جمعه, ۲۶ آبان ۱۳۹۶، ۰۴:۲۱ ب.ظ
عاشقانه های شاعر گمنام/ ریچارد براتیگان/ علیرضا بهنام
- چه می کردی اگر باران به بالا می بارید؟
من؟
بله
عادت می کردم به زندگی روی ابر فکر کنم...
- و شکارچی مهربانی دارد می آید که اسلحه اش تنها یک گل سرخ است
- دلم می خواهد یک ببر کوچک باشم
خوابیده و خرخرکنان
در جنگل جادویی موهای قهوای تو
- بگذار وانمود کنیم ذهن من تاکسی است
و ناگهان (چی در میاد از توش!)
شما سوارش شده اید...
میشه لبخند نزد با خوندن این قطعات...؟!چرا باید فراموششون کرده باشم. گاهی وقتا از بی اعتنایی خودم حرصم می گیره!تازه با خودم حرف زدم و راضیش کردم که از نوشتن بعضی قطعات دیگه صرف نظر کنه. شکر خدا لجبازی نکرد ؛)
۹۶/۰۸/۲۶
ولی تنها چند نویسنده هستن که انگار خوده خوده ما هستن
با اونها همذات پنداری عجیبی میشه کرد
یکی از اونها کورت ونه گاته و یکی دیگه ریچارد براتیگان دوس داشتنی
مردی که در فقر مینوشت و با نوشته هاش به اوج شهرت و محبوبت رسید
و خوندن همین چند قسمتی که از نوشته کتابش قرار دادین کافی بود تا روز و هفته ما رو رنگی و زیبا کنه !
گفته میشه قسمتی از کتابهاش رو در ترانه ای با گروه بیتلزها هم خونده
اصلن صرف دوستیش با جان لنون کافی نیست که عاشقانه دوستش داشته باشیم ؟
و در آخر ...
مهناز بانو ... انتخاب قسمتهایی از کتاب واقعا عالی بود
شما سلیقه ی فوق العاده ای دارین ...