شاهنامه/ 19
ایرانیان بعد از مرگ بهرام به ایران برمی گردند تا ببینند که شاه چی دستور میده. کیخسرو به خاطر کشتن فرود از اون ها روی برمی گردونه و اون ها به رستم روی میارند تا شفاعتشون رو بکنه؛ سرانجام شاه طوس و سپاهش رو می بخشه و اون ها رو دوباره به جنگ تورانیان می فرسته. بزرگ سپاه توران کسی نیست جز پیران :) ایرانیان به پیران پیشنهاد می کنند که به خاطر خوبی هاش در حق سیاوش و کیخسرو به ایران ملحق بشه تا آسیب نبینه اما پیران یار وفاداریه بنابراین نمی پذیره!
سپاه توران با استفاده از جادو وضعیت هوا رو به نفع خودشون دگرگون می کنند و سرما و برف به جای آفتاب حاکم می شه اما ایرانیان آگاه شده و با قطع دست جادوگر وضعیت رو به حالت طبیعی برمی گردونند! با این وجود سپاه ایران شکست می خوره و مجبور میشن به سمت کوه عقب نشینی کرده و به شاه نامه درخواست کمک بنویسند. اکنون که سپاه ایران ناامید و خسته است و آذوقه کمی داره پیران تصمیم می گیره با صبوری و استفاده از این حربه اون ها رو شکست بده و از این طرف بهش خبر می رسه که افراسیاب سپاهی از سرزمین های اطراف گرد آورده و به یاری فرستاده و این بیش از پیش خوشحالش می کنه.
طوس شب خواب سیاوش رو می بینه که بهش مژده ی پیروزی می ده و این باعث قوت قلبش می شه و از اون طرف هم کیخسرو رستم رو برای یاری می فرسته و مژده و خبر آمدن و در نهایت رسیدن رستم باعث قوت گرفتن ایرانیان می شه.
دوباره جنگ شروع می شه و رهام پهلوان ایرانی از مقابل اشکبوس می گریزه پس رستم خشمگین شده و در حالی که قرار بوده روز نخست به استراحت بپردازه تا رنج راه مرتفع بشه، پیاده* به نبرد اشکبوس می ره و اونو می کشه (احتمالا این بخش رو تو کتاب فارسی ها خونده باشید ؛) )
گویا این نبردهای تن به تن با فاصله ی خیلی زیادی از هر دو سپاه صورت می گرفته بنابراین تورانیان از این جنگجو به شگفت میان و متوجه نمیشن که رستمه! پس در نبرد بعدی هم رستم یکی از سران لشکر توران به اسم کاموس کشانی رو شکست می ده و دست بسته، افتخار کشتنش رو به دیگر پهلوانان ایرانی می ده!!! :////
_____
* نبرد به شکل پیاده کار هر کسی نبوده!
+ گودرز که یکی از پهلوانان ایرانیه، تقریبا تمام نوادگانش رو در این جنگ از دست می ده!
+ شاید شنیده باشید که رستم لباسی داشته از پوست ببر به اسم ببر بیان که موقع جنگ می پوشیده و خیلی براش ارزش داشته! از ویژگی هاش این بوده که آتش و آب در اون اثری نداشته! یه چیزی حتی فراتر از جلیقه ضد گلوله ؛) بعد تازه اینو از روی یک زره و یک جوشن دیگه می پوشیده! بلی! یک جورهایی صفت جان دوستی در ذهن تداعی می شود :)
خب یه توضیح هم تو پرانتز راجع به زره و جوشن بدم.اون جوری که من متوجه شدم، زره همون لباس فلزی جنگ بوده تا تیغ و شمشیر درش اثر نکنه و جوشن همون رویه ای بوده که از حلقه های فلزی ساخته می شده! بنابراین زره و جوشن با هم متفاوتن!
+ قصد دارم بعد از این از تصویرسازی های زیبای فردوسی هم براتون بنویسم یا مثلا ابیات زیبای شاهنامه.
خب همین ابتدا، از ابیات زیر شروع می کنم. تو سه بیت اول، فردوسی طلوع آفتاب رو به زیبایی هر چه تمام به تصویر کشیده و بیت آخر به غروب خورشید اشاره داره (اگه بعضی قسمت های ابیات رو متوجه نشدید، در خدمتم).
*چو خورشید بر گنبد لاژورد سراپرده ای زد ز دیبای زرد
*بدانگه که دریای یاقوت زرد زند موج بر کشور لاژورد
*چو خورشید زان چادر قیرگون غمی شد، بدرّید و آمد برون
*ز خورشید چون شد جهان لعل فام شب تیره بر چرخ بگذاشت گام (غروب)
+ و خب صبور باشید که داریم آهسته آهسته به یک داستان عاشقانه نزدیک می شیم ^_^
+ و نمی دونم که این بار تو انتقال این قسمت از داستان موفق بودم یا نه!!!