شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی
دوشنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۶، ۰۷:۲۳ ق.ظ

گرازیه لا/ آلفونس دو لامارتین، احمد نجفیان

داستان عشق  لامارتین، شاعر و نویسنده فرانسوی و دختری به نام گرازیه لا.
بخش اول کتاب شرح سفر تفریحی او به ایتالیا و بخش های دیگر داستان، روایت ملاقاتش با گرازیه لا دختر یک ماهیگیر است.
کتاب خوب و روانی بود اما در ترجمه اش گاها از کلماتی استفاده شده بود که ممکنه معناشون رو خیلی ها ندونن همون طور که من بعضی هاشون رو نمی دونستم! کلماتی که خیلی سال ها پیش رایج بودن ولی دیگه الان نه.ردشون رو فقط تو متن های کهن میشه پیدا کرد و مناسب کتابهای امروزی نیستن! در صورتی که معادل های خوبی هم براشون وجود داره.ب
رای شروع به خوندش به حالتون توجه کنید. چون قسمت هایی از کتاب که غم انگیزه واقعا غم انگیزه.

 - ... می اندیشم که قالی و کاغذ دیواری و پرده های ابریشمین به اندازه یک جو عاطفه ارزش ندارند. تمام طلای دنیا برای آن که قلب آدم های بی احساس را حتی یک بار به تپش اندازد و یا بارقه ای محبت آمیز از نگاهشان ساطع گرداند، کفایت نمی کند.
- تا آن زمان به درستی نفهمیده بودم که خوشبختی وابسته به تجمل نیست و نمی دانستم که انسان می تواند به وسیله یک سکه مسین به خوشوقتی بیشتری از آنچه که از یک خزانه طلا متصور است، دست یابد به شرط آن که بداند که خداوند، خوشبختی را کجا پنهان کرده.
- دوست داشتن به خاطر دوست داشته شدن، خصیصه انسان است؛ دوست داشتن به خاطر دوست داشتن، صفت فرشته.
- قلبی را که به خاطر شما می تپد از زندگی حذف کنید: چه چیزی باقی می ماند؟- ابری که بر روح سایه می افکند، بیش از ابری که در افق ظاهر می شود، زمین را در نظر انسان پوشش و تغییر رنگ می بخشد. 
- آه! مرد بسیار جوان قادر نیست که دوست بدارد! بهای هیچ چیز را نمی داند! خوشبختی حقیقی را نمی شناسد مگر در پی از دست رفتنش!
- زمان خیلی زود آثار خاکی را پاک می کند اما هرگز نمی تواند اثر نخستین عشق را از قلبی که تجربه اش کرده بزداید...
۹۶/۰۸/۲۲
مهناز

نظرات  (۳)

من فکر میکنم بخاطر اینکه لامارتین شاعر هم بوده و بصورتی آهنگین مینوشته احتمالا مترجم خواسته با استفاده از لغتهای مهجور و دور افتاده نوشته ی خودش رو با سبکی جدید ارائه بده !
شایدم نه ... آدم از کار بعضی مترجما هیچی نمیفهمه حقیقتا
چن وقت پیش یه کتاب میخوندم نوشته بود :
آلفرد از پشت شیشه آبلیمو به دختر نگاه کرد
من نمیفهمم از پشت شیشه آبلیمو میشه چیزی دید ؟
خب میمردی بنویسی لیموناد ؟
کلا مترجما آدمای عجیبی هستن
ممنون از معرفی این کتاب زیبا
پاسخ:
اتفاقا منم به همچین نتیجه ای رسیدم :) ولی آخه پس همه ی متن باید با هم هماهنگ می شد دیگه. یه جا از کلمه ی ترعه استفاده کرده یه جا کانال. من فقط معنیش رو حدس می زدم بعدا به لغت نامه نگاه کردم. یا مثلا ساخلو آهنگین تره یا پادگان؟!! یا محاذات؟! به نظرم بعضی قسمت ها که همچین کلماتی بود ذهن آدم بیشتر درگیر خود کلمه می شد تا کتاب. اونم کتابی که یه قسمتش سفرنامه است و بقیه اش هم شرح احوالات روحی و عاطفی! یا با لکه و میسر اسم مفعول ساخته بود! تو شعر شاید به خاطر رعایت بعضی اصول همچین ترجمه ای خوب باشه! حتما میشه دیگه، الکی که ننوشته شایدم از پشت شیشه ی خالی بوده این که جمله ی ساده ای بوده، نیازی هم نبوده تغییرش بده! چرا اینجوری ترجمه اش کرده! همه امون آدم های عجیبی هستیم. بعضی ها بیشتر! خواهش می کنم.
دو شب پیش سمفونی مردگان رو تموم کردم
و علاوه بر اون هی و هی اتفاقای خوبی نیوفتاد..
باعث شد خیلی عمیقا غمناک طور شم!

حس میکنم جمله عاخر رو خوندم ی جایی

"دوست داشتن به خاطر دوست داشتن صفت فرشته"چ قششنگ!
پاسخ:
یادمه خلاصه ی سمفونی مردگان رو کسی برامون خوند؛ درسته اون موقع چندان نفهمیدم که داستان از چه قراره و اون مقدار کمی هم که فهمیدم الان فراموشم شده ولی می دونم یه جور خاصی پر از غم بود. برا همین با این که داستان معروفی (ایهام داره نه ؛) ) هم بود، هیچ وقت وسوسه نشدم که بخونمش. بعضی کتابا رو نباید خوند و بعضی هاش هم بستگی به حالمون داره؛ زمان خاص خودش رو می طلبه. عجیب نیست! ممکنه... با کلمات دیگه ای ولی با همین مفهوم... :)))
جالب بود. اما فکر نمیکنم بخونمش
پاسخ:
هر طور که میلته ؛)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">