برگ اضافی/ منصور ضابطیان
اگه کتاب "مارک و پلو" و "مارک و دو پلو"ش رو خوندید و خوشتون اومده احتمالا "برگ اضافی" هم باب میلتون خواهد بود.
منصور ضابطیان در مورد کتابش می گه این کتاب یه سفرنامه نیست بلکه خاطره نگاری هائیه از یه آدم دیوونه ی سفر.
پس به عنوان یه سفرنامه بهش نگاه نکنید. اما باور کنید کتابهاش چنان آدم رو مشتاق سفر می کنه که خدا می دونه. کاش برای همه امکان اینجوری مسافرت کردن بود؛ کاش همه می تونستن این شکلی از زندگی لذت ببرن.
بعضی خاطرات کتاب بامزه هستند. طنزش رو دوست دارم. اونجایی که راجع به غذاها حرف می زنه جالب و عجیبه و گاهی آدم با خودش می گه مگه می شه این چیزهای چندشناک رو خورد! درباره قوانین بعضی کشورها که می خونید حسرتش رو می خورید و بعضی صفحات کتاب خیلی دردناکند مثلا اونجایی که رفته بازدید اردوگاه آشویتس! حقیقتا مو به تنم سیخ شد!
من متاسفانه مارک و دو پلو رو تو کتابخونه پیدا نکردم بنابراین برگ اضافیم رو قبل از بشقاب دوم پلو خوردم؛) خیلی هم چسبید مگه می شه نچسبه!
فقط طرح جلدش رو خیلی دوست نداشتم. کتابش چند تا تصویر سیاه سفید هم داره. رنگی بود بیش تر می چسبید. لطف خیلی از عکس ها به رنگ هائیه که توشون موج می زنه. قبول دارید؟!
خلاصه فکر کنید که می خواید بیست، سی تا خاطره بخونید از کشورهایی که نویسنده اونجا بوده و تو وبلاگش ثبت کرده مثلا ؛)
یه جایی از کتاب که منصور ضابطیان می خواد به کنسرت یکی از خوانندگان محبوبش بره، خیلی قشنگ می گه:
"دیدن رابین ویلیامز همیشه رویایم بوده و چه اشکالی دارد که آدم از بعضی چیزها بزند و به رویایش برسد؟"
بچسبه به جونتون :)