شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی
پنجشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۷، ۱۲:۲۱ ب.ظ

یک سکانس دوست داشتنی :)

تو یکی از قسمت های سریال مینو، وقتی که عراقی ها تقریبا کل شهرو گرفتن و اکثر مردم به خصوص زنها و بچه ها از شهر خارج شدن و فقط تعدادی دکتر و پرستار و زخمی و جوونایی که می تونن مبارزه کنن، موندن؛ زینب هنوز تو شهره و یه جورایی به این رزمنده ها کمک می کنه. تو یه سکانسی به مهدی که همدیگه رو دوست دارن، برمیخوره و یه سکانس عاشقانه و بامزه رقم می خوره :)

 

- مهدی: شما موندید، وظیفتونو انجام دادید، خدا خیرتون بده. ولی از این به بعد تکلیف به رفتنه.

+ زینب: کی گفته؟!!

- من می گم. موندن شما یعنی باز شدن پای ناموس.

+ ببین مهدی...! 

- O_0

+ آقا مهدی...! ما درسته اولش به خاطر یه دلیلی نرفتُم؛ یه دلیل شخصی... ولی ببخشیدا... حتی اگه اون دلیل شخصی بخواد وادارُم کنه که بِرُم، نمیرُم.

- خواهرِ من!!!!

+ ://////    مُ خواهر شما نیستُم!!! :(

- ........... دلیل شخصیم که هستی؛ حرف گوش بده پس.

+ :))))))))))))

 

 

۹۷/۱۱/۰۴
مهناز

نظرات  (۱۸)

واییی این خیلی خوب بود :) من خود سریالو هیچیشو ندیدم ولی این قسمتو یکی از فالورام استوری گذاشته بود دیدمش. فقط اونجا که میگه مو خواهر شما نیستم :))
پاسخ:
تو روند سریال جذاب تر هم به نظر میومد. بار اولی که دیدمش کلی ذوق مرگ شدم :)))))) مینو انصافا سریال بدی نبود به خصوص اگه حذفیات روش اعمال نمی شد. من تا قسمت هفتم نمی دیدم بعد یه روز اتفاقی دیدمش و برام هیجان انگیز اومد ادامه اش دادم!
:)))))))
کلا مکالمه جذابیه ^_^
۰۴ بهمن ۹۷ ، ۱۲:۳۰ نیلوفر کیانی
 سلام واقعا قشنگ بود ! 
ممنون 
پاسخ:
سلام.
دست بازیگراش درد نکنه :)
قند در دلمون آب شد :D دلیل شخصی بودنمان آرزوست ! 
پاسخ:
:))))))))
بلی واقعا :))) آمین برای همه ؛)
همیشه فکر کردم که دقیقاً توی جنگه که باید عاشق شد. چقدر فیلم‌های دفاع مقدس ما از این صحنه‌ها کم داره. صحنه‌هایی که بتونه زندگی مردم رو به تصویر بکشونه و نه یک تصویر موهوم و تغییر داده شدۀ ملکوتی. که ما ز بالاییم و بالا می‌رویم و این‌ها. 
پاسخ:
اوهوم. شاید تو روزای سخته که آدم به دور و اطرافش توجهش یه جورِ دیگه ایه! به نظرم این سریال یکی از خوب های دفاع مقدسی بود. جوری نبود که همه از همون اول، آدم خوبه ی قصه باشن ولی همه یه جوری قهرمان بودن. تو یه صحنه هایی اتفاقات در ظاهر کوچیک ولی بزرگی رو رفم می زدن. عشق توش موج می زد و بعضی ها دوباره عاشق شدن. دوباره عشقشونو نسبت به هم احساس کردن! تغییر کردن؛ آدم هایی ضعیفی که سعی کردن قوی باشن! این جوری نبود که مردها از این جنگ شوکه نشده باشن. اینجوری نبود که تلقین کنن مرد گریه نمی کنه و اینجوری هم نبود که از همه کارهای عاقلانه سر بزنه. پرستارها و خیلی های دیگه صبورِ مطلق نبودن، مردم خونه زندگیشونو به راحتی ول نکردن که برن و ... 
و به نظرم این قسمتش که نشون می داد جنگ همینجور یه دفعه ای شروع نشده و تا حدی سعی در نشون دادن نقشی که جاسوس ها داشتن می کرد، جالب بود.
۰۴ بهمن ۹۷ ، ۲۱:۲۹ خانم کوچیک
سلام.
آخ که اون سکانس و به طور کلی اون قسمت خون‌به جگر ترین و غم‌بار ترین سکانس بود برای من. یعنی شرحه شرحه شدم تا آخرش.
من چون کلا از خود کاراکتر مینو خوشم نمیومد، همش در سریال دنبال کاراکتر دیگه‌ای می‌گشتم که عاشقش شم و بتونم باهاش ارتباط بگیرم که مهدی شد همون نقطه‌ی وصل، اون سکانس معرکه بود معرکه.
پاسخ:
واااااااای نگو خانم کوچیک جان. طفلی مهدی :((((( خیلی غم انگیز بود! دلم می خواست عماد رو تیکه تیکه کنم!
موافقم باهات کاملا. منم مهدی رو دوست داشتم و از مینو خوشم نمی اومد هم اون نقش و هم بازیگر اون نقش اصلا برام دوست داشتنی نبود. فکر می کنم تنها بازیگر این فیلم بود که دوست داشتم بازیگرش یه نفر دیگه بود!
معرکه توصیف بهتریه واقعا.
سریال رو ندیدم ولی این تیکه بامزه بود ...
بالاخره از زیر زبون مهدی حرف کشید.
ای خدا با این گرونی ممکنه مام دلیل شخصی پیدا کنیم؟
پاسخ:
هر دو همو دوست داشتن ولی اینجا یه جورِ بامزه ای این احساس رو نشون دادن :)
ان شاالله... ان شاالله...
اواع
خوبى؟

پاسخ:
خدا رو شکر. تو خوبی؟!
دیروز داشتم بهت فکر می کردم.
مرسى ممنون خوبم^^

پاسخ:
خدا رو شکر :)
عی بابا عی بابا
دلیل شخصیِ یکی ام نشدیم :))
پاسخ:
همینو بگو :))) 
چ بامزه بود😄
پاسخ:
:))))

خیلی خوبه این سکانس

کسی میدونه این برا قسمت چندم مینوعه؟

پاسخ:
اوهوم.
نمی دونم مال قسمت چندمه ولی اگه بگردی شاید بتونی پیداش کنی. احتمالا بین ده قسمت پایانی باشه!

عالییییییی 🥰🥰

پاسخ:
:)
۰۵ مهر ۹۹ ، ۲۱:۲۰ هانا جعفری از گیلانغرب استان کرمانشاه

ای کاش مهدی نمیمرد

پاسخ:
آرررره :(((
اون سکانس خیلی غم داشت.

واقعا عالی بود اما خیلی غم انگیز بود من از اولاش ندیدم این فیلما مهدی و زینب باهم نامزد بودن ؟؟بعدش چی شد ؟اما اون صحنه خیلی قشنگ بود 

پاسخ:
:)

واقعا عالی بود اما خیلی غم انگیز بود من از اولاش ندیدم این فیلما مهدی و زینب باهم نامزد بودن ؟؟بعدش چی شد ؟اما اون صحنه خیلی قشنگ بود  منظورش از اینکه گفت دلیل شخصیم که هستی یعنی چی ؟؟

پاسخ:
همدیگه رو دوست داشتن.

ببین زینب به مهدی می گه من به خاطر دلیل شخصیم که تویی و عشق به تو، هنوز از شهر نرفتم. مهدی هم بهش می گه تو هم دلیل شخصی منی. یعنی عشق منی و از این صحبتا ⁦^_^⁩

 سکانس خیلی جذابیه واقعاً آقای حمیدرضا محمدی خیلی خوب ایفا گری کردند♥️

پاسخ:
درسته.

نمی دونم چی شده این روزا همه برا این پستم کامنت می ذارن. دارم شک می کنم نکنه یه نفرید :/

عه خب پس ک اینطور حالا باهم نامزد بودن ؟؟اخه دست مهدی انگشتر بود بعد ی جایی هم زینب به مینو میگه اخلاق مهدی باهام خوب شده مگه اخلاقش بد بود ؟؟

پاسخ:
من تا جایی که یادمه نبودن.
خیلی وقت پیش دیدم و دیگه خیلی جزئیاتش یادم نیست.
۱۸ آبان ۹۹ ، ۱۵:۰۱ ترنم صالحی از خرمشهر

عالی بود احساسی😍😍 بله مهدی  زینب از قبل باهم نامزد بودن چون مهدی  به  رضا گفت که شما ها میخوایبن برین اهواز زینب منو هم با خودتون ببرین مراقبش باشین

زینب  به مینو میگفت که اخلاق مهدی از قبل باهم خیلی بهتر شده😍😍

ولی کاش مهدی شهید نمی شد اگه زنده می موند  زوج خوبی میشدن💑💑💑💑

 

الهی ما رو هم دلیل شخصی کسی کن بلــــــــــند بگو امین💖💖💖

پاسخ:
آره زوج خوبی بودن :(

آمین :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">