شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی
چهارشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۶، ۱۱:۲۷ ق.ظ

مردی به نام اُوِه/ فردریک بکمن/ فرناز تیمورازف

اُوِه پیرمرد 59 ساله ای منزوی و غرغرویی مهربان است که پایبند ضابطه های خویش است. او پشت چهره ی به ظاهر خشن و سردش قلبی از طلا دارد و بسیار دوست داشتنی است. اُوِه چندماهی می شود که همسرش را از دست داده و دیگر زندگی بدون او برایش مفهومی ندارد؛ برای همین می خواهد خودکشی کند تا این که خانواده ی جدیدی به خانه ی روبرویی نقل مکان می کنند...

این کتاب اولین کتاب فردریک بکمنه. بکمنی که وبلاگ نویس هم بوده ؛)

یکی از نکات جالب کتاب اینه که یکی از شخصیت های اصلی کتاب یه خانوم ایرانیه و چیزی که جالب ترش می کنه اینه که زن بکمن هم ایرانیه.

مجله ی اشپیگل در تعریف این کتاب گفته: " کسی که از این رمان خوشش نیاید بهتر است هیچ کتابی نخواند"

فیلمش هم ساخته شده و ظاهرا اقتباس موفقی بوده.

به شدت خوندن این کتابِ لذت بخش رو توصیه می کنم.


- اوه هیچ وقت نفهمید چرا زنش او را انتخاب کرد. زنش فقط عاشق چیزهای انتزاعی بود، کتاب، موسیقی و لغات عجیب و غریب. اوه یک مرد غیر انتزاعی بود. از پیچ گوشتی و فیلتر روغن خوشش می آمد. کل زندگیش دست در جیب راه می رفت؛ زنش می رقصید.

- ولی اگر کسی ازش می پرسید زندگیش قبلا چگونه بوده پاسخ می داد تا قبل از این که زنش پا به زندگیش بگذارد اصلا زندگی نمی کرده و از وقتی تنهایش گذاشت دیگر زندگی نمی کند...

- سونیا همیشه می گفت: دوست داشتن یه نفر مثه این می مونه که آدم به یه خونه اسباب کشی کنه. اولش آدم عاشق همه ی چیزای جدید میشه. هر روز صبح از چیزهای جدیدی شگفت زده می شه که یکهو مال خودش شده اند و مدام می ترسه یکی بیاد توی خونه و بهش بگه که یه اشتباه بزرگ کرده و اصلا نمی تونسته پیش بینی کنه که یه روز خونه ی به این قشنگی داشته باشه ولی بعد از چند سال نمای خونه خراب می شه، چوب هاش در هر گوشه و کناری ترک می خورن و آدم کم کم عاشق خرابی های خونه می شه. آدم از همه ی سوراخ سنبه ها و چم و خم هاش خبر داره. آدم می دونهه وقتی هوا سرد می شه باید چیکار کنه که کلید توی قفل گیر نکنه، کدوم قطعه های کف پوش تاب می خوره وقتی آدم پا رویشان می گذاره و چه جوری باید در کمدهای لباس رو باز کنه که صدا نده و همه ی اینا رازهای کوچکی هستن که دقیقا باعث می شن حس کنی توی خونه خودت هستی.

۹۶/۱۲/۱۶
مهناز

نظرات  (۶)

کتاب سرگرم کننده اییه ،جالب ترین بخشش یه جورایی تفاوت زیاد بین اوه و سونیاست . اینکه اوه از گربه ها بدش میاد اما از یه گربه مواظبت میکنه ...
یه جورایی پر از تضادهای بامزه اس...
پاسخ:
درسته و قشنگیش به اینه که هر دو شخصیت با وجود تفاوت های بسیارشون دوست داشتنی هستند. آدمایی که بیش از هر چیز دیگه ای انسانیت و مهربونی براشون مهمه و به نظر من دلیل موفقیت کتاب و تبدیل شدن اوه به یک قهرمان دوست داشتنی اینه که این خصوصیات تو دنیای ما روز به روز داره کمرنگ تر میشه! آدما روز به روز مهربونی رو یادشون میره و همه غرق کامپیوتر و دنیای ماشینی میشن! آدم هایی با ظاهر قشنگ و قلبی شاید خالی!

من عصبانیت های اوه رو خیلی دوست داشتم و همدلی فوق العاده اش با زنش رو و گیر دادنش به یه ماشین خاص رو.
به نظرم بعضی از قدیمی ها شبیه اوه بودند ؛)
این حجم از وفاداری و مهربونی تحسین برانگیزه.

آره اوه شبیه پدرا و پدربزرگامونه :)
پاسخ:
:))))))
واااااااااااااایییییی
چ قشنگ بود!
این قسمت عاخریی مخصوصا.
تعریفشو شنیده.بودم
:)بعد کنکور...:(
میخرمش…
پاسخ:
خیلی قشنگه.
ان شا الله.
موفق باشی تو کنکور.
منم تابستون خوندم اینو. ولی نمیدونستم همسر خود بکمن هم ایرانیه :D
عاشق اینم که وقتی فیلم یه کتابی میاد برم ببینم! 
آره جالب بود داستانش ولی خب نمیدونم مفید بود یا نه :) سرگرم کننده بود. صفحات اولش کند پیش رفت ولی بعدش جذاب شد. 
پاسخ:
آره منم خیلی دوست دارم فیلم های اقتباسی رو ببینم هر چند به پای کتاب ها نمیرسن ؛)
من که خیلی دوستش داشتم. هم سرگرم کننده بود هم مفید! ما به این یادآوری ها نیاز داریم. به شدت هم نیاز داریم ؛)
خب فیلمش رو هم الان دیدم :) خوبی فیلم اینه که یه چیزایی رو تو کتاب ازشون رد شدی با احساسات پررنگ میکنه، ولی خب خیلی از تیکه های کتاب حذف شده بود. در کل ولی دلنشین بود ! 
پاسخ:
خوش به حالت. من هنوز نمی دونم کی می تونم ببینمش :(
ممکنه احساسات رو پررنگ کنه ولی اکثرا به پای خود کتاب نمی رسه. اما دیدن فیلمی که کتابش رو قبلا خوندی حس خوبی داره.
خوشحالم که حداقل اقتباس موفقی داشته. هر چند اُوه ی تو ذهن من با بازیگر نقش اوه خیلی فرق داره :))))
و همینه که کتاب رو متمایز می کنه اینکه اجازه میده خودت تخیلش کنی و تو ذهنت بسازیش.
رفته بودم کتابفروشی
طبقه پایین جشن امضای همین کتاب بودبامترجمش!
ازهمون موقع میخوام بخونمش وپیش نیومده
پاسخ:
چه جالب!
امیدوارم زودتر فرصتش پیش بیاد. قشنگه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">