شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی
يكشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۲:۵۳ ب.ظ

نرگس خانوم

پیرزنِ همسایه عقد نامه اشو آورده می گه دمِ دست بود، گفتم بیارمش، برام بخونیش، ببینم چی نوشته :) راستش من اون زمان دلم رضا نبود به ازدواجِ باهاش.  البته می دونم که مهریه ام دو تومنه! عمو می گه (منظور شوهرشه) تو کل این زندگی، هزار بار مهریه ات رو دادم خرجش کردی! 

می گم دو تومن به حسابِ اون زمان بوده، الان فرق می کنه ؛))) می گه منم همینو می گم ولی زیرِ بار نمی ره؛ می خنده :)))))

۹۷/۰۲/۳۰
مهناز

نظرات  (۴)

چ غم انگیز!

پاسخ:
غم انگیز نیست ! مهریه اش رو از باب شوخی می گفت! من چرا بد تعریف می کنم همه چی رو؟؟!!!!!!!
فکر کنم فقط شروعش با بی میلی بوده و الان همدیگه رو دوست دارن. هر دوشون هم دوست داشتنین یه جورایی:) عمو خیلی قیافه ی خاصی داره! شبیه آدمایی که تو دهه پنجاه زندگی می کردن! خوش تیپه به خصوص وقتی عینک آفتابی می زنه! دلبریه برا خودش ؛)
نههه خوب تعریف کردی.
اتفاقا منظورم اصن مهریه اش نبود.
همین رضا نبودن دلش... .

عییییجاااعنننن
واقعاااا؟چه ناااز پس کلی دوست داشتنین.
براهم حفظشون کنه.

پاسخ:
قدیما اکثرا همین طور بوده ولی آره اون قسمتش یه خرده غم داره. اما خدا رو شکر خوب بودن برا هم :)

اوهوم.
از لحاظ ظاهری کلللللی با هم فرق دارن. یعنی فکر کن یکی لاغره با صورت استخونی و قد بلند یکی چاق و کوتاه و تپل مپل :) ولی مهم یه چیز دیگه است ؛)
عی جان. چ جذاب طور....
پاسخ:
:))))
۰۳ خرداد ۹۷ ، ۱۴:۱۹ مهدی نصیری
مطالب جالبی دارین موفق باشین
پاسخ:
ممنونم.
 همچنین.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">