شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی
دوشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۲۰ ب.ظ

یک روز خوب

امروز قرار شد با دوستان بریم بیرون؛ باد می زد شدید. هوا چندان خوب نبود. اونقدرر که خواهرم می گفت مهناز یه دو کیلویی سنگ به خودت آویزون کن باد نبردت :|||ولی نمی دونست که قراره من امروز عاشق همین بادِ شدیدِ دوست داشتنی بشم. یعنی تا به امروز از باد بدم میومد شدید... خلاصه که چنان حالمو خوب کرد که نگو... :)
رفتیم شهربازی و سوار یکی از این وسایلا شدیم که برا خودش داستان داره...یکی از بچه ها هی اصرار داشت که سوار یکی از اون خطرناک ها که هیجان بیشتری داره بشیم. منم می گفتم بابا این چه جرأتی داره نگو تا حالا اصلا یه ساده ترش رو هم امتحان نکرده. بالاخره راضیش کردیم که یه ساده ترش رو امتحان کنه. چشمتون روز بد نبینه تا برسه خونشون سرش گیج می رفت و حالش بد بود...
این سحری رو هم به زور پس از سال ها راضی کردیم که همراهیمون کنه. اصلا می گفت تا حالا این جوری خالی نشده بود. جیغ زده بود و حالش خوب شده بود:))))))
خلاصه این که کلی خودمون رو خالی کردیم و برگشتیم.
راستی روزتون هم مبااااارک :)
۹۶/۰۲/۱۸
مهناز

نظرات  (۳)

۲۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۹:۳۶ زینب(مسافرکربلا)
جای ما خالی بوده حسابی پس !من اینجور جاها تا میتونم از ته دلم جیغ میکشم
پاسخ:
آره واقعا جاتون خالی بود. کاش بودی با هم جیـــــــغ می کشیدیم!
عیدت مبارک مهنازعزیزم؛-)
پاسخ:
عید توأم مبارک نگارای من :)
واااای باد خوبه کع....

سیزده بدر رفته بودیم با فامیلا کوه قدم میزدیم
هوا اری بود باد هم میومد
انقدر دوس داشتم روسریمو در بیارم که خدا میدونه....

وای دوستتون عالی بود

عاخرین باری ک رفتم شهربازی یادم نمیاد؟!!؟؟!!
شاید 5سال پیش
پاسخ:
نمی دونم من همیشه ازش بدم می اومد... فکر می کنم به این خاطر که چشمامو پره گرد و غبار می کرد و اذیت می شدم. ولی اون روز اصلا اون جوری نبود. باهام کنار اومد ؛) در عین این که پر قدرت و محکم بود ولی ملایم و نوازشگر و خنک هم بود اونقدر که دوست نداشتم برم خونه. بعدش کنار دریاچه اصلا یه حال دیگه می داد... چقدر لذت بخش بود صالحه. کاش بودی و می دیدی. بی شک عاشق ترش می شدی ؛)) دوستمو اگه می دیدی. خیلی بامزه بود؛ خیلی؛ اصلا توانش رو نداشت که پیاده شه از اونی که سوارش بود اِ چرااا... برو و یه حالی به خودت بده. باور کن خوش می گذره... حالا یکی دیگه از دوستای من حتی به سرسره بچه کوچولوها هم رحم نمی کرد، ما هم خجالت گونه چشم بهش می دوختیم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">