سه شنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۷، ۰۶:۴۹ ب.ظ
از خواب هایی که می بینم!
دیشب عراقی ها حمله کرده بودن داشتیم از دستشون فرار می کردیم. تنها چیزی که یادم میاد استرسی که داشتم بود و اینکه همه چیز خاکی رنگ بود و فرار!
قبلشم از طبقه ی دوم یه پاساژی که هیچ نرده محافظی نداشت افتادم پایین! حس کردم پام شکسته ولی نشکسته بود با این حال من و با یه مصدوم دیگه گذاشتن تو آمبولانس :/
از یه طرف هم با دوستم رفته بودیم پیش روانشناس! یه چیزی شنیدم تو مایه های اینکه خودت باید باهاش کنار بیای؛ مشکلی نداری!!!
چند شب پیش هم یه همچین خوابی دیدم و اینکه یه چیزی به سر یکی وصل کرده بودن و تمام تراوشات ذهنیشو نوشته بودن رو یه بلک بورد! تقریبا دو تا نوشته رو تونستم بخونم قبل از اینکه همه چیزو پاک کنن. یکیش اسم خودم بود با رنگ سیاه نوشته شده بود. با چند تا رنگ مختلف نوشته بودن کلمه ها رو و کلمه های مرتبط با یه رنگ مشخص! تا حدی فضا مثل یه کلاس درس بود.
۹۷/۱۱/۳۰