شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی
يكشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۶، ۰۳:۵۳ ب.ظ

سارای/ 1376


داستان سارایو قبلا بهتون گفتم تو پست سارائیسم! داستان سارای و خان چوپان و عشقشون به هم و سرانجام زندگی سارای!

خلاصه که همون کتاب یادم انداخت بعد از سال ها با ننه بشینیم و ببینیمش! کلی ذوق زده بود! :)))
سارای یعنی ماه طلایی و فکر می کنم معنای استعاریش ماه کامله!
داستان به غایت دردناکیه!پایان داستان، خان چوپان دیر می رسه!چشمای سارای به انتظار رسیدن خانِ چوپانش خشک شد!به قول شهریار:
 آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا!!!! 
حالا چرا... حالا چرا...
+ همون شد که قبلا شده بود ولی من ته دلم می خواستم اتفاق نیفته اون اتفاقی که افتاد! مثل اون جوک بامزه ای که طرف وقتی داره تکرار گلِ بازی فوتبال رو می بینه، امیدواره تو تکرارش بره تو گل یا نره تو گل!!! فکر می کنم امید تو وجودم نهادینه شده! بالاخره یه ذره امید هم امیده دیگه!!! مگه نه!
۹۶/۱۱/۰۱
مهناز

نظرات  (۳)

امید چه ها که نمیکنه با آدم
پاسخ:
اوهوم... آدمی به امید زنده است!
این سارای فیلمه؟ آخه قبلا شنیده بودم یه افسانه ی ترکیه.
پاسخ:
حسنای عزیز این فیلم هم از روی همین افسانه ی شفاهی ترکی ساخته شده!

اگه این پست رو دیده بودم قطعا از روی همین میفهمیدم اردبیلی هستی :"))

پاسخ:
آخی :)))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">