شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی
جمعه, ۱ تیر ۱۳۹۷، ۰۷:۲۰ ب.ظ

برای سخن‌سرا: قصه‌ی خاله سوسکه

روزی از روزها خاله سوسکه که مدت‌ها از مرگ همسرش می‌گذشت، به خودش رسید؛ لباس نو پوشید و راه افتاد تا برای خودش همدمی پیدا بکنه. تو راه هر کسی رو که می‌دید راجع به مرگ شوهرش براش حرف می‌زد و می‌گفت که دنبال همراهی برای بقیه‌ی عمرشه.

رفت و رفت تا رسید به گربه. گربه گفت: خاله سوسکه کجا می‌ری؟ 
خاله سوسکه گفت: دنبال یه مرد و همدم برای خودم می‌گردم. 
گربه گفت: زن من می‌شی؟
خاله سوسکه گفت: اگه من زنت بشم، دعوامون بشه منو با چی می‎زنی؟ 
گربه گفت: با چنگالام چنگت می‌زنم!
خاله سوسکه گفت: پس من زنت نمی‌شم. 
دوباره به راه افتاد تا این که به یه آدم رسید. مرد گفت: بیا زن من شو.
خاله سوسکه گفت: اگه من زنت بشم، دعوامون بشه منو با چی می‌زنی؟ 
مرد گفت: با همین مشت‌هام. 
خاله سوسکه قبول نکرد و به راهش ادامه داد تا رسید به شیر. به شیر هم گفت که مقصودش چیه. شیر گفت: بیا زن من شو.
دوباره خاله سوسکه گفت: اگه من زنت بشم، از دست من عصبانی شی منو با چی می‌زنی؟
گفت: زیر پاهام لهت می‌کنم. 
به شیر هم جواب رد داد و فوری از اون‌جا دور شد... مدت زیادی راه رفت تا این‌که با موش رو در رو شد. 
موش گفت: خاله سوسکه کجا می‌ری؟! 
برای موش هم از اون چیزی که تو ذهنش بود، حرف زد. موش گفت: زن من می‌شی؟!
خاله سوسکه گفت: اگه من زنت بشم، دعوا کنیم منو با چی می‌زنی؟! 
موش گفت: با همین دمِ نرم و گرمم. 
خاله سوسکه راضی شد و به خوبی و خوشی با هم ازدواج کردند.
 از قضا چند روز بعد قرار بود که به یک مهمونی برن. آقا موشه چند دقیقه زودتر رفت و قرار شد که خاله سوسکه دنبالش بره اما تو راه، افتاد توی چاله‌ای که رد پای یک شتر بود... همون موقع چند سوار از همون نزدیکی عبور می‌کردن؛ خاله سوسکه فریادکنان ازشون خواست تا برن به خونه‌ی حاکم و پادشاه که موش اون‌جا بود و بهش بگن که خاله سوسکه، همسر نازنینت افتاده توی ردِّ پای شتر و بگن که هر کاری داره بذاره زمین و خودش رو برسونه. موش تا شنید دوان دوان خودش رو برای نجات زنش رسوند و دمش رو به سمتش دراز کرد و خاله سوسکه اومد بیرون.
 
 
اگه حوصله و وقت داشتید بخونید:
+ اول اینکه شرمنده بابت بازنویسی نه چندان خوبم. لطفش به همون ترکی‌شه!
+ این قصه یه قصه ترکی قدیمیه که همین دیروز دیدم که فارسیش هم هست. بنابراین شاید یه قصه ی مشترکه! دقیق نمی دونم!
+ تو ترکی به قصه می‌گن ناغیل :)
+ چند روز بود که دنبال دقیق‌ترش بودم که بالاخره دوستم کل داستان رو برام تعریف کرد. جزئیاتش یادم نبود. از ننه هم پرسیدم همه‌اش یادش رفته بود و فقط آخرش رو بلد بود!
+ پایان داستان تو قصه‌ی ترکی و فارسی متفاوته. مال ما خوشبختانه آخرش خوشه و من هم عاشق پایان‌های خوشم. عجیبه که آغاز قصه هم با هم متفاوته!!!!
+ شعری که پیسپیسدا خالا مدام تو داستان تکرارش می کنه:
اَریم اولوب اَرَه گِدیرَم... باش گوتوروب گورا گِدیرَم...!
بیردَن آجیخ لاندیرسام سَنی نَی نَن وورارسان مَنی؟!
و شعری که برای سوارها می‌خونه تا برن به گوش سیچان (موش) برسونن:
آت‌چیلار آی آت‌چیلار/ خان اِئوینه گِدَرسوز/سیچان بیگی گورَرسوز/ سیچان بیگه دِیَرسوز/ ساچی اوزون سارای خانم/بویو اوزون بورای خانم/ توشوب دَوَه‌نون اَیاغونون رَدّینَه/ دورماسون تِز گَلسون.
+ اینم انیمیشن ترکیش. البته یه کوچولو فرق می‌کنه. به خصوص پایان داستان. دیدنش خالی از لطف نیست. آهنگین هم هست. امیدوارم لذت ببرید:
 (قشنگه ببینیدش) 

دریافت
مدت زمان: 9 دقیقه 45 ثانیه

+ گودن اوچ آلما توشدی. بیری منیم. بیری مهنازون. بیری‌ده ناغیل تعریف لیه‌نون... :دی  سیزه‌ده بیر شی قالمادی خنده

 

۹۷/۰۴/۰۱
مهناز

نظرات  (۵)

چه قصه قشنگی :) 
آلمانی ته ته ییسن؟ منده ایستسرم😥
پاسخ:
:))) نشنیده بودی؟!!!!
گج گلدون، یدیم کوتااااااااردی ؛))))))))))))
بهار انیمیشن این پستو بالاخره تونستم آپلود کنم. آپلود تو بیان رو بالاخره یاد گرفتم. حتما ببینش بامزه است. حجمش هم زیاد نیست.
نعلبکی اوینوردولار😂😂😂 
آخی پیسپیسلا ته قالیده😥
پاسخ:
:))))))))))))) رقصین آدین بیلمیدیم :)
هه کارتوندا تک قالی :(
۰۲ تیر ۹۷ ، ۲۳:۲۹ زینب (مسافرکربلا)
قصشو زیاد شنیده بودم اما انیمیشنشو تا حالا ندیده بودم خیلی بامزه و قشنگ بود مخصوصا اون لهجه ترکیشون :)
پاسخ:
:))))))))
درود بر شما
بسیار زیبا و خوشایند
دلم به یاد کودکی ام افتاد و دلتنگ شدم .
و تمام شهرقصه در گوشم جان گرفت
من به شما رای می دم نمره اول این تمرین هستین
پاسخ:
خیلی خیلی ممنونم.
خوشحالم که شما رو یاد کودکیتون انداخت.
لطف دارین شما. کامنتتون حال خوب کن بود و همین برای من کافیه :)
عاغا دیگ قیول نیس هی ترکی حرف میزنقد دیگه:دی

ته قصه فارسیش چطوریه مگ؟

شاعنامه نمیذاری دیگه؟؟
پاسخ:
چه اشکالی داره خب، شما از نفس کار لذت ببر :دی
من یه جا خوندم خاله سوسکه میفته تو آب و می میره. یه جا هم موشه می میره! احتمالا یکیشون هم پایان خوش داشته باشه!
چرا خودمم دوست دارم بذارم اما خیلی کم خوندم. این روزا تمرکزم کمه. باور می کنی یه نمایشنامه ی دویست صفحه ای  یه ماهه دستمه و تمومش نکردم؟!!!!!!!!!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">