شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی
شنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۶، ۰۶:۳۷ ق.ظ

عشق لرزه\ اریک امانوئل اشمیت\ شهلا حائری

داستان درباره عشق بین دیان و ریشارد است؛ عشقی که به واسطه ی غرور دگرگون می شود. 

عشق را به دور از غرور باید ابراز کرد. باید با هم راجع بهش حرف زد و حرف زد و حرف زد...نفرت روی دیگر سکه است و انتقام...
کتاب خوبی بود.اشمیت رو خیی خیلی دوست می دارم. مجذوب و مسحورم می کنه هر بار و یکی از نویسندگان محبوبم شده. این سومین کتابشه که خوندم و برای چندمین بار می گم که از خرده جنایاتش شروع کنید. 
- زن ها فقط اون چه رو که در مردها زنونه است می فهمن و مردها فقط جنبه های مردونه ی زن ها رو درک می کنن. یعنی باید گفت که هیچ کدوم اون یکی رو نمی فهمه. اگر بخوای رفتارش رو تعبیر کنی حتما به اشتباه می افتی.
- دیگه به هیچکی دل نمی بندی؟ نه.نه من نه کس دیگه؟اون طوری که با تو بودم، نه... هرگز.
- دوست داشتن یعنی اولویت دادن به یک نفر؛ ترجیح دادن. درست برعکس علم و آگاهیه. آدم کور می شه.
- بین دو آدم نمی شه دکمه ای رو فشار داد و همه چیز رو از سر گرفت.
- غرور مسریه اگه یکی بهش مبتلا بشه اون یکی هم فورا می گیره.- آدم بد و خوب وجود نداره؛ فقط اعمال بد و خوب وجود داره و در بینشون مخلوقاتی که این وسط وول می خورن.
- در عشق اغلب اشتباه می کنیم؛ اغلب احساسات ما جریحه دار می شود و احساس بدبختی می کنیم اما عشق می ورزیم و هنگامی که در آستانه ی مرگیم به عقب برمی گردیم و به خود می گوییم: خیلی رنج کشیده ام؛ گاهی به بیراهه رفته ام اما عشق ورزیده ام. پس من زندگی کرده ام. من یک موجود تصنعی ساخته و پرداخته ی غرور و کسالت نیستم زیرا که عاشق بوده ام.

+ اوه راستی یه سلامِ گرم خدمتِ آرشیو خوانِ عزیزِ وبلاگم. لطفا اگه اینجا رو خوندی بی تفاوت و بی اعتنا نگذر. جواب سلام واجبه ها؛ واجب ؛))) یه نظری، پیشنهادی، انتقادی، سخنی، جمله ای، کلمه ای، حرفی حتی... لطفا :)) منتظرم...

۹۶/۰۶/۰۴
مهناز

نظرات  (۷)

چقدر کتاب خوب و جالبی به نظر میرسه مخصوصا با این جملات زیبایی که به نقل از کتاب نوشتین
جمله ی آخر رو بصورت دیگه ای تقریبا از شخصی خونده بودم که در وصف دوس داشتن گفته بود :
اگر زمانی که به دنیا می آئید و زمانی که از دنیا میروید بدانید که دوست داشته میشوید دیگر مهم نیست که بین این دو زمان را چگونه گذرانده اید
ممنون از معرفی این کتاب زیبا و خوندنی
پاسخ:
همین طوره. یه نمایشنامه خوب. شاید... خواهش می کنم.
غرور مسریه اگه یکی بهش مبتلا بشه اون یکی هم فورا می گیره.


اینطور نیس آنچنان
پاسخ:
خب قبول دارم که این چیزها نسبیه. نمیشه خیلی با قطعیت همچین نظری داد. غرور هم ممکنه مسری باشه - همون طور که تو این نمایشنامه اینجور بود- ممکن هم هست که نباشه...
- آدم بد و خوب وجود نداره؛ فقط اعمال بد و خوب وجود داره و در بینشون مخلوقاتی که این وسط وول می خورن.

این جمله واقعا خاص بود!
پاسخ:
آره. باهات موافقم. تامل برانگیزه
سلام ارشیو خوان وبلاگ مهناز!
پاسخ:
مریم بامزه می شود :) ببین! مریم هم داره بهت سلام می کنه. جوابش به عهده خودت
مهناز عزیز ... اومده بودم تا حال پدر بزرگتون رو بپرسم که پست جدیدتون رو دیدم
امیدوارم خدا رحمتشون کنه و روحشون در آرامش باشه
بی نهایت ناراحت شدم
دقیقا با خوندن جملاتتون یاد فوت پدربزرگتون توی چند سال پیش افتادم
یادمه تا مدتها ننوشتین
من هر روز بهتون سر میزدم و هیچ نوشته ای از شما نمی دیدم
ناراحتی بی اندازه ای داشتین
هیچوقت اون روزها رو فراموش نمیکنم
حتی از این فاصله هم میشد ناراحتی شما رو احساس کرد
و این بار هم ...
ولی مهناز ... لطفا به این موضوع هم فکر کنین که شما نسبت به خیلی ها خوشبخت بودین
زمانی که من بدنیا اومدم یکی از پدر بزرگهام فوت کرده بود و پدر مادرم هم وقتی فقط سه سال داشتم
پس من طعم داشتن پدر بزرگ رو اصلا نچشیدم
فقط عکسهاش رو دیدم
فقط عکسهای پدر مادرم رو که بهش حاج بابا میگفتن
ولی حتی عکسی از پدر پدرم ندیدم چون در سن خیلی کم فوت میشه ایشون
خدا همه اموات رو غرق در رحمت خودش کنه و به شما و خونواده محترمتون هم صبر بده
آمین
پاسخ:
خیلی خیلی ممنونم. عجیبه که اون روزها رو یادتونه! منم اون روزا یادم نمیره. هنوز که هنوزه با وجود گذشت یک سال و اندی وقتی ازش حرف میزنن بغض می کنم و سعی می کنم گوش نکنم. بیشترتر ناراحت بودم چون با هم زندگی می کردیم :(( می دونی بودا نبود آدمهایی که دوسشون داریم به اندازه کافی دردناکه اما گاهی این رفتن ها اونقدر دردناک طورانه اتفاق می افتن و نه با آرامش و راحتی که آدم حتی یادش میره که به نیمه پر لیوان هم نگاه کنه... خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه. خیلی ممنون از کامنتتون و وقتی که گذاشتین برا نوشتنش.
مریم بامزه بوده تو خبر نداری مهناز جان..
متاسفاهنه قسمت نشده بوده تا حالا با مزگی منو ببینی!
خخخ

وقتی مریم و مهناز وارشیو قاطی میکنن!
پاسخ:
قسمت که شده بود شما یادت رفته مریمی ؛) کامنتاتو برای پست های قدیمی بخوووون... می بینی جواب سلام آدمو نمیدن! باعشه اشکالی نداره آرشیو خوان گرامی!
بابت پست بالا بگم که اونقد از خدا گله دارم که نمیدونم کدومشو بگم....
نمیدونم چرا ادمی هستم که قشنگ خدا روشو ازم برگردونده...
کاش یه نگاه به خودم نه ..به دلم یه نگاه میکرد...
فقط همین..

خداااااا
پاسخ:
این جوری نگو مریم عزیز... شاید خدا به دلت نگاه کرده که نزاشته جور دیگه ای بشه که غمات بیشتر شه. مطمئنا همین طوره.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">