شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی
سه شنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۶، ۰۳:۰۷ ب.ظ

خانه خوبرویان خفته/ یاسوناری کاواباتا/ رضا دادویی

کتاب، شامل سه داستانه که هر سه داستان رو یک مردِ تنها روایت می کنه:

دست: مردی دست دختر زیبایی را برای یک شب، قرض می گیرد!
پرندگان و حیوانات دیگر: مردی که از انسان ها گریزان است و از حیوانات به عنوان موجوداتی که زنده هستند و زندگی دارند، در خانه اش نگهداری می کند...!
خانه خوبرویان خفته: خانه ای برای پیرمردانی که قوای خود را از دست داده اند و می توانند شب را کنار دخترانی که با دارویی به خوابی عمیق فرورفته اند بگذرانند. اگوچی یکی از همین مردان است که با قرار گرفتن کنار این دختران خاطرات خود با زن های دیگر را به یاد می آورد!

+ باید دور شد... برای دیدن خویشتن خود، باید از خود دور شد.
+ اصولا انسان ها در هنگام احساس تنهایی، سعی می کنند خانواده ها را خوار بشمارند زیرا تصور می کنند آن ها نیز تنهایی او را به استهزا می گیرند.
+ مرگ تنها یک بار به سراغ آدمی می آید اما عشق بارها و بارها.

کتابی نبود که بتونم دوستش داشته باشم. نثرش رو دوست نداشتم همین طور داستان هاش رو. داستان ها به همین ترتیبی که تو کتاب آورده شده هر کدوم نسبت به داستان قبلی بهتر بودند. تو همه ی داستان ها  تنهایی این مردها فقط به صورت موقتی پر میشه...اولین داستان این کتاب تو سبک رئالیسم جادوئیه (سبکی که همه چیزش عادیه و از وقایع و رویدادهای اجتماعی نوشته میشه و فقط یه عنصر غیرطبیعی و جادویی در اون وجود داره) سبکی که نمی تونم باهاش ارتباط برقرار کنم و اصلا دلمم نمی خواد؛ بعد از خوندن "زیباترین غریق جهانِ" مارکز بود که بیشتر با این سبک آشنا شدم و دلمو زد!
گابریل گارسیا مارکز گفته تنها رمانی که آرزو داشته نویسنده اش باشه خانه خوبرویان خفته است و گویا "خاطرات دلبرکان غمگین من" رو با تاثیر از این کتاب نوشته. کتابی که من به دو صفحه اش نرسیده، عطایش را به لقایش بخشیدم.
من دوباره گول اسم کتاب و تعریف مارکز و اینارو خوردم. چرا من با جملات پشت جلد کتاب که از مارکز بود الکی نیشم به خنده وا شد؛ آخه کسی نیست و نبود که بگه  تو که از مارکز چند تا کتاب بیشتر نخوندی چرا الکی ذوق می کنی! بعدشم چرا رو جلد کتابا نمی نویسن مجموعه داستان کوتاه؟!! شاید یکی مثل من گاهی حواس پرت تر از اون میشه که کتاب رو ورق بزنه! اصلا چطوری میشه مجموعه داستان های کوتاه رو دوست داشت؟! من هر بار کمتر می تونم دوستش داشته باشم.
+ بی ربط نوشت: دیشب من سر مسابقه ادابازی چقدر حرص خوردم. یعنی جوری بود که می گفتن مهناز تو آروم باش، یه کم یواش تر... چقدر خوب که پالت برد. یعنی به جای اینا من داشت قلبم از جاش کنده می شد. 

 گوش کنید:کویر محمد معتمدی    کاردادی دستم پازل باند


۹۶/۰۶/۱۴
مهناز

نظرات  (۷)

یادمه نوشته بودی داستان کوتاه دوس نداری
اما چرا؟
چند روایت معتبر از مصطفا مستور رو بخون:)

پالت خیلی خوبه
امشب هم صدا سیما (معتزدی و قدیانلو)میان
پاسخ:
آره دوست ندارم :( نمی دونم. شاید به خاطر پایانِ اکثرا غم انگیز، گاها باز و نامشخصشون و اینکه فقط یه برش خیلی کوتاه از زندگیه. ترجیح میدم برش بزرگتری رو بخونم یعنی رمان. بزار یه رمان ازش بخونم بعد. اگه داستان کوتاهاش تو ذوقم بخوره ممکنه دوباره نرم سمتش یا خیلی طول بکشه. اوهوم. خدا رو شکر معتضدی اینا بردن. کلا اونایی که رو اعصابن دارن حذف میشن :)))
مهناز بانو ...
به نظر من کتابای مارکز فوق العاده ان
مخصوصا " صد سال تنهایی " رو بی نهایت دوس دارم
فکر میکنم اگه کتاب " پیرمرد فرتوت با بال‌های عظیم " مارکز رو بخونین نظرتون کلا در مورد داستانهای کوتاه و این نویسنده بزرگ عوض میشه !
آهنگایی رو هم که معرفی کرده بودین گوش کردم
اینطور بگم که حتی قبل از گوش کردن هم مطمئن بودم که یه پیشنهاد عالی از طرف دوست خوش سلیقه ای هست
ولی بعد از شنیدن ، بقدری از ترانه ی " کار دادی دستم " خوشم اومد که اون رو آهنگ وبم گذاشتم
واقعا ممنونم از بابت اینهمه کتاب ، آهنگ و انیمیشنهای زیبایی که پیشنهاد میدین
پاسخ:
خب من سه تا کتاب از مارکز خوندم: عشق سالهای وبا، گزارش یک آدم ربایی و داستانهای کوتاهی ازش رو با عنوان زیباترین غریق جهان که فکر می کنم داستان "پیرمرد فرتوت..." هم یکی از داستانهاش بود. و این داستان منو چندان جذب نکرد، شاید ترجمه اش روان نبود و یا هر چیزی چون چند سال پیش خوندم. سعی می کنم یه بار دیگه هم بخونمش هر چند بعید می دونم نظرم چندان تغییری بکنه؛ چون این سبک رو چندان دوست ندارم. صد البته که مارکز نویسنده بزرگیه. خوشحالم که دوستشون داشتین و لذت بردین. منم ممنونم بابت کامنتاتون.
حوصله ی خوندنم نمیاد


چقدلوس بودگروه سایز42
دلم خنک شد نبردن

رامین همچنان به اعمال من ناظره
پاسخ:
کتاب قابل توصیه ای هم نیست البته از جانب سلیقه ی من! و الا داستان های بدی هم نیستند. آی گفتی... این حامده قشنگ رو اعصاب من بود منم :))))))))) بالاخره این رامین خانِ طفلی فهمید داری چیکار میکنی؟
خلاصه داستانا که به نظر میرسه جالب باشه.
پاسخ:
نمی دونم! به شخصه برای من کتاب دلچسبی نبود. سلیقه ها فرق میکنه ممکنه شما دوستش داشته باشین.
قانع شدم:)))

برادران کرمی ک رو اعصا نبودن؟
حد اقلش اینه ک مشکلات داخل گروهی نداشتن:دی
فقد احسان کرمی خیلی شلوغ میکرد:|

اما بهرحال پالت و صدا سیما خیلی خوبن:))
پاسخ:
:))) چرا احسانشون خیلی حساسیت به خرج می داد این صدا و سیما هم که مظلوووووووووم... اصلا دلم براشون می سوخت. گاهی وقتا بد حرف می زد حتی اگه واقعا قصدش شوخی بود، بد برداشت می شد. می زد تو ذوقشون :( و گرنه از احسان بدم نمیاد زیاد. مرحله اول صدا و سیما با گروه خیلی سختی بودن و رو اعصاب ترین گروه بود اصلا؛ اون بابک حرف می زد من کاملا می ریختم به هم. ثانیه به ثانیه اش رو با تپش شدید قلب گذروندم! اوهوم. اصلا من از اول گفتم این صدا و سیما قهرمان این دوره است :))))
مجموعه داستان دوس دارم
اگرچه شایدده تاداستان باشه ومن فقط ازیکیش خوشم بیاد


مهنازدیروز تولد آقای ناظربود
پاسخ:
درست برعکس من! چه جالب؛ پس ناظر جان هم شهریوریند مثل خودت از طرف من بهش تبریک بگو و اگه رخصت داد بغلش کن و ببوسش :))) و امروز هم تولد برادر جان من بود...
۲۰ شهریور ۹۶ ، ۰۷:۲۴ زینب(مسافرکربلا)
زیباترین غریق جهانو منم آوردم که بخونم ولی نتونستم به قول تواز نثرش خوشم نیومد ...داستان کوتاه دوست دارم ولی :)
پاسخ:
احتمالا فقط هم به خاطر نثرش نباشه. رئالیسم جادویی سبک خاصی داره و شاید خیلی ها دوستش نداشته باشن. خوش به حالت.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">