۳ ب.ظ

شاهنامه/23

بیژن و منیژه/ 2

بیژن و گرگین به نزدیکی بیشه می رسن، بیژن لباس نو می پوشه و زودتر از گرگین راه میفته و پشت سروی مخفی می شه و اونجا رو از زیر نظر می گذرونه! در همین حین منیژه، بیژن رو می بینه و دایه اش رو می فرسته تا ببینه که آن مردِ زیبارو کیست؟! :)

نگه کن که آن ماه دیدار کیست                   سیاوش مگر زنده شد گر پریست!

بپرسش که چون آمدی ایدرا                      نیایی بدین بزمگاه اندرا؟!

پریزاده ای گر سیاووشیا                           که دلها بمهرت همی جوشا

.

پیام منیژه به بیژن بگفت                           همه روی بیژن چو گل بر شکفت

(باید هم بشکفه :)) )

بیژن در جواب می گه:

سیاوش نیم نز پری‌زادگان                         از ایرانم از تخم آزادگان

خلاصه منیزه از او می خواهد که به خیمه درآید و بیژن نزد او می رود! سپس:

"بشستند پایش بمشک و گلاب"  0_O

 بلی و اینچنین شد که پس از سه روز و سه شب مستی، به بیژن داروی خواب آور نوشانده و او را با خود بردند :/ ( پسرِ مردم رو تو روز روشن دزدیدند :) کلا توی این داستان همه چیز برعکسه)

بفرمود تا داروی هوش‌بر*                      پرستنده آمیخت با نوش‌بر*  

بدادند مر بیژن گیو را                            مر آن نیک‌دل نامور نیو* را

بیژن به هوش میاد و خودش رو تو کاخ افراسیاب و کنار منیژه می بینه!  و بعد از نفرین گرگین کمی آروم می شه. پس از اون منیژه بزم و سوری ترتیب می ده و خبرش به گوش نگهبان قصر می رسه! و برای گزارش میره پیش افراسیاب:

بیامد برِ شاه ترکان بگفت                     که دختت ز ایران گزیدست جفت

مشاورِ افراسیاب می گه:

اگر هست، خود جای گفتار نیست         و لیکن شنیدن چو دیدار نیست

پس افراسیاب گرسیوز رو برای دستگیری بیژن می فرسته! بیژن در ازای قولی که از اون برای حفظِ جانش نزد افراسیاب می گیره، تسلیم می شه!   

بیاورد بسته به کردار یوز                     چه سود از هنرها چو برگشت روز

 

+ هوش‌بر: خواب آور        نوش‌بر: شراب!      نیو: پهلوان

+ مردان محترم بدانید و آگاه باشید که فردوسیِ بزرگ شما را به پری و گل و ... تشبیه کرده  ؛) پس از این بعد گلایه نکنید که فقط بانوان رو به چیزهای زیبا تشبیه می کنند! ^_*

۹۸/۰۳/۰۱
مهناز

نظرات  (۷)

تمومش کردی الان؟ یا یک پارت دیگه هم مینویسی؟ اون قسمتای چاه و ایناهاش موندهااا
پاسخ:
خودم خوندم تمومش کردم ولی احتمالا یک یا دو قسمت دیگه هم بنویسم که این داستان تکمیل شه!
آهان :)
پاسخ:
:)
 این منیژه عاااالیه :))))))) یعنی یه دختر امروزی رو تصور کن همچین کاری کنه D: وای خدا چقد خندیدم
پاسخ:
همیشه بخندی :)
 این قسمتش واقعا بامزه بود؛ من چشام از تعجب گرد شده بود!
و حالا تو قسمت بعدی که قراره بنویسم چقدررر پای کاری که کرده وایمیسته!
پای کی رو با مشک و گلاب شستن؟ بیژن یا منیژه؟ :))
پاسخ:
بیژنو :)))))
بهش گفتن بفرما داخل خیمه دمِ در بده و بعد پای آقا رو با مشک و گلاب بشستند :/
مهم ترین نکته اش این بود که منیژه بیژن رو میبره حرم سرا
پیش بقیه ی زن ها
هر روز هم بیژن براشون تار میزده و میخونده و...
و هیچکس هم شکایتی نمیکرده :)))))

پاسخ:
این قسمتش درسته که منیژه، بیژن رو می بره قصر خودش که تمام خدمتکاراش و ساقی و نوازنده هاش زن بودن ولی بیژن براشون نمی خونه و تار هم نمی زنه بلکه نوازنده های اونجا نوازندگی می کنن و  احتمالا می خونن :/
؛)
یاد اون خانومه افتادم که می‌گفت پای شوهرتونو با شیر بشورید :))
ببین این آموزه‌ها تو شاهنامه هم اومده حتی =))
پاسخ:
اتفاقا منم اولین چیزی که بعد از خوندن این قسمت شاهنامه یادش افتادم، همین بود :)
آرررررررره :دی
واقعا که منیژه کلللللللللللل تصوراتم رو از زن ایرانی که همه ناز است بهم ریخت😑
پاسخ:
:))

تازه گردآقرید یه جنگجو بود!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">