کتابهایی که دوست نداشتم!
به دنبال عشق، باربارا کارتلند، مهرداد انتظاری؛ یک رمان عاشقانه بسیاااار آبکی! فکر کنم تو همین کتاب خوندم که نویسنده اش بیش از هفتپصد تا کتاب نوشته :////////
مرگ در ایران، ماری شوارتسنباخ، لیلا و حامد فولادوند؛ آن ماری تو ایران تو کاوش های باستان شناسی همکاری داشته و مشاهدات و درونیاتش رو نوشته و شاید یه جور سفرنامه باطنی و معنویه. یه قسمت کتاب نوشته: " این کتاب شادی چندانی به خواننده نمی بخشد. نه حتی آن دلداری و دلگرمی که اغلب کتابهای غمگین نثار خوانندگانشان می کنند" همینه! و حوصله سربر و کسل کننده. ترجمه اش رو هم اصلا دوست نداشتم. گاهی با دو بار خوندن یه پاراگراف هم چیزی نمی فهمیدم! یادمه موقع انتخاب این کتاب جو منو گرفته بود :// نتیجه اش می شه همین!!!
پرتره دورا، الن سیسکو؛ اگه توضیحات خود کتاب نبود اون یه ذره چیزی هم که فهمیدم متوجه نمی شدم. فروید دورا رو بر اساس پیش فرض ها و نظریات خودش و خوابهای دورا روان درمانی می کنه؟!!! غافل از این که نمی دونه درون آدمی چقدرررر می تونه پیچیده باشه! یه نمایشنامه پیچیده و درهم برهمه!
هنر عشق ورزیدن، اریک فروم؛ بله می دونم کتاب معروفیه اما من دوستش نداشتم. چرا؟ چون شبیه کتابای درسی بود. نوع نوشته ها و توضیحاتش حوصله سر بر بود و با کلمات قلمبه سلمبه پیش می رفت. انگار به زور می خواست چیزی رو تفهیم بکنه! تنها چیزی که ازش یادمه فکر می کنم اینه که عشق ورزیدن یک هنره و می شه یادش گرفت نه اینکه ذاتی باشه!( خسته نباشم واقعا!!!)