شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی
پنجشنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۷، ۰۱:۵۹ ب.ظ

شاهنامه/ 16

یکی از پهلوانان ایران به نام گودرز تو خواب سروش رو می بینه. سروش بهش می گه سیاوش فرزندی داره پر خیر و برکت که کین سیاوش را خواهد گرفت و پسرت گیو تنها کسیه که می تونه فرزند سیاوش رو پیدا بکنه. گیو دستور پدر رو اطاعت می کنه و هفت سال تمام دنبال کیخسرو می گرده تا حدی که داره ناامید می شه اما کیخسرو رو پیدا می کنه و نشان فرّ ایزدی رو که خالی در بازوی کیخسروئه می بینه. فرنگیس نشان شبرنگ بهزاد رو به کیخسرو می ده و کیخسرو اسب نشان شده اش رو پیدا می کنه. خلاصه قرار می شه پنهانی از توران خارج بشن ولی خبر به افراسیاب می رسه و سپاه اول از گیو شکست می خورن. اونها به راهشون ادامه می دن و از آب می گذرن اما پیران به دنبالشون میاد و گیو قسم می خوره که خونش رو بریزه. پیران اسیر می شه اما کیخسرو به پاس کردارهای نیک پیران از گیو می خواد که نکشدش و برای راست شدن قسمش فقط گوش پیران رو سوراخ بکنه!

پس به ایران می رسن و همه از وجود کیخسرو آگاه می شن و اونو شاه بعدی ایران می دونن اما این وسط طوس که فرزند نوذر و نبیره منوچهر شاهه نمی پذیره و معتقده که اولا کیخسرو از نژاد تورانیانه و ثانیا وقتی کاووس پسری داره که می تونه جاش رو بگیره چرا کیخسرو. پس طرف فریبرز رو می گیره. بنابراین در مقابل گودرز که طرفدار کیخسروه قرار می گیره اما می دونن که این جنگ باعث خشنودی دشمنه پس نزد کاووس میرن و قرار می شه کاووس چاره ای برای حل این مساله پیدا بکنه!


۹۷/۰۹/۲۲
مهناز

نظرات  (۷)

۲۲ آذر ۹۷ ، ۱۵:۵۴ آقاگل ‌‌
توی دارو دستۀ افراسیاب این پیران‌ویسه خیلی آدم حسابیه. و واقعاً دلم براش سوخت. به شکل عجیبی گیر افتاده بود وسط یک سری آدم نابخرد. 
پاسخ:
درسته. با عقل و درایتش افراسیاب رو کنترل می کرد  و اگه بود،نمی ذاشت سیاوش کشته بشه. همین پیران فرننگیس و کیخسرو رو از مرگ نجات داد.
یادتون باشه بهمون آهنگ پیشنهاد نکردینا! من همش منتظر بودم!
آخ جون بازم شاهنامه😍
یعنی وقتی غلام میشن قسمتشون راست میشه چه خفت بزرگی بوده براشون.
منتظر راه حل کاووس میمونیم
پاسخ:
منظورتو متوجه نشدم خیلی :/
گیو وقتی پیران می خواد بیاد باهاش بجنگه قسم می خوره که خونشو زمین بریزه؛ تقریبا همین جمله رو می گه ولی منظورش این بوده که می کشدش. بعد وقتی پیران رو اسیر می کنه می خواد همین کار رو بکنه که کیخسرو پادرمیانی می کنه که نکشدش و اگه می خواد قسمش نشکنه فقط خونی از پیران بریزه!!!! بنابراین تنها زخمی به گوش پیران می زنه! ولی واقعا پیران تحقیر شد.
می نویسم به زودی. دیگه هی امروز فردا نمی کنم ؛)
فکر میکنم از کلِ شاهنامه، غصه ی رستم رو بیشتر تر از همه دوست داشته باشم :)
پاسخ:
:)
منظورت ماجرای رستم و سهرابه؟!
من ولی خودِ رستمو خیلی دوست ندارم هر چند آخرِ آخرِ داستانِ رستم، غصه شو خوردم!
واقعا گیو جالبه ها، پدرش یه خوابی میبینه بعد کل زندگیشو میذاره رو اون
پاسخ:
آررررررره. با جان و دل می پذیره. اینا کلا خواباشون یا واقعی بوده یا یه نعبیر مستقیمی داشتن. بعد یه چیزم هست و اون اینکه پادشاه و جانشینش و فره ایزدی براشون خیلی مهم بوده.
۲۴ آذر ۹۷ ، ۱۵:۴۵ آقاگل ‌‌
یادم بود. گذاشتم که یه بار آخر شب بشینم چندتا خوبش رو معرفی کنم. بعد اینقدر تند تند پست می‌ذارین یادم رفت و گم شد پست. :)

پاسخ:
این چند روز ذهنم خیلی پر بود :) گفتم با چند تا پست یه کم خلوت ترش کنم بلکه بشه به چند تا مساله دیگه فکر کرد ؛) حالا یه مدت بعد می بینید که دیگه چیزی به ذهنم نمی رسه بنویسم یا حوصلشو ندارم ؛) 
فکر می کردم کلا یادتون رفته! خب پس من همچنان منتظر می مونم شما سرفرصت، هر وقت که شد پیشنهاداتونو بگین :) 
پست اعترافات ذهنی بود ؛)
۲۶ آذر ۹۷ ، ۰۶:۰۷ آقاگل ‌‌
یه دسته آهنگ‌نگاری دارم توی وبلاگ، اغلبشون آهنگای خوبی هستن. به نظرم ارزش شنیدن دارن. :)
اونا رو گوش کنید شاید خوشتون بیاد. البته که باز سلیقه هم دخیله.
پاسخ:
چشم و ممنونم؛ حتما میام سراغشون :)
از شاهنامه، بیژن و منیژه،گردآفرید، داستان غم انگیز سیاوش و رستم و سهراب رو خیلی خیلییی دوست دارم💜❤
پاسخ:
چه خوب.
منم داستان گردآفرید رو دوست دارم :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">