يكشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۶، ۰۷:۰۳ ق.ظ
مهمانسرای دو دنیا/ اریک امانوئل اشمیت/ شهلا حائری
اسم نمایشنامه تا حدودی ماجرای داستان رو لو میده ومن درحد چند جمله مبهم گونه ؛) بگم که : داستان درباره کسائیه که بین مرگ و زندگی قرار گرفتن و معلوم نیست که سرنوشتشون به کجا ختم میشه!
این کتاب هم مثل نمایشنامه های دیگه ی اشمیت جذاب، خوندنی و روون بود و پر از دیالوگ های خوب و تامل برانگیز! درسته از سه نمایشنامه ی دیگه ای که ازش خوندم جذابیت کمتری داشت اما مگه میشه کتابی از اشمیت خوند و لذت نبرد و دوستش نداشت؟!
- آدما طوری زندگی می کنن انگار که نامیرا و جاودانه ان: اونا عاشق نمی شن؛ سرمایه گزاری می کنن.
- مدت ها فکر می کردم آدمایی که اعتراف می کنن وجدان اخلاقی والایی دارن و حالا متوجه می شم که بعضی ها همون طور که استفراغ می کنن اعتراف می کنن؛ بالا میارن تا دوباره شروع کنن.
- از نظر من اون چه ارزش آدم رو می سازه، آدم بودنشه نه چیز دیگه.
- از خودتون بگین. زود باشین. از خودتون! زود باشین فقط یه دقیقه وقت دارم. کجا زندگی می کنین؟!
توی یه خونه ی بزرگ کنار دریا با پنجره هایی به وسعت افق.
ساحل هم داره؟
آره؛ طولانی، سفید و آبی. عاشق اینم که من رو کنار ساحل گردش ببرن.
و بعد؟ دیگه چه کار دوست دارین بکنین؟
دوست دارم تو رویا فرو برم. موسیقی گوش کنم و وقتی موسیقی گوش می کنم صدای سکوت اطرافم رو بشنوم.
و بعد؟
بعدشم دوست دارم کتاب بخونم تا تمام زندگی هایی رو که من نتونستم بشناسم تجربه کنم.
دیگه چی؟
بعد هم به نظرم میاد... که دلم می خواست عاشق باشم.
آخ من هم همین طور.
۹۶/۰۸/۰۷