جست و جو/ فردریک دورنمات/ همایون نوراحمر
نویسنده ای برای سخنرانی در مورد کتاب های جنایی به شهری رفته است وی در بازگشت با یک رئیس پلیس بازنشسته هم سفر می شود . رئیس پلیس به او می گوید که کتاب های جنایی یک ضعف بزرگ دارند و آن این است که نقش شانس را توی کشف جنایت در نظر نمی گیرند. وی برایش داستانی واقعی را تعریف می کند درباره دختر بچه ای که در جنگلی کشته می شود و دوره گردی که با بازپرسی های پرفشار اعتراف به گناه می کند و ماتایی کارآگاهی که این اعتراف را دروغ می داند و با وجود بسته شدن پرونده، می خواهد قاتل واقعی را پیدا کند او در این راه حتی مجبور می شود دختربچه ای را طعمه قرار دهد و از موقعیت بزرگ کاری و زندگی خود باز بماند.
کتاب روان و خوش خوانی بود و در ژانر پلیسی - جنایی متفاوت. این کتاب ترجمه های دیگه ای هم داره با اسم قول. اگه خواستید این کتاب رو بخونید، با اون چیزی که تو نت خوندم به نظرم اون ترجمه ها بهترن.
اصلا فکر نمی کردم که این کتاب اونقدرها معروف باشه ولی انگار اقتباسی هم ازش شده با بازی جک نیکلسون!
من شخصیت ماتایی رو دوست داشتم. این که با وجودمخالفت همه دنبال حقیقت رفت اما خب روش درستی رو انتخاب نکرد.
+ در داستان های شما، شانس نقش مهمی ندارد، شما نویسنده ها همیشه حقیقت را به خاطر حفظ کردن قوانین نویسندگی از نظر دور نگه می دارید. اما حالا دیگر یاید قوانین را دور انداخت. یک حادثه را نمی توان مثل یک معادله ی جبری حل کرد، زیرا ما هیچ گاه به همه ی مجهولات واقف نخواهیم شد. شانس که موضوعی غیر قابل تخمین است نقش بزرگی در حل مسائل پلیسی بازی می کند. قوانین ما تنها بر روی احتمالات و آمار بنا شده است.
من فقد دوتا کتاب وحشت خوندم
از اگاتاکیریستی
البته خیلی جالب بود
ولی دیگه دنبالش نرفتم....
یادمه یبار داشتم میخوندم
غرق کتااب
دوستم یه دفعه از پشت اومد زد رو شونم جیغم رفت هوا