شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی
سه شنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۸، ۱۲:۲۷ ب.ظ

شاهنامه/ 20

خب تا اونجا پیش رفتیم که ایرانیان که برای انتقام خون سیاوش با تورانیان می جنگیدند، شکست خوردند ولی کیخسرو رستم رو برای یاری فرستاد و رستم یکی از بزرگان سپاه توران رو کشت و بخت برگشت. حالا بقیه داستان رو گوش کنید:

رستم یکی دیگر از سران سپاه توران را با وجودی که از وی امان می خواهد، می کشد. سرانجام هومان به پیش می رود تا ببیند این جنگجو کیست! اما می دانید که رستم اهل گفتن رسم و نشان نیست! * پس از گفت و گویی، رستم که نرمی گفتار هومان را می بیند به او می گوید که ما تنها به دنبال گرفتن انتقام از کسانی هستیم که در مرگ سیاوش نقش داشتند و نمی خواهیم بی گناهی کشته شود و پس از آن، از این گناه کاران نام می برد و اسم هومان نیز در این میان می آید! برای همین هومان در معرفی خود به خاطر ترسش، به جای گفتن نام خود، نا م دیگری را می گوید و خود را شخص دیگری معرفی می کند. رستم از او می خواهد تا پیران را فرابخواند که با هم سخنی داشته باشند که بر گردن سیاوش حقی داشته. هومان به نوعی مطمئن می شود که او رستم است. پیران به دیدار رستم می رود و اینبار رستم خود را معرفی می کند. پیران، خواسته های رستم(: تحویل گناهکاران) را با بزرگان سپاه مطرح می کند اما آن ها نمی پذیرند.

از این طرف رستم با بزرگان سپاهش از خوابی که دیده سخن می کند و می گوید که در آن خواب تمام گناهکاران و پیران و افراسیاب به وسیله کیخسرو کشته شدند. با این حال رستم امیدوار است که به جای جنگ صلح اتفاق بیفتد. گودرز به رستم می گوید که پیران حتما به جنگ ما می آید و این از نیرنگ اوست که در ظاهر با حرفهای تو موافقت نشان داده اما رستم به نیک بودن پیران ایمان دارد ولی می گوید در صورت جنگ، او را خواهم کشت.

در این فاصله رستم مشغول بزم و شکار می شود و در این بین به شهری می رسد به نام بیداد و به او آگاهی می رسد که خورش پادشاهان این شهر گوشت انسان است** و نام پادشاهش کافور. رستم با بیدادیان می جنگد و پس از نبردی سخت شکستشان می دهد. پس بر می گردند.

از این طرف افراسیاب که ترسیده نامه ای به پولادوند می نویسد تا برای شکست رستم خود را برساند و در ازای این کار قول نیمی از سرزمینش را می دهد. رستم و پولادوند پس مدتی جنگ با سلاح، به کشتی می پردازند و قبلش پیمان می بندند که کسی از دو سپاه به یاری هیچکدام نیاید اما افراسیاب با وجود نهی پسرش شیده، به نزد آن ها آمده و به پولادوند می گوید که هر وقت پشتش را به خاک مالیدی با خنجری او را بکش. گیو که اوضاع را چنین می بیند مقابله به مثل کرده و به نزد آن ها می آید. پس رستم می گوید:

گر ایدونک این جادوی بی‌خرد***          ز پیمان یزدان همی بگذرد

شما را ز پیمان شکستن چه باک          گر او ریخت بر تارک خویش خاک 

:))

خلاصه رستم پولادوند رو شکست می ده و به هوای این که مرده، رهاش می کنه؛ پولادوند دو پای دیگه هم قرض می کنه و الفرار به سوی سرزمین خودش :))) افراسیاب نیز که اوضاع رو چنین می بینه، به سوی چین فرار می کنه و بدین سان بسیاری از تورانیان کشته می شن و سرانجام شکست می خورند! و تمام ****

__________________________________________________________

* یه استادی داشتیم می گفت تو اون دوران با دونستن اسم پهلوان، می تونستن با بهره گیری از جادو شکستش بدن و در واقع نگفتن اسم و رسم یه نوع احتیاط و حربه جنگی بوده! هر چند رستم با همین به ظاهر احتیاط، باعث مرگ پسرش شده باشه!

** اگه اشتباه متوجه نشده باشم!

*** افراسیاب

**** اسمی از کشته شدن گناهکاران و باعثان مرگ سیاوش به میان نمیاد و خب به نظرم باز انتقام بی نتیجه می مونه! فقط جنگی به این نیت شروع شده و پایان یافته!

+ بیتی زیبا: 

کنون هر چه گفتم تو را گوش دار      سخن‌های خوب اندر آغوش دار

مصرع دوم چقدر جالبه؟ نیست؟!! سخن های خوب را در آغوش بگیر :))) البته ترجمه اش از لطافتش کم می کنه.

+ قسمت بعدی، ماجرای اکوان دیوه و بعد از اون داستان بیژن و منیژه :) گفتم که در جریان باشید.؛ مسأله ی در جریان بودن مهمه :)

۹۸/۰۱/۲۷
مهناز

نظرات  (۶)

آخ جاااان جانان :)
شاهنامه!
بیژن و منیژه!
دیری دیری دین دیری دیری دید دیری دین!
پاسخ:
:)))))))

خورششون سر آدم بوده 🙊 
افراسیاب هم از کیسه خلیفه میبخشه. نصف سرزمین آخه؟ 
پاسخ:
خوندی اینو تو شاهنامه؟!
پادشاه توران بوده و مثل بقیه شاهان فکر می کرده سرزمین فقط مال پادشاهه!
شاهنامه دوست .
مهناز نیز دوست
پاسخ:
مهناز و شاهنامه نیز شما را دوست ^_^
سلااااااام مهنازِ جانِ ما :)
خوبی؟
چه خبرا؟!



پاسخ:
سلااااااااااام پاییزک.
خدا رو شکر. خودت خوبی؟
خبری نیست و نبود جز ملالِ دوری شما ؛)
من هنوز نرسیدم اینجا هر وقت رسیدم میگم (:
پاسخ:
اِ دارین شاهنامه می خونین یعنی؟!
فعلا از همین پستای شما تا ببینم اگه علاقمند شدم !
انقدر تعجب داره راسی /: بم نمیاد /:
پاسخ:
آهان :) امیدوارم باعث بی علاقگیتون نشه!
نه میاد نه نمیاد :/ نمی دونم :/ فکر کردم دارین خودِ شاهنامه رو می خونین! و این برام تعجب برانگیزه! چون اکثرا ترجیح بر اینه که فقط خلاصه ای از داستان های شاهنامه رو بدونن و کمتر کسی میره سراغ نثر و متن اصلی و پست های من فکر نمی کنم تا این حد ترغیب کننده باشه!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">