شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی

۲۷۶ مطلب با موضوع «معرفی فیلم» ثبت شده است

قبلا فیلم چینی better days رو با موضوع قلدری‌های مدرسه دیدم و حتی All of us are dead هم علاوه بر قسمت اولش، به شکل نمادین به تاثیر مهم مدرسه و روابط‌اش اشاره داره.

داستان سریال درباره یکی از همین قربانی‌های خشونت مدرسه‌ایه که بعد از بیست سال در حالی که اوضاع روحی متعادلی هم نداره، تصمیم می‌گیره انتقام بگیره.

سریال اگر از بعضی ضعف‌ها و باگ‌های پلیسی کار و کاراکتر اضافه و به دردنخور کاراگاه زن بگذریم، داستان قوی داره، بازیگرها حتی نوجوان‌ش عالی ظاهر شدن، فلش‌بک‌های خوبی داره و اگر از ژانر جنایی خوش‌تون میاد و دل‌تون یه قاتل کاریزماتیک و دل‌خنک‌کن می‌خواد، انتظارتون رو برآورده می‌کنه(+۱۸ و اگر روحیه حساسی ندارید)

از این نظر که می‌گفت حتی سکوت هم مشارکت توی خشونته، قشنگ بود.

پوسترهای سریال هم قشنگ بودن.

تنها چیزی که دوست نداشتم اسپویل:❗قهرمان‌سازی اواخر داستان بود :(

نکته‌ای که هست اینه که توی کره و چین معضل خشونت توی مدارس خیلی جدیه و برای همینه که با تاکید درباره‌اش فیلم و سریال می‌سازند.

نکته دیگه که فکر نمی کنم خیلی هم اغراق‌آمیز باشه، چون توی تقریبا تمام سریال‌هاشون هست، قدرت رسانه‌ایشونه.

تقریبا همه اخبار رو دنبال می‌کنن و خبرهای مهم و حتی شوکه‌کننده توی اخبار پخش و بحث می‌شه.

(حالا اینجا برعکسه، اعتقاد بزرگان‌مون!! برای توجیه پنهان‌کاری‌هاشون اینه که روانی که خودشون داغونش کردن، اذیت می‌شه.[آخی چقدر گوگولی و لطیفین]).

علت انتخابش برای دیدن: به خاطر گل روی سونگ گیو :دی هر چند کاراکتر و کلا گریمش رو دوست نداشتم ولی از سریال خیلی راضی بودم.

#از_فیلم‌ها 

#The_king_of_pigs

۰ نظر ۲۰ مرداد ۰۱ ، ۲۲:۲۴
مهناز

مشاور پارک با توطئه، پادشاه فعلی رو آورده سر کار اما خودش قدرت اصلی قصره؛ ولیعهد که از این اتفاق به تنگ اومده دلش نمی‌خواد مثل پدرش برای همیشه در موضع ضعف بمونه.

سریال توی ژانر تاریخی،سیاسی قوی ظاهر شده و اگه علاقمند به دیدن جنگ قدرت‌ها هستین، کاملا مناسب شماست.

عاشقانه سریال پخته و بالغانه است و فیلمنامه هم خیلی ریتم هیجانی نداره اما واقع‌گرایانه است.

شخصیت‌ها خاکستری‌اند و پرداختشون هم زیرکانه‌. یکی نوشته بود این سریال نبرد بین عقل و احساس توی سیاسته و واقعا هم همینه.

بازیگران درخشان سریال هم مشاور پارک با بازی جانگ هیوک و بازیگر نقش ملکه مادر هستند.

من خودم چون خیلیییی سیاسی دوست ندارم، جزو مورد علاقه‌هام نشد اما خب دیدنش خالی از لطف نبود.

۷ نظر ۰۶ مرداد ۰۱ ، ۱۹:۲۵
مهناز

🥸 خیلی دلی نوشتمش، خواستید نخونید ؛)

هونگ‌یه‌سول هر کسی رو ببوسه، قسمتی از آینده اون شخص رو می‌بینه و سر همین قضیه هم سال‌ها پیش با دوست‌پسرش کات کرده و دلش نمی‌خواد دیگه وارد رابطه عاطفی بشه.

از این‌ور چامین‌هو هم که مدیر یه‌سوله، به یک اختلالی دچاره.

و خب از اونجایی که یه‌سول اتفاقی آینده چامین‌هو رو می‌بینه🤣زندگی‌شون به همدیگه گره می‌خوره.

سریال بر اساس یک وبتون ساخته شده. کمدی‌اش رو دوست داشتم. برا بازیگردانش هم دست می‌زنم، به غیر از کارگردانه که خوشم نمیاد ازش، همه عالی بودن.

فیلمنامه‌اش از این لحاظ که منطق داستان‌اش رو رعایت نمی‌کرد، گاهی تو ذوق می‌زد و اینکه داستان پتانسیل خیلی خیلی بیشتری داشت (واقعا دلم می‌خواست یه مشاوره‌ای با نویسنده‌اش می‌داشتم که آخه آدم حسابی این همه ویژگی نیک در چامین‌هو ازش استفاده می‌کردی دیگه، بعدشم از اون ور اصلا حس کنجکاوی در یه‌سول برای دیدن آینده دور و بری‌هاش نبود🥴)، شخصیت پردازیش هم با اون اتفاقات پایانی، جای کار داشت!

خدا شاهده کلیشه‌هاش هم کم نبود ولی بی مزه نبود؛ به قول صائب:

 یک عمر می‌توان سخن از زلف یار گفت، در بند آن مباش که مضمون نمانده است.

من دوستش داشتم؛ اگه دنبال یه سریال سرگرم‌کننده و حال‌خوب‌کن کمدی رمانتیک و فانتزی می‌گردین، امتحانش کنین پشیمون نمی‌شین :)

هیچ وقت دیر نیست، زندگی همه اش درباره زمان بندی مناسبه.

اگه می خوای گریه گنی، گریه کن؛ این یعنی قوی‌ای. اگه خوشحالی بخند... اگه اذیت می شی غر بزن.

+‌ پوستر به این زیبایی ، همه سایت‌ها چسبیدن به اون یکی که بی‌نمکه.

+آهنگ تیتراژ ابتدایی خیلی خوب بود.

+ خود سریال هم خیلی منو یاد دینر میت می‌نداخت و یک سری شباهت کلی داشتن.

+ و دیگه اسمش هم گویاست که خانوادگی نیست، من چی بگم :)

+اشاره به کتاب فیفتی...

+دیگه واقعا کم‌کم باید آژیر برای کره‌ای‌ها به صدا دربیاد که به کجا چنین شتابان🤣

۸ نظر ۳۱ تیر ۰۱ ، ۱۱:۲۸
مهناز

داستان پاچینکو توی دوران استعمار کره توسط ژاپن روایت می‌شه. زمانی که کره‌ای‌ها توی کشور خودشون بی‌اهمیت می‌شن و هویت اجتماعی خودشون رو ازدست می‌دن تا حدی که به کار گمارده شده‌ان، غذای کافی ندارن و مثل برده‌ها و با تحقیر باهاشون رفتار می‌شه.

 ما شاهد زندگی سون‌جا از کودکی تا پیری توی اون محیط و بعدها ژاپن هستیم.

یک سریال ۸ قسمتی ناتمام که از یک کتاب اقتباس شده و تم دارکی داره. محتواش بیش‌تر از این که راجع به شخصیت‌ها باشه درباره وطنه و چون سازنده‌اش کره است نباید انتظار بی‌طرفی رو داشته باشید..

توی سریال هم به سه زبان کره‌ای، ژاپنی و انگلیسی صحبت می‌شه و من بیش از پیش متقاعد شدم که ژاپنی زبان من نیست؛ تند و سریع، خشک، محکم و با کمترین حد از لطافت.

بازیگر زن سریال رو دوست داشتم و اما درباره لی‌مین‌هو می‌تونم بگم که واقعا نسبت به بازی‌های قبلی که ازش دیدم پیشرفت داشته و اکت‌هاش پخته‌تره اما همچنان بازیگر من نیست :) ضعف‌اش هم توی قسمت هفته که داستان شخصیت لی‌مین‌هو روایت می‌شه و می‌تونید ببینید که چقدر وصله ناجوریه.

بعضی قسمت‌های سریال هم اضافه است؛ مثل داستان هانا که به جای اون می‌تونست روایت شخصیت‌های اصلی رو تا یک جای خوبی توی همین فصل تموم بکنه.

در کل سریال پیشنهادی نیست مگر نسبت به تاریخ و اون دوره کنجکاو باشید.

و اما اسم پاچینکو از کجا میاد؟ پاچینکو مراکزی هستن توی ژاپن که توشون ماشین‌های بازی وجود داره و بیشتر حکم مراکز قمار رو دارن. یکی از شخصیت‌های سریال صاحب یه پاچینکوئه.

ولی پیشنهادم به شما اینه که تیتراژ ابتدایی‌اش رو ببینید؛ من خیلی دوستش داشتم :)

 

واقعا آدم باشهامتی هستی، اونقدر زیاد که می‌تونم ازت شهامت بگیرم و بازم یه عالمه واسه‌ات بمونه.

مهم‌تر از موفق شدن اینه که چطور موفق می‌شی.

 

پ.ن: خانوادگی نیست.

۳ نظر ۲۳ تیر ۰۱ ، ۱۳:۱۱
مهناز

حوادثی اتفاق میفته که نشون می‌ده سروکله قاتل سریالی گذشته دوباره پیدا شده... دو تا پلیس که هر دو به این قتل‌ها از طریق گذشته و حال مرتبط‌اند، روبروی هم قرار می‌گیرن؛ بازرس هان جی وون که پسر یه پلیس کله‌گنده است و خیلی قانونمنده و از طرفی دونگ شیک که شخصیت و گذشته مرموزی داره.

سریال به دو نیمه تقسیم می‌شه؛ نیمه اول خیلی سریع و نفس‌گیره و نیمه دوم برعکس نیمه اول بیشتر روی باز کردن سوال‌ها و گره‌های باقیمانده استواره.

سریال خیلی شبیه به زندگی واقعیه؛ خبری از پلیس‌های ابرقهرمان و این چیزها نیست و خیلی زیبا از ناقص بودن قوانین جنایی حرف می‌زنه.

از تیم بازیگری هم دیگه نگم؛اسم شین هاکیون به تنهایی یه وزنه قابل اعتماده.

به جنایی-معمایی‌دوستان پیشنهادش می‌کنم.

• به یک نکته مهم هم توی فیلم اشاره می‌شه؛ اینکه توی کره سالانه هزاران نفر گم می‌شن و تعداد بی‌شماری از این افراد اصلا پیدا نمی‌شن. از همه جالب‌تر و عجیب‌تر اینکه این پرونده‌ها به اسم پرونده‌های فرار ساده بسته و بایگانی می‌شن. ناراحت‌کننده است.

من وقتی می‌گفتم اون قسمت از اسکوئید گیم خیلی هم دور از واقعیت نمی‌تونه باشه(گم شدن سیصد،چهارصد نفر در سال) تقریبا اکثریت ایراد می‌گرفتن و می‌گفتن فراتر از واقعیته و نقص فیلمنامه است؛ چرا پلیس مشکوک نمی‌شه! بفرما اینم از این! 😎💪

این به خاطر مقایسه‌ای بود که ما با محل زندگی خودمون و کشور مورد نظر انجام می‌دادیم.

اگه اشتباه نکنم تو ژاپن یه عده که می‌خوان گم و گور و خلاص شن از زندگی و رابطه‌های گذشته‌اشون؛ به شکل قانونی اسم و فامیل‌شون رو می‌تونن عوض کنن و برن پی زندگی جدید و خانواده حق پیگیری نداره.

۱ نظر ۰۱ تیر ۰۱ ، ۲۰:۲۶
مهناز

رو دیدم و بعدش صمیمانه از چشمام معذرت خواستم! 

واقعا نمی‌فهمم چرا معروف شده و یا بهتره بگم برای چی انقدر ستایش می‌شه :/

حداقل اگه تصمیمی برای دیدنش دارید، اون اثر اولیه که اسم برگمان رو یدک می‌کشه ببینید که یه فایده‌ای هم برده باشید.

اسپویل❗

اولش از ازدواج موفق تک پارتنری شروع شد البته در کنار یک زوج رها در روابط؛ و آخرش به بلاتکلیفی شخصیت‌ها و تنوع‌طلبی و رها کردن خط قرمزها و اصول اخلاقی رسید و بعد نتیجه‌گیری اینکه جدایی اونقدرها هم که از بیرون به نظر می‌رسه آسون نیست!❗

سکانس‌های ایتدایی رو که بازیگران تا صحنه همراهی می‌شدن و بعد ۱،۲،۳ حرکت و فیلم شروع می‌شد، دوست نداشتم.

تنها سکانس‌هایی که دوست داشتم وقتی بود که در اواخر قسمت‌ها صدا و حرکات طبیعت رو نشون می‌داد؛ آرامش‌دهنده بود و انگار می‌خواست بگه هر اتفاقی هم توی زندگیت بیفته جهان قرار نیست به خاطر تو و برای تو از حرکت با‌یسته.

نمی‌دونم؛ کلا با سلیقه من جور نبود دیگه؛ هر چند گفتگومحوره.

🔞

۰ نظر ۰۱ تیر ۰۱ ، ۲۰:۲۶
مهناز

مجازات و همزمان پاداشی که برای کیم‌شین در نظر گرفته شده اینه که عمر جاودانه داشته باشه و مرگ نزدیکانش رو فراموش نکنه (:گابلین بشه). تنها راه رهایی اون از این اتفاق، اینه که عروس گابلین رو پیدا بکنه تا بعد از کشیدن شمشیری که هنوز در سینه گابلینه، مرگ به سراغش بیاد.

گابلین حالا ۹۳۹ساله است تا اینکه با جی‌اون‌تاکی روبرو می‌شه که توانایی دیدن ارواح رو داره و ممکنه که عروس نام‌برده باشه :)

فیلم‌نامه، بازیگران، بازی‌ها و طنزش [من تا ابد می‌تونم به سکانس‌های طنزش بخندم؛ مخصوصا شوخی گونگ‌یو با شکسپیر و تماشای قطاری به بوسان🤣] عالی بود. پایان تقریبا خوبی داشت و کلا همه چیز سر جای خودش بود.

انقدر سریال زیبائیه که یکی از ده تا سریال کره‌ای محبوبم شد و قطعا پیشنهادش می‌کنم (+۱۵ و اگر که تعصب خاصی روی مذهب ندارید)

از اون فیلم هایی که قلب آدمو لمس می کنه.

اگه خدای بزرگ فقط سختی‌هایی بهت می‌ده که بتونی از پس‌شون بربیای، فکر کنم من رو خیلی دست بالا گرفته :|

 هر زندگی‌ حداقل یه بار توسط خدا لمس می‌شه؛ درست وقتی که داری از دنیا می‌کشی کنار اگه کسی برِت گردوند توی مسیر درست، اون می‌تونه وقتی باشه که خدا انتخاب کرده به ملاقات‌ات بیاد.

🔥شعله‌های آبی داغ‌ترین شعله‌ها هستن🌀

 

+ اصلا اولش متوجه نشدم ووکی همون فراری از قصره 🥺

۴ نظر ۲۳ خرداد ۰۱ ، ۱۲:۳۱
مهناز

فیلم‌نامه: معمولی

از بازیگرها شناخت چندانی نداشتم.

علت انتخابش برای تماشا: پوستر🙈🤣

نتیجه: خوشبختانه دوستش داشتم :)

[کلا حس ششم قابل اعتمادی دارم :))]

سریال درباره آدم‌ها و روابطه. داستان رابطه‌ها، ادامه دادن، ترک شدن، ترک کردن، تموم کردن و شروع دوباره یا گیر افتادن توی گذشته.

بُعد روانشناسی سریال، نقش پررنگ غذا، شخصیت اول مرد و خود بازیگرش❤️، رابطه عاطفی بین دو نقش اصلی و جو دوست داشتنی حاکم توی سریال رو پسندیدم. حس‌اش مثل وقتی بود که تازه شروع کرده بودم به دیدن سریال‌‌های کره‌ای :)

اشارات به:

 •فیلم صبحانه در تیفانی آدری

 •کتاب گتسبی بزرگ

 

غذای گرم علاوه بر بدن، قلب‌ رو هم گرم می‌کنه.

کلی کلمه وجود داره که می‌تونن احساسات رو توضیح بدن اما خیلی وقتا سخته کلمه‌ای پیدا کنی که احساساتت رو شرح بده چون برای خودت هم سخته که احساساتت رو درک کنی و سخت‌تر اینه که بخوای این احساسات رو برای دیگران هم شرح بدی.

ممکنه همزمان علاقه و تنفر رو با هم احساس کنی پس باید سخت باشه که متوجه بشی دقیقا چه احساسی داری و گذشته از همه، اینطور نیست که ندونی چه احساسی نسبت به خودت داری.

 

+اونجایی که هه کیونگ به جه هیوک گفت وو دوهی یه شی نیست که برنده‌اش بشیم، یه انسانه که قراره خودش انتخاب کنه😌

و اونجایی که کلمات مخففی که مراجع‌کننده نوجوونش استفاده می‌کرد و اون همگ بود و نمی‌فهمید یعنی چی😂

۳ نظر ۲۰ خرداد ۰۱ ، ۱۹:۰۷
مهناز

یه دختر و دو تا پیرمرد هر کدوم توی طبقه‌ای از یه ساختمون بزرگ زندگی می‌کنند؛ وجه مشترک این سه نفر علاقه‌شون به پادکست‌های جنایی واقعیه. قتلی توی ساختمون اتفاق می‌افته؛ پلیس اعلام می‌کنه که این یک خودکشیه اما این سه نفر مدارکی دارن که ثابت می‌کنه این یک قتله و تصمیم می‌گیرن همین رو موضوع یه پادکست هیجان‌انگیز بکنند. 

یادم نمیاد قبلا توی ژانر کمدی-جنایی چیزی دیده باشم و این اولینش بود و باید بگم اگه خییییلی سخت‌گیر نیاشید، واقعا سریال فان، باحال و سرگرم کننده‌ایه. طنز داستان رو دوست داشتم. شخصیت‌ها جالب و بانمک‌اند و دو تا بازیگر اصلی خیلی خوبن. قسمت‌ها کوتاه‌اند و داستان سعی‌اش رو می‌کنه که توی مسیر خودش بمونه.

اولین اثریه که از سلنا گومز دیدم و فعلا نمی‌تونم نظر خاصی راجع بهش داشته باشم، چون نمی‌دونم چقدر از این جدی و کمی تا قسمتی نچسب بودنه مال شخصیته بود و چقدرش مال خود واقعیش.

من فکر می‌کردم فصل دومش هم اومده بیرون نگووو هنوز آماده نشده🤦‍♀ ولی قراره ببینمش :)

۸ نظر ۳۰ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۲:۵۲
مهناز

ته گونگ شیل به خاطر اتفاقی که براش افتاده، می‌تونه ارواح رو ببینه. ارباب جوونگ هم بخاطر اتفاقی که در نوجوانی براش افتاده قدرت خواندن رو از دست داده و تنها چیزی که براش مهمه، پوله. اینا اتفاقی سر راه هم قرار می‌گیرند و ته گونگ شیل(ته یانگ؛ خورشید بزرگ) متوجه می‌شه که وقتی ارباب رو لمس می‌کنه، ارواح ناپدید می‌شن پس سعی می کنه بچسبه به ارباب :))

ایده سریال برای سال 2013 واقعا خوب بوده. با اینکه فعلا به سو جی ساب [مرد هندسی :) ] ایمان نیاوردم ولی بازیش تقریبا قابل قبول بود.

یک سری از داستان ارواح جذاب بود؛ مثل همونی که شیفته‌های زیبایی رو می‌فریفت،داستان پیانیسته و زنش، خود روح کنار سطل آشغال، روح قهوه خور، روح زن توی هتل، داستان کفش پاشنه بلند، عروسی روح ها، روح داخل عروسک ها، روح مادربزرگ نگران و یک سری هم معمولی بود یا بیش از حد بهش می‌پرداخت یا رهاش می کرد مثل بچه مرده، مادر همون بچه، روح هی جو، روح های آب، روح معشوقه تازه داماد و... و به نظرم هر چی به پایان داستان نزدیک می شدیم جذابیت این داستان ها کمتر می شد. 

فقط حیف که این سریال از اونایی بود که خیلی در حقش جفا کردم و بین قسمت‌هاش فاصله افتاد :(

در کل سریال متوسط رو به بالائیه و اگه کیدرامر هستید و ژانر سریال رو دوست دارید، ارزش دیدن رو داره.

✨می‌تونم کنار تو طلوع کنم؟✨ 

 

+ گو جو گفتن‌های سو جی ساب😅

+ و کتاب «سپس هیچکدام آنجا نبودند».

۴ نظر ۲۶ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۶:۲۰
مهناز

مینی‌سریال اقتباسی ۴قسمته

رابطه‌ای بین دو خانواده شلیگل و ویلکاکس که اتفاقی همو توی آلمان ملاقات می‌کنند و در برگشت به انگلیس این رابطه ادامه پیدا می‌کنه.

واقعا در «خب‌ که چی‌ترین» حالت ممکن بود! این مدل سریال‌ها معمولا حول یک محور عاطفی جذاب می‌گردن که متاسفانه اثری ازش نبود!
با هیچ‌کدوم از شخصیت‌ها اونجوری که باید نتونستم ارتباط بگیرم. رابطه‌ها یا جالب نبود مثل «مگ و هنری» یا بر پایه و تصمیم درستی نبود یا پشتش توضیحی نبود مثل رابطه «لئو و جکی».
دیالوگ‌ها هم انقدر سریع بود که اجازه فکر کردن به آدم نمی‌داد! یک‌جوری پر سرو صدا و توخالی!

نکته مثبت سریال، زیبایی ‌های بصری و بازی بازیگراست [متیو مک‌فادین هم داره] وگرنه واقعا هیچ‌چیز بخصوصی نداره!

این جوون زندگی خودش رو داره؛ چه حقی داری که نتیجه گیری کنی زندگی ناموفیه! یا همونجور که می گی خاکستری! اون احتمالا خوشی ها و سرگرمی های خودش رو داره؛ یه زن، بچه ها، یه خونه نقلی. توی اداره خودم به صورت کارمندای دفتر نگاه می کنم نمیدونم زیر اون چه خبره! به خودم اجازه نمیدم.

۳ نظر ۰۷ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۱:۴۶
مهناز

۳قسمت ۴۵دقیقه‌ای

این مینی‌سریال برگرفته از داستان واقعی یک قاتل سریالیه.

بازی کاراکتر اصلی بی‌نظیر و محشره. خود سریال هم گفتگومحور، متفاوت، جذاب و حیرت‌انگیزه.

می‌شه چندین و چندبار تماشاش کرد.

قطعا پیشنهادش می‌کنم.

من بازی اینا رو می‌بینم، از کیت خوشم نمیاد دیگه! :دی

اصلا امتیاز این سریال با میر آف ایست‌تاون رو ببینید؛ با اینکه این بازیگر بهتری داره و گیراتره اما اونو مردم بیشتر می‌پسندن؛ چون هیجان‌انگیزتره، بازیگران معروفی داره، زمان روایتش حاله و توی مکان جذابی فیلم‌برداری شده.من هر دو رو دوست داشتم ولی این یه چیز دیگه است. کلا انگلیسی‌ها به نظرم استادان مینی‌سریالن.

 توجه مردم به چیزهای هولناک واقعا شگفت‌زده‌ام می‌کنه؛ چون همه‌امون توی کمدامون اسکلت‌هایی داریم که تق‌تق صدا می‌کنن؛ می‌دونی؟! رازهایی که هیچ‌وقت جرات نمی‌کنیم با کسی در میون بذاریم. پس چیزی که میاد [پس از افشا شدنشون] سیلیه از مقدس‌نمایی و محکوم کردن عمومی؛ در حالی که ضمنا همه دارن مدام راجع بهش حرف می‌زنن، دارند ازش تغذیه هم می‌کنند و لذت می‌برند ولی از دور!

۶ نظر ۰۲ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۱:۵۸
مهناز

🏳
بفرمایید اینم پرچم سفید🙈 اعتراف می‌کنم توی این سریال از بازی کیت بدم نیومد و قابل قبول بود.

مینی‌سریال جنایی ۷ قسمته:
دختری کشته می‌شه و دختری یک‌ساله که گم شده؛ کاراگاه میر قراره که این پرونده‌ها رو به سرانجام برسونه. 

به نظر من تا پایان قسمت ۵ هیجان زیادی داشت و منی که هر روز سعی می‌کنم یه قسمت سریال ببینم رو مجبور کرد که دو تا دو تا ببینم :)))
چیزی که کمی باهاش مشکل داشتم حل شدنشون بود؛ حس بازی خوردن داشتم.
شخصیت‌ اضافی هم کم نداشت+ داستان اضافه.
ولی توی این ژانر مینی‌سریال 
جذابیه.

انجام یه کار عالی اونقدرام مهم نیست؛ چون بعدش آدما همیشه‌ همین انتظارو ازت دارن ولی متوجه نیستن که تو هم مثل خودشون درب و داغونی.

۰ نظر ۰۲ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۱:۵۰
مهناز

 

۳فصل؛ ۴۸ قسمت ۴۰ دقیقه‌ای

کال لایتمن و گروهش متخصصان زبان بدن‌اند که سعی می‌کنند حقیقت رو توی پرونده‌هایی که بهشون واگذار می‌شه، پیدا کنند.

به نظرم برای اون سال‌ها واقعا سریال خیلی خوبی بوده و حتی الان هم به خاطر دکتر لایتمن‌اش چشمگیره اما من انتظار بیشتری ازش داشتم. به نظرم اکثر پرونده‌ها معمولی بودن و کمتر از اون‌چیزی که فکرش رو می‌کردم توی پرداختن به زبان بدن، عمیق‌ شده بود و پایانش خیلی معمولی بود انگار ما رو بی‌هوا از توی سریال پرت کرد بیرون تا توی دنیای خودش ادامه داشته باشه. آخرشم کال ما رو تو خماری گذاشت :/

در کل ارزش تماشا کردن رو داره.

و اما می‌رسیم به کاراکتر منحصربه‌فرد و جذاب دکتر لایتمن، کسی که برای عمیق شدن توی زبان بدن به مدت سه سال توی قبیله‌ای آفریقایی زندگی کرده. این آدم تمام حرکات و رفتارش پر از جذبه است، از لبخند و نگاه و حرف زدنش بگیر تاااا نشستن و ایستادن و راه رفتنش و مزه‌پرانی‌ها و ارتباط جذاب‌ترش با دخترش. تنها اخلاقی که گاهی تو ذوق می‌زد، در معاشرت با خانوم‌ها، زود دل از کف دادنش بود🙄😁

از جیلیان خوشم می اومد و در عوض لوکر روی اعصابم قدم می‌زد، شخصیتی که انگار بعد از قسمت اول و اون رک‌گویی عجیب که نوید یک شخصیت جذاب رو می‌داد، رها شد!

 

دیدنش به چه کسانی پیشنهاد می‌شه: به کسانی که به زبان بدن و سریال‌های جنایی که هر قسمتش مربوط به یک پرونده است، علاقه دارند و از همه مهم‌تر کسانی که مدت‌هاست دنبال یک کاراکتر جذاب و متفاوت مثل شرلوک‌اند :)

🏆 جایزه مردمی «مبارز محبوب جرم و جنایت»: تیم راث

[دلم برای دکتر لایتمن تنگ می‌شه😢]

 

 وقتی داری دروغ می‌گی، سخته که ماجرا رو از آخر به اول تعریف کنی چون خاطره واقعی در مورد اون‌چه که اتفاق افتاده، وجود نداره.

تو اون چیزی رو که می‌خوای، باور می‌کنی.

صورت انسان مثل یک پازل می‌مونه! باید بدونی دنبال چی بگردی.

می‌دونی یه شخصیت آشفته چه‌جوری خلق می‌شه؟انتقاد ثابت و فقدان محبت.

صدای رفتار بلندتر از کلماته.

۲ نظر ۲۴ فروردين ۰۱ ، ۲۲:۰۳
مهناز

شرایطی برای فاطما که یک نظافتچیه پیش میاد که وادارش می‌کنه تا دنیاش رو از آدمای کثیف پاک بکنه و تبدیل می‌شه به یک قاتل!

به نظرم این مینی‌سریال در حد همین ایده باقی مونده و خامه. نویسنده یک سری آدم رو جلوی کاراکتر نچسبی که خلق کرده، سبز می‌کنه و زمان و مکان مناسب رو براش فراهم می‌کنه و همین اتفاق نمی‌ذاره که ما با داستان همراه بشیم! سریال اون «آن» رو نداره. 

 

کاراکتر نویسنده توی فیلم هم یک شخصیت اضافیه که قراره با دیالوگ‌هاش درباره تغییر و تحول فاطما برامون بگه.

 

+ نپرداختن به کارت شناسایی مخدوش، اثر انگشت روی چوب که آلت قتل بود و موارد مشابه دیگه! به اضافه موسیقی متن آشنا!

 

*فاطما ترکی فاطمه است :)

۲ نظر ۲۶ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۵۷
مهناز

۱۲قسمت

سریال درباره ارتباط دو تا آدم با گوشی توی دو تا زمان متفاوته! این دو نفر قرار می‌شه که جلوی مرگ کسی رو بگیرن اما با هر تغییر کوچیکی توی گذشته، آینده چند برابرش تغییر می‌کنه.

فیلمنامه معمولیه، خیلی هیجانی نیست و افت و خیز داره مخصوصا وقتی پای سکانس‌های سیاسی به میون میاد، کمی حوصله‌سربر می‌شه اما بازیگراش خوبن مخصوصا لی‌سئوجین *_*

کاش یه کم جمع و جورتر بود.

خلاصه‌اش هم اینکه سیاست خیلی کثیفه، و چیزی که اینا توی فیلم درباره کنترل جامعه و بلد بودن سیاستمدارا به صلاح مردم می‌گن رو متاسفانه ما توی واقعیت درگیرشیم.

قدرت آدما رو عوض [شما بخونید عوضی] می‌کنه.

 

ما نمی‌تونیم گذشته رو عوض کنیم ولی می‌تونیم توی زمانی که هستیم، تصمیم درست رو بگیریم.

«ما باید چیزی رو که غلطه، درست کنیم نه اینکه روشون چشم ببندیم. چشم‌پوشی باعث نمی‌شه که از بین برن. به جای انکار، باید باهاشون رو در رو بشیم و بجنگیم؛ اینطوری می‌شه دنیا رو تغییر داد».

۱ نظر ۱۸ اسفند ۰۰ ، ۲۱:۱۷
مهناز

داستان توی یک دبیرستان می‌گذره. معلم نابغه‌ای یک ویروسی ایجاد کرده که با یک اتفاق پخش می‌شه و ادامه ماجرا.

هیجان سریال خیلی خیلی بالاست. بیش‌تر از تمام سریال‌های زامبی‌محوری که دیدم. صحنه‌های اکشنش خیلی خوبه، گریم‌ها عالیه.به غیر از چند تا بازی متوسط بقیه بازی‌ها خوبه. حتی موقعیت‌های طنز سریال هم زیبا دراومده. از عهده نمایش رفتار آدم‌ها در شرایط حساس و پر از ترس هم به خوبی براومده اما دقایق پایانی سریال کمی بی حس و حاله.

قطعا از سریال شادی بهتره اما من کینگدام رو بیشتر از این دوست داشتم و همچنانم چشم به راه فصل سومشم😢

اینم احتمالا فصل دوم داره :))

+ شروع ویروس از یک مدرسه هم می‌شه گفت که نمادینه چون ما قبل از شیوع ویروس با اوضاعی که توش در جریانه روبه‌رو می‌شیم.

خلاصه اگه سریال‌ هیجانی دوست دارید و با غم از دست دادن کاراکترها می‌تونید کنار بیایید 😭، ببینیدش. البته چند سکانس چندشناک هم داره( سکانس‌های دل و روده بیرون ریخته و آدم‌خواری).

 

نقاط ضعف: 

❗اندکی اسپویل:

• چطوری با چمدونی که پسره توش بود، از بیمارستانی که به شکل عجیبی خالی بود، بیرون اومد :/

• حاملگی دختره اصلا مشخص نبود!

• پدر اون‌جو موقع بارون گلوله به شکل مسخره‌ای جان سالم به در برد!

• تحلیل بدنی در اثر گرسنگی رو نشونمون نداد!

• هیشکی در اثر ریخته شدن خون به چشم و دهنش مبتلا نشد!

• هیشکی توی محله معلمه متوجه صداهای عجیب و غریبی که از خونه معلمه می‌اومد، نشد! 

۶ نظر ۰۵ اسفند ۰۰ ، ۱۸:۵۵
مهناز

Uncle/ 2022

سریال درباره یه داییه و تاثیری که روی خواهرزاده و بقیه اطرافیانش می‌گذاره.

جزو سریال‌هاییه که خیلی دوستش دارم. اصلا اوایل که می‌دیدمش انقدر حسود شده بودم که دوست نداشتم معرفیش بکنم😅

کمدی‌اش توی ۵,۶ قسمت اول خیلی پررنگه و من واقعا باهاش خندیدم بعد کم کم سریال جدی‌تر می‌شه ولی در هر حال جذابیتش رو حفظ می‌کنه. واقعا دلم می‌خواست تعداد قسمتاش زیاد می‌بود.

اوه جونگ سه مثل همیشه معرکه‌است. فکر کنم ششمین سریالیه که ازش دیدم و این‌بار می‌شه گفت به تنهایی نقش اصلی سریاله و بار اصلی سریال روی دوش‌اش. می‌شه مثل گونگ هیو جین چشم‌بسته به انتخاباش اعتماد کرد :)

اگه ملت این همه اوپا پرست نبودن این سریال خیلی بیشتر دیده می‌شد. توی کره فکر می‌کنم ریتینگش بالا بوده ولی اینجا خیلی کم دیده شده :(

مخصوصا خیلی خوبه متاهل‌ها و پدر مادرا ببیننش ولی دیدنش برای همه بالای پونزده ساله‌ها خوبه.

خدا می‌دونه چقدر اسکرین‌شات ازش گرفتم🙈😌

 

وقتی بچه بودم، فکر می‌کردم پول مهم‌ترین چیزه ولی وقتی بزرگ شدم و دنیا رو دیدم، متوجه شدم پول واقعا مهم‌ترین چیزه :)))))))

 

❗ بچه‌ها چند تا پست پایینی معرفی فیلم رو هم اگه خواستید ببینید. پشت سر هم گذاشتم.

۴ نظر ۰۳ اسفند ۰۰ ، ۱۲:۴۸
مهناز

۸ قسمت ۴۵ دقیقه‌ای

جزو دسته غالب سریال‌های ترکی که می‌شناسیمشون، نیست.

تم معمایی-جنایی داره اما به‌ خاطر قابل حدس بودن و روایت و شخصیت‌های ملال‌انگیزش، دل‌چسب نیست.

و برخلاف پایان تقریبا خوبش، توی علت به وجود اومدن گره اصلی (مرگ یکی از کاراکترها) ناتوانه.

 

داستان درباره یه خانواده است و اتفاقاتی که براشون افتاده. مرگ و مفقودی دو تا از اعضای خانواده و ورود پلیس به ماجرا.

۰ نظر ۰۳ اسفند ۰۰ ، ۱۲:۴۶
مهناز

❗خطر اسپویل :)

بالاخره نوبت به بازی مرکب رسید. چند روز پیش تمومش کردم. تقریبا هیچی ازش برام اسپویل نشده بود جز اینکه می‌گفتن خشونتش بالاست. فقط خلاصه اولیه‌اش رو خونده بودم اونم قبل از پخش سریال بود که با همون رفته بود تو لیستم.

سریال نه طبق گفته بعضی شاهکاره و نه ضعیف و قابل تمسخر و استهزا مثل حرف‌هایی که فراستی و دوستای منتقدش در موردش زدند [با اون همه استهزا به کودک و جوان فیلم می‌گفتند نوجوان و به رابطه به قول خودشون غریزی اون زن و مرد و صحبت‌های بعدش می‌گفتن عاشقانه‌گی :/ و انتظار داشتن اتفاق دیگه‌ای براشون بیفته :/]

داستان سریال، شبیه جنگ گلادیاتورهاست 

.آدما می‌جنگن، می‌میرن و یک سری ازش لذت می‌برن. در واقع داستان برای من بیشتر از اینکه در نقد سرمایه‌داری و ... باشه درباره آدم‌ها و بی‌رحمی و تنگناهای اخلاقیه که آدم‌ها رو ممکنه تا کجاها پیش بره.

سریال توی طراحی صحنه و لباس قوی ظاهر می‌شه، موسیقی و بازیگرهای خوبی داره. تعلیق، کشش و هیجانش بسیار بالاست. شخصیت پردازی حداقل در حد قابل باور بودن، هست. پایان سریال قوی نیست اما بدم نیست. و با اون چیزی که توی زومجی خوندم، مشخصه که چقدر روی جزئیات سریال فکر شده.

و بله نکات و سوالات بی پاسخ و ضعف‌هایی هم داره که به چشم میاد مثل نحوه انتخاب قرمزپوش‌ها، چگونگی مواجهه با طلبکارها و یکسال زندگی بدون پول، تغییر لحظه‌ای و برگشت شخصیت اصلی که همه اینها اگه توی فصل دوم پاسخ داده بشن ضعف نیستن.

[مثلا من در مورد آخری فکر می‌کنم شاید به درخواست پلیس جوانی که نمرده قراره به عنوان مامور مخفی به بازی برگرده!]

یا مثلا خیلی می‌گن چطور ممکنه هر سال پونصد نفر غیب بشن و پلیس و بستگان بی‌خیال باشن! که به نظرم هیچ قطعیتی نبود که هر سال همین تعداد بوده و از طرفی با پول می‌شه سیستم پلیسی و قصایی رو هم به خدمت درآورد. از طرفی شرکت‌کنندگان از بین کسایی‌اند که بود و نبودشون توی چشم نیست. مثل مهاجران غیرقانونی، بدهکاران در حال فرار و بی خانواده‌ها...

و ضعف‌هایی داره مثل عدم پی بردن به موقع ناظر به ورود پلیس از طریق راه مخفی داخل دفتر و تموم نشدن شارژ گوشی پلیس و ....

 

یکی از چیزهایی که نمی‌فهمم علت مقایسه‌اش با گات و بلک میرر و حتی سریال سی‌ هست.

و یکی از چیزهای دیگه هم اینه که اینطوری ترند شدنش رو به پایین اومدن سطح سلیقه مخاطب نسبت میدن و می‌گن خیلی عوام پسنده!

در مورد خشونتش هم بگم که بله شوک‌آور و بیشتر از اون استرس‌زاست. آدم رو اذیت می‌کنه ولی خب برای من خشونتش قابل تحمل‌تر از خشونت سریال‌های کارآگاهی و قاتل‌های سریالی بود. مثلا من بعد از قسمت اول دکستر دیگه نتونستم ادامه‌اش بدم.

 

•بازی اول رو توی سریال بانوی مجرد حیله‌گر دیده بودم.

۴ نظر ۰۳ اسفند ۰۰ ، ۱۲:۴۴
مهناز