قهوه ی سرد آقای نویسنده/ روزبه معین
کتاب از عشقِ آرمان به دختری شروع می شه که از خودش بزرگتره و برای یادگیری پیانو به خونه پیرزنِ همسایه میاد. آرمان حالا یه نویسنده است و دوباره اون دختر رو می بینه اما با دوستی که خاطراتش و عشقش رو ازش دزدیده. پس به سیمِ آخر می زنه!
میشه گفت قهوه ی سرد آقای نویسنده رمانیه پر از داستان هایِ کوتاهِ دلپذیر! شروعش جذابه اما بعد از چند صفحه ذهنت نیاز داره که مکث کنه تا دوباره بتونی کتاب رو دستت بگیری چون همون طوری که گفتم پر از داستان های کوتاه و البته جملات دلنشینیه که شاید تا زمانی که موضوع داستان بیاد دستت، ذهنت رو بیش تر از خودِ داستان، درگیر کنه!
کتابی که من خوندم چاپ سی و هشتمش بود. نه می تونم بگم خیلی عالی بود و نه هم به نظرم می شه به سادگی ازش گذشت. کتاب رمزآلود و معمائیه و حتی پس از پایانِ داستان با پایانِ بازِ خلاقانه ای که داره، دوباره درگیرت می کنه! خلاقیت؛ چیزی که آقای معین بارها تو کتابش بهش اشاره می کنه و معتقده که نیازِ ادبیات امروزه!
قسمت هایی که مربوط به آقای نویسنده بود، خوب بود ولی اونجایی که به مارالِ داستان ربط داشت، گاهی آبکی بود و توی ذوق می زد. با این حال کارِ اول نویسنده است - البته اگه از نمایشنامه اشون چشم پوشی کنیم- و قابل قبوله. به نظرم نقطه قوت کتاب و جذابیت کتاب، به همون داستان های کوتاهشه!
ادوارد هشتم بزرگ ترین پادشاهی جهان رو داشت؛ اون به هشتاد و چند سالگی فکر می کرد. هشتاد و چند سالگی وقتیه که هر چیزی معنای واقعی خودش رو پیدا می کنه، جای چشم زیبا رو نگاه می گیره، جای لبهای غنچه رو لبخند و جای دست های لطیف رو نوازش. ادوارد هشتم پادشاهی بریتانیا رو واسه بودن با زنی که نمی تونست ملکه بشه، رها کرد. جای کاخ های لندن رو اتاق اون زن گرفت. جای ثروت اسکاتلند رو لبخندش، جای سفرهای دور و دراز رو قدم زدن باهاش و جای مجلل ترین رستوران ها رو یک فنجان چای همراهش؛ تا حالا به هشتاد و چند سالگی فکر کردی؟........
اگه پیر بشی و اونی که می خوای کنارت نباشه، جای همه چیز خالیه!
+ فکر کنم اولین بار تو وب صالحه بود که معرفیش رو دیدم . مرسی ازت بابت معرفی.